حادثه 24 - زن جوانی که باران، دختربچه خردسال را ربوده بود روز گذشته به همراه همدستانش محاکمه شد.
پرونده آدمربایی دختر خردسال روز گذشته در شعبه دهم دادگاه کیفری یک استان تهران رسیدگی شد. ابتدای جلسه نماینده دادستان در قرائت کیفرخواست گفت: دختربچه دو سال و نیمه که باران نام داشت نیمهبهمنسال۹۵ از سوی زن جوانی به نام مهناز ربوده شد. مادر باران بعد از ربودن فرزندش در طرح شکایت خود گفت: «روز گذشته زن جوانی به نام مهناز به عنوان خیر مقابل خانهمان در دروازه غار آمد. قرار شد برای خرید لباس به میدان خراسان برویم. میخواستم باران را پیش خواهرم بگذارم، اما آن زن اصرار کرد باران را همراهمان ببریم. بالاخره سهنفری به بازار رفتیم و در یک مغازه مانتو فروشی بعد از انتخاب مانتو به اتاق پرو رفتم، اما وقتی از اتاق بیرون آمدم دیدم آن زن باران را با خود برده است.» نماینده دادستان در ادامه گفت: «با طرح این شکایت، مهناز ۴۷ساله که دانشجوی دانشگاهی در مشهد بود از طریق دوربینهای مداربسته مغازه شناسایی و بازداشت شد. او در بازجوییها مدعی شد به دستور زن جوانی به نام نگار و کمک مرد جوانی به نام رضا مرتکب آدمربایی شده است. به این ترتیب نگار و رضا نیز دستگیر شدند، اما آنها جرمشان را انکار کردند و مدعی شدند خانواده باران قصد فروش فرزندشان را داشتهاند.» در ادامه مادر باران در جایگاه ایستاد و گفت: «چند سال قبل همراه شوهرم از افغانستان به ایران آمدیم. ما صاحب یک پسر و دو دختر هستیم. دو سال قبل نگار را در راه مدرسه پسرم دیدم. آن زمان باران چهارماهه بود. وقتی نگار خودش را خیر معرفی کرد و گفت برای کمک به خانوادههای فقیر به دروازهغار آمده است برای او درد دل کردم و گفتم شوهرم کارگر است و درآمد کافی برای تهیه پوشک و شیرخشک ندارم. بعد از این صحبتها او اطلاعاتی از باران گرفت و در دفترچهاش یادداشت کرد و مقداری پول داد و رفت. دو سال از این ملاقات گذشت تا اینکه روز حادثه مهناز مقابل خانه ما آمد. او هم خودش را خیر معرفی کرد و خواست برای خرید شب عید به بازار برویم. بعد از رفتن به بازار بود که این ماجرا رقم خورد.»
در ادامه مهناز در جایگاه ایستاد و با انکار جرمش گفت: «شوهرم بعد از ۲۰ سال زندگی با داشتن دو دختر عاشق راننده سرویس مدرسه یکی از دخترانم شد و مرا طلاق داد. درآمدی نداشتم به همین دلیل نتوانستم سرپرستی دخترانم را قبول کنم تا اینکه در این سالها ادامه تحصیل دادم و در دانشگاه مشهد در رشته مترجمی زبان قبول شدم. برای گذران زندگی و هزینه تحصیل میخواستم منبع درآمدی داشته باشم از طرفی تلاش میکردم تا سرپرستی دخترانم را بگیرم.» متهم ادامه داد: «این گذشت تا اینکه با نگار و خانواده او آشنا شدم. نگار صاحب یک پسر بود. او دوست داشت یک فرزند دختر داشتهباشد، اما دیگر بچهدار نمیشد. در تعطیلات میان ترم بودم که تماس گرفت و خواست به تهران بروم. وقتی نگار را دیدم گفت خانوادهای را میشناسد که میخواهند دخترشان را بفروشند، اما میخواهند به خانوادهشان بگویند فرزندشان گمشده است. این شد که نگار از من خواست پیش خانواده باران بروم و آن کودک را تحویل بگیرم.» متهم در آخر گفت: «باور کنید قصد آدمربایی نداشتم و فکر میکردم آنها با میل خودشان میخواهند فرزندشان را تحویل بدهند. این شد که بعد از گرفتن باران سوار موتور رضا شدم و در میدان امام حسین باران را تحویل نگار دادم و سپس به مشهد برگشتم.»
نگار که با قرار وثیقه آزاد بود نیز جرمش را انکار کرد و گفت: «عاشق فرزند دختر بودم. بارها به بهزیستی رفتم، اما موفق به گرفتن فرزند دختر نشدم. به همین خاطر مبتلا به افسردگی شدم تا اینکه خواهرم پیشنهاد داد بعد از زلزله کرمانشاه و صحبت با مقامات مسئول یک فرزند دختر بگیرم، اما این کار هم بینتیجه بود.»
زن جوان ادامه داد: «این گذشت تا اینکه خواهر مهناز گفت خانوادهای را میشناسد که تصمیم دارند دختر دوسالهشان را بفروشند. این شد که فکر کردم پدر و مادر باران میخواهند دخترشان را با میل خودشان به من بدهند، اما تصمیم دارند ماجرا را کودکربایی جلوه دهند. باور کنید قصد آدمربایی نداشتم.»
در ادامه رضا نیز با انکار جرمش گفت: «از ماجرای آدمربایی اطلاعی نداشتم و قصدم کمک به زن جوان بود.» در پایان هیئت قضایی وارد شور شد.