فرمانده گردان که خودش هم تیر خورده بود، داد میزد و میگفت: «باید موقع اینجا آمدن، پا روی جنازه تک تک ما بگذارند، بجنگید و میجنگیم.» لحظهای توصیف نشدنی بر ما میگذشت.