حادثه 24 - بازگشت چند باره آرمان که بهدلیل قتل دختری به نام غزاله به قصاص محکوم شده از پای چوبه دار و به تعویق افتادن اجرای حکم قصاص را از 3زاویه میتوان بررسی کرد.
اول خود آرمان است. این رفتوآمدهای او پای چوبه دار و چند مرتبه قرنطینه شدن برای اجرای حکم و اینکه این جوان از 18سالگی تا حالا که حدود 27سال دارد قطعا بر شرایط روحی او تأثیر زیادی گذاشته است. هرچقدر هم گفته شود که فرد مجرم بوده و مرتکب قتل شده اما این امیدها و ناامیدیها و این نوسانها باعث میشود فرد از لحاظ روحی دچار ازهمگسیختگی شود. بدترین حالتی که انسان میتواند در آن قرار بگیرد شرایط ابهام است که او نمیداند قرار است زنده بماند یا بمیرد و از جایی به بعد فرد از نظر روانی از هم میپاشد. بهتر است این ابهام هرچه سریعتر برطرف شود و اگر قرار است آرمان بخشیده یا اعمال قانونی انجام شود زودتر تکلیف او روشن شود.
نکته دوم درباره خانواده غزاله است. بر آنها نوعی فشار اجتماعی وجود دارد. این فشارها گاهی ممکن است مثل شمشیری دولبه عمل کند و اصرار بیش از حد برای بخشش آنها را دچار یکدندگی و لجاجت کند و تا آخر برای اجرای حکم اصرار کنند. مسئله بعدی اینکه نبخشیدن آرمان و اجرای حکم هم حق شرعی و قانونی پدر و مادر غزاله است و نباید در رسانهها فضاسازی انجام شود که حتما باید آنها آرمان را ببخشند و رضایت دهند و اگر این اتفاق نیفتد آنها طرف بد داستان شوند. یادمان باشد حق مسلم و طبیعی آنهاست که حکم را اجرا کنند.
بخش سوم این ماجرا مردم و مخاطبانی هستند که این اخبار را پیگیری میکنند. تردید در اعمال قانون درباره آرمان ممکن است روحیه جمعی را هم جریحهدار کند. مرتب اخباری منتشر میشود که آرمان به قرنطینه منتقل شد، یا اینکه فلان روز حکم اجرا میشود و... که این اخبار روی افکار عمومی تأثیر سوء میگذارد. فارغ از بخشیده شدن یا نشدن آرمان باید از این پرونده درس گرفت. این اتفاق در نوجوانی رخ داده است. دورهای که شخص باید مهارتهای کنترل خشم، مهارتهای تصمیمگیری و حل مسئله و... را فرا بگیرد. و این نشان میدهد که چقدر نوجوانان ما در کنترل خشم و مدیریت مسائل ضعیف هستند. باید علاج واقعه را قبل از وقوع پیدا کرد.