اغفال دختر نوجوان توسط روانشناس قلابی

با پیدا شده دختر گمشده در کلبه‌ای جنگلی در شمال کشور، راز پسری که خودش را دختر جا زده و به‌عنوان روانشناس دختر 15ساله را فریب داده بود فاش شد.
تاریخ: 27 آذر 1399
شناسه: 70540

حادثه 24 - با پیدا شده دختر گمشده در کلبه‌ای جنگلی در شمال کشور، راز پسری که خودش را دختر جا زده و به‌عنوان روانشناس دختر 15ساله را فریب داده بود فاش شد. چند روز قبل زنی به اداره پلیس رفت و خبر از ناپدید شدن دخترش داد. وی گفت: دخترم دانش‌آموز کلاس نهم است اما از زمانی که به بهانه خرید از خانه بیرون رفت، دیگر برنگشت و حتی موبایلش را هم جواب نداد. همه جا را به‌دنبالش گشتم اما هیچ اثری از او پیدا نکردم. او به تازگی با پسری در فضای مجازی آشنا شده بود که می‌گفت روانشناس است و به او مشاوره می‌دهد. من احتمال می‌دهم که این پسر دخترم را فریب داده و ربوده است.

با اظهارات این زن تحقیقات برای پیدا کردن دختر گمشده شروع شد. مأموران در نخستین اقدام موفق شدند پسر روانشناس را که جوانی 34ساله به نام حامد بود شناسایی کنند. 48ساعت از ناپدید شدن دختر دانش‌آموز گذشته بود که ردی از پسر جوان در یک کلبه جنگلی حوالی روستایی در شمال کشور به‌دست آمد و وقتی مأموران به آنجا رفتند، علاوه بر دستگیری حامد، دختر گمشده را در کلبه جنگلی پیدا کردند. دختر نوجوان به مأموران گفت: 6‌ماه قبل در اینستاگرام با حامد آشنا شدم. در ابتدا او خودش را ستاره معرفی کرده و عکس یک دختر را در پروفایلش گذاشته بود. به همین دلیل وقتی گفت مشاور است، درخصوص مسائل درسی و زندگی با او صحبت می‌کردم. ارتباط ما ادامه داشت تا اینکه او شماره موبایلم را گرفت و درواتساپ به من پیام داد. برایش ویس فرستادم و از او خواستم که او هم برایم پیام صوتی بفرستد. آنجا بود که او رازش را فاش کرد و گفت پسر است.

دختر نوجوان ادامه داد: می‌خواستم ارتباطم را با او به‌هم بزنم اما وی گفت که اسمش مهران و روانشناس است و می‌تواند در زندگی‌ام به من کمک کند. آن روزها شرایط بدی داشتم و در درس و زندگی با مشکل روبه‌رو شده بودم. ارتباطم با مهران ادامه داشت و در این مدت توانسته بود اعتماد کامل مرا جلب کند تا اینکه یک روز به من گفت که زندگیم طلسم شده و برای شکستن این طلسم باید مقدارزیادی طلا پیش او ببرم تا با هم نزد یک رمال برویم و او با کمک طلاها همه ارواح بد را دور و طلسم را باطل کند. حرف هایش را باور کردم و تصمیم گرفتم طلاهای مادرم را بردارم و همراه او نزد رمال بروم. روز حادثه با او در خیابان قرار گذاشتم و سوار ماشینش شدم. درحالی‌که کیفی پر از طلاهای مادرم همراهم بود. مهران گفت چرا مضطربی و من گفتم به‌شدت استرس دارم. او قرصی به من داد و گفت برای رهایی از استرس آن را مصرف کن. وقتی قرص را خوردم از هوش رفتم و چشمانم را که باز کردم در کلبه‌ای وسط جنگل زندانی بودم. او با تهدید به من تجاوز کرد و طلاهای مادرم را از من گرفت.

روایت پسر جوان

پسر 34ساله که دانشجوی انصرافی رشته روانپزشکی است در بازجویی‌ها منکر تجاوز و سرقت طلاها شد. وی گفت: قبول دارم که در ابتدا خودم را دختر معرفی و شاکی را فریب دادم اما وقتی حقیقت را به او گفتم، اصرار کرد یکدیگر را ببینیم. آن روز به من گفت که با خانواده‌اش اختلاف دارد و خواست او را به جایی ببرم چرا که می‌خواست مدتی از خانواده‌اش دور باشد. من هم یک کلبه جنگلی اجاره کرده و او را به شمال کشور بردم. هیچ اجباری هم در کار نبود و اتهام تجاوز و سرقت را قبول ندارم. طلاهای مادرش را خودش برداشته و همراهش آورده بود که پولش را صرف اجاره کلبه کنیم. با اظهارات پسر جوان، بازپرس جنایی برای او قرار قانونی صادر کرد و تحقیقات در این پرونده ادامه دارد.

در همین رابطه