حادثه 24 - پسرشیشه ای با انگیزه سرقت وارد خانه زن همسایه شد و او را به قتل رساند اما از ترس، فراموش کرد انگشتر طلایی را که روی میز گذاشته بود سرقت کند.
تحقیقات در این پرونده جنایی از هشتم مرداد ماه پارسال شروع شد. آن روز پسری جوان که چندین بار به موبایل و تلفن خانه مادرش زنگ زده و پاسخی نشنیده بود خودش را به خانه وی در حوالی شرق تهران رساند. او هرچه در زد کسی جوابش را نداد ودر حالیکه نگران وضعیت مادرش بود با کلیدی که داشت وارد خانه او شد. اما به محض ورود با صحنه ای هولناک روبه رو شد؛ خانه بهم ریخته و جسد مادر درحالیکه روسری دور گردنش پیچیده و خفه شده بود در سالن پذیرایی افتاده بود.
پسر وحشت زده با پلیس تماس گرفت و لحظاتی بعد ماموران کلانتری 190 مجیدیه، قاضی محمد حسین زارعی بازپرس جنایی تهران و تیم تجسس پلیس آگاهی تهران در صحنه جرم حضور یافتند. شواهد حکایت از این داشت که چند ساعتی از مرگ زن تنها می گذرد و علت مرگ فشار بر عناصر حیاتی گردن بوده است. بهم ریختگی خانه نشان می داد که عامل جنایت پس از قتل به جست و جو در خانه پرداخته است اما چیزی از آنجا سرقت نشده بود. طلاهای مقتول داخل جعبه و زیر کمد لباس ها پنهان بود و ظاهرا قاتل فرصت کافی نداشته تا همه جا را بگردد و آن را پیداکند. از سوی دیگر تمام النگوهای طلا مقتول همچنان در دستش بود به جز انگشتر طلایش. اگرچه در ابتدا تیم جنایی حدس زد که قاتل تنها موفق به سرقت یک انگشتر طلا شده اما دقایقی بعد همان انگشتر روی یکی از میزهای عسلی پیدا شد. ردپای جوان همسایه
جسد مقتول با دستور قاضی به پزشکی قانونی انتقال یافت و تیمی از ماموران تحقیقات خود را برای شناسایی عامل این جنایت آغاز کردند. شواهد حکایت از این داشت که قتل از سوی یک آشنا رخ داده است چون قفل در سالم بود و اثری از ورود اجباری به داخل خانه دیده نمی شد. در این شرایط ماموران تحقیقات خود را روی آشنایان متمرکز کردند تا اینکه به جوان همسایه مشکوک شدند. او پسری معتاد بود که از مدت ها قبل در دام شیشه گرفتار شده بود. وی به اداره آگاهی احضار شد اما در برابر پرسش های تیم جنایی، پاسخ های ضد و نقیضی می داد. همین باعث شد که بازپرس جنایی دستور بازداشت وی را صادر کند. او 4 ماه بعد از جنایت دستگیر شد اما در این مدت اصرار داشت که قتلی مرتکب نشده و روزحادثه به محل کارش رفته است. با این وجود وی در بازداشتگاه اداره آگاهی بود و هر روز تحت بازجویی قرار می گرفت. اما هربار همان جمله های قلبی را تکرار می کرد.
شکست سکوت 7 ماهه
حدود 11 ماه از جنایت و 7 ماه از بازداشت جوان همسایه گذشته و او هچنان قتل را انکار می کرد تا اینکه متهم 36 ساله روز دوشنبه گذشته سکوت خود را شکست و اسرار قتل زن همسایه را برملا کرد. او گفت با انگیزه سرقت دست به قتل زن تنها زده است اما چیزی نصیبش نشده است به خاطر ترس و وحشت از آنجا فرار کرده است. متهم با قرار بازداشت در اختیار اداره آگاهی قرار گرفت و تحقیقات از او ادامه دارد.
گفت و گو با متهم
چرا تصمیم به سرقت از خانه زن همسایه گرفتی؟
من معتاد به شیشه بودم و آن روز خیلی شیشه کشیده بودم. هر وقت در مصرف آن زیاده روی می کردم توهمات عجیب به سراغم می آمد. گاهی در ذهنم صداهایی می شنیدم و گاهی دست به کارهایی عجیب می زدم. آن روز انگار تشنه سرقت بودم. دلم میخواست پول یا طلا بدزدم. دچار توهمات عجیب و غریب شده بودم و آرامش نداشتم. آن روز با مادرم در پارکینگ ساختمان در حال جا به جا کردن تعدادی وسیله بودیم. بعد سوار آسانسور شدیم که به خانه برویم. خانه ما طبقه چهارم و خانه مقتول طبقه دوم بود. پیش از چند بار بیشتر مقتول را ندیده بودم اما می دانستم تنها زندگی می کند. ناگهان یاد او افتادم چون چندبار دیده بودم طلا به خودش آویزان می کند. درواقع اتفاقی به ذهنم آمد که از او سرقت کنم.
اما سرقتی انجام ندادی؟
فقط دستانم به خون یک انسان آلوده شد و عذاب وجدانش تا آخر عمرم با من است. نتوانستم سرقتی انجام بدهم چون خیلی دستپاچه و ترسیده بودم.
چرا ؟ از روز حادثه بگو؟
آن روز تصمیم گرفتم به خانه پیرزن بروم. به مادرم گفتم باید به سرکار بروم و خودم را مقابل خانه پیرزن رساندم. در زدم و وقتی در را باز کرد با دستانم دهانش را گرفتم و او را به داخل خانه هل دادم. بعد وارد شدم و دستانم را برداشتم اما مقتول داد و فریاد راه انداخت و ناچار شدم با روسری خفه اش کنم. بعد انگشترش را از دستش خارج کردم. می خواستم النگوهایش را هم سرقت کنم اما نتوانستم از دستش بیرون بیاورم و چون صدای همسایه ها را می شنیدم ترسیده بودم. بی خیال النگوها شدم و انگشتر را روی میز عسلی گذاشتم که هنگام خروج از خانه آن را بردارم. سپس به داخل اتاق ها رفتم و شروع کردم به جست و جو اما طلایی پیدا نکردم. از سوی دیگر صدای همسایه ها را همچنان می شنیدم و می ترسیدم مبادا برسند و لو بروم. وحشت زده بودم و تصمیم گرفتم خانه را ترک کنم. بیرون که آمدم به سمت محل کارم که حوالی فشم بود رفتم . در آنجا بود که یادم آمد انگشتر را در خانه مقتول جا گذاشته ام. به این ترتیب من بی آنکه نقشه سرقت را اجرا کنم، دست به آدمکشی زده بودم.
شغلت چیست؟
من نصاب کولر هستم اما اعتیاد به شیشه زندگی مرا نابود کرد. دو سالی می شود که معتاد شده ام و همین ماده مخدر باعث شد تا تبدیل به قاتل شوم.
در 7 ماهی که زندان بودی چرا سکوت کرده بودی و حقیقت را نمی گفتی؟
به خاطر وحشت از قصاص. من از مرگ می ترسم. شاید باور نکنید اما از روزی که قتل اتفاق افتاده من یک شب هم راحت نخوابیده ام . مدام کابوس می بینم و عذاب وجدان دارم. مدام تصویر جنایت مقابل چشمانم است. بارها خواستم اعتراف کنم و حقایق را بگویم اما نتوانستم چون وقتی به مرگ ، قصاص و چوبه دار فکر می کنم دست و پایم می لرزد. به همین دلیل سکوت کردم اما دیگر نتوانستم به سکوتم ادامه بدهم و تصمیم گرفتم حقایق را بیان کنم.
چه شد که پلیس به تو مشکوک شد؟
چند وقت بعد از قتل از من تحقیق کردند. هول شده بودم و دروغ می گفتم. همین دروغ بافی کار دستم داد و باعث شد تا پلیس به من مشکوک شود. 4 ماه بعد از جنایت هم بازداشتم کردند و از آذر پارسال تا تیر امسال در بازداشتگاه بودم و مدام بازجویی می شدم تا اینکه در آخرین بازجویی با خودم گفتم که بهتر است حقیقت را فاش کنم . چون هرچه می گفتم قاتل نیستم ماموران باور نمی کردند.