جروبحث زوج جوان بر سر خریدن گوشی موبایل در راهروی دادگاه خانواده

هنگام عبور از راهروهای مجتمع قضایی خانواده ناخواسته با زوج‌هایی روبه‌رو می‌شویم که اغلب اختلاف‌های مشابه و کلیشه‌ای دارند. اما موضوع اختلاف میان مهسا و سامان قدری عجیب بود و همین مسأله توجه اطرافیان را به خود جلب می‌کرد. اختلاف بر سر داشتن یا نداشتن یک گوشی خاص!
تاریخ: 23 تیر 1399
شناسه: 34424

حادثه24- هنگام عبور از راهروهای مجتمع قضایی خانواده ناخواسته با زوج‌هایی روبه‌رو می‌شویم که اغلب اختلاف‌های مشابه و کلیشه‌ای دارند. اما موضوع اختلاف میان مهسا و سامان قدری عجیب بود و همین مسأله توجه اطرافیان را به خود جلب می‌کرد. اختلاف بر سر داشتن یا نداشتن یک گوشی خاص!

دقایقی از بحث و مشاجره میان این زوج بیست و چند ساله در دادگاه خانواده گذشته بود که زمان رسیدگی به پرونده‌شان فرا رسید و هر دو در حالی که با صدای بلند بحث می‌کردند وارد شعبه شدند. قاضی از آن‌ها خواست تا به جای بحث و مشاجره علت مراجعه‌شان به دادگاه را توضیح دهند.

مهسا بدون هیچ معطلی گفت: ۴ ماه از ازدواج‌مان می‌گذرد و در این مدت من به هیچ‌کدام از خواسته هایم نرسیدم. بعد رو به همسرش کرد و ادامه داد: سامان حتی اجازه نمی‌دهد که گوشی تلفن همراه دلخواهم را داشته باشم.

بارها از او خواهش کردم ، اما او اصلاً توجهی به حرف هایم نمی‌کند. من پولی از او نخواستم می‌خواهم با پول خودم گوشی بخرم، اما اجازه نمی‌دهد.

قاضی پس از شنیدن حرف‌های زن جوان گفت: یعنی شما فقط به‌خاطر داشتن یک گوشی خاص به‌دنبال طلاق و جدایی آمده اید؟!
سامان در پاسخ گفت: جناب قاضی بحث گوشی نیست این زن اصلاً به من و حرف هایم توجهی نمی‌کند و احترامی برایم قائل نیست. بدون اجازه من با دوست‌هایش بیرون می‌رود و به من می‌گوید خانه‌ام، اما وقتی می‌فهمم که به من دروغ گفته و اعتراض می‌کنم حتی عذرخواهی هم نمی‌کند. او مدام با من لجبازی می‌کند و هرکاری که می‌داند دوست ندارم انجام می‌دهد.

در ادامه مهسا گفت: من یک انسانم و حق انتخاب دارم. می‌خواهم آن‌طور که دوست دارم زندگی کنم، اما او مدام می‌خواهد مرا وادار کند مثل مادرش رفتار و زندگی کنم.

سامان که از حرف‌های همسرش عصبی شده بود گفت: آقای قاضی ما ۴ ماه از زندگی مشترک‌مان نگذشته، اما رفتارهای خودسرانه و خودخواهانه او من را به ستوه آورده و دیگر نمی‌توانم با رفتارهایش کنار بیایم.

در همین لحظه مهسا جواب داد: می‌دانم تو تحت تأثیر حرف‌های مادرت با من مخالفت می‌کنی، اما مطمئن باش زیر بار حرف مادرت نمی‌روم حتی اگر مجبور به طلاق باشم. سامان به یکباره با لحنی تأکیدی گفت: بگذار خیالت را راحت کنم من اجازه نمی‌دهم که گوشی بخری یا من را انتخاب کن یا گوشی را...

مهسا بدون معطلی گفت: به طور حتم انتخابم تو نیستی و گوشی را به تو و افکارت ترجیح می‌دهم...

در این هنگام قاضی از طرفین خواست تا سکوت کنند. بعد هم گفت: موضوع شما خیلی پیچیده و حاد نیست شما ابتدا باید چند جلسه‌ای پیش مشاور بروید اگر مشکل تان قابل حل نبود بعد در مورد طلاق تصمیم‌گیری کنیم.

در همین رابطه