زمان مطالعه: 15 دقیقه

حرف های شنیدنی خانم مارپل ایرانی، برترین کارآگاه زن کشور/ از ماجرای کشف یک لنگه پا تا مهم‌ترین انگیزه قتل توسط زن‌ها

فیلم‌ها و سریال‌هایی که در دهه‌های 60و 70از تلویزیون پخش می‌شدند، با اینکه کیفیت چندانی نداشتند اما در شکل‌گیری شخصیت خیلی از افراد تأثیرگذار بودند.
28 خرداد 1402
شناسه : 97277
منبع:
اشتراک گذاری
اشتراک گذاری با
تلگرام گوگل پلاس
لینک
https://hadese24.ir/news/97277
591+
بالا
فیلم‌ها و سریال‌هایی که در دهه‌های 60و 70از تلویزیون پخش می‌شدند، با اینکه کیفیت چندانی نداشتند اما در شکل‌گیری شخصیت خیلی از  افراد تأثیرگذار بودند.

حادثه 24 -  فیلم‌ها و سریال‌هایی که در دهه‌های 60و 70از تلویزیون پخش می‌شدند، با اینکه کیفیت چندانی نداشتند اما در شکل‌گیری شخصیت خیلی از  افراد تأثیرگذار بودند.

یکی از این سریال‌ها که در زمان خودش طرفداران زیادی داشت سریال معمایی- پلیسی «خانم مارپل» بود؛ زنی که با تیزهوشی از معماهای جنایی رازگشایی می‌کرد و جنایتکاران را به‌دست عدالت می‌سپرد. یکی از مخاطبان این سریال که آن زمان دختر نوجوانی بود با الهام از ماجراهای هیجان‌انگیز همین سریال تصمیم گرفت قدم در راهی پر از خطر و هیجان بگذارد و به یک کارآگاه پلیس تبدیل شود. هرچند در آن سال‌ها کارآگاه‌شدن یک خانم هدفی دور از دسترس و بعید به‌نظر می‌رسید اما او که به کارش اعتقاد داشت تصمیمش را برای کارآگاه‌شدن گرفته بود و قریب به 20سال بعد نه‌تنها کارآگاه که از  برترین کارآگاه‌های کشور شد. سرهنگ معصومه توکلی‌پور، افسر اداره دهم (ویژه قتل) پلیس آگاهی تهران بزرگ هرچند به‌دلیل برخی ملاحظات حاضر نشد چهره‌اش به‌طور واضح منتشر شود اما در گفت‌وگویی اختصاصی با همشهری سرنخ ناگفته‌های جذابی را از کار یک کارآگاه زن بازگو کرد.

ورود به دانشگاه افسری

24سال است که در پلیس مشغول به خدمت هستم. در سال 1378استخدام شدم. بعد از گذراندن 4سال دوره آموزشی در دانشگاه افسری، از سال 82وارد آگاهی شدم. بعد از یک دوره 4ساله در مرکز عملیات و انجام کارهایی مثل بدرقه متهم، دستگیری، تعقیب و مراقبت و گشت را انجام دادم، بنابر توانمندی و علاقه به اداره دهم پلیس آگاهی تهران منتقل شدم.

کودکی و علاقه به پلیس‌شدن

گرایش من در دبیرستان رشته ریاضی فیزیک بود. علاقه زیادی به خواندن ریاضی محض در دانشگاه داشتم اما در دفترچه کنکور سراسری برای نخستین بار رشته علوم پایه انتظامی را دیدم و به آن علاقه‌مند شدم. از قبل به‌کار پلیسی علاقه داشتم. حتی خاطرم هست وقتی در دبیرستان بودم دوستانم گفتند که در نیروی انتظامی استخدام می‌کنند. 2نفر از دوستانم رفته بودند برای استخدام. آن زمان فقط در نیروی انتظامی کارمند زن استخدام می‌شد و درجه‌دار نداشتیم. به‌خاطر همین، فردی که مسئول استخدام بود خنده‌اش گرفته بود چون همه کسانی که برای استخدام رفته بودند مرد بودند.

زن منافق؛ مخوف‌ترین قاتل

مدت‌ها قبل پرونده قتلی بود که متهم آن یک زن عضو گروهک منافقین بود. او یکی از همکارانش را با قساوت تمام به قتل رسانده بود. کشف این پرونده حدود یک سال طول کشید؛ چرا که این زن خیلی حرفه‌ای مرتکب قتل شده بود. سر و دست‌های مقتول را سوزانده بود و شاخصه‌های تعیین هویت را از بین برده بود و این پرونده با صبوری افسر و قاضی پرونده سرانجام کشف شد. این زن در اداره دهم شرایط عادی با سایر متهمان داشت. بسیار زیرکانه با او برخورد شد. بعد از دستگیری اعتراف کرد و بازسازی صحنه انجام شد.

بازی در نقش خانم مارپل

وقتی نوجوان بودم، فیلم‌ها و کتاب‌های پلیسی زیاد می‌دیدم و می‌خواندم. آن زمان کتاب‌های بازپرس محققی طرفداران زیادی داشت و من کتاب‌های ایشان را زیاد می‌خواندم و برایم خیلی جالب بود. شاید همین باعث شد که به پلیس‌شدن علاقه پیدا کنم. البته اوج این ماجرا به تماشای فیلم‌ها و سریال‌های پلیسی مثل «پوآرو» و «خانم مارپل» برمی‌گردد. یادم می‌آید که آنقدر محو این سریال‌ها می‌شدم که خودم را جای کارآگاهان می‌گذاشتم و حدس می‌زدم که مثلا قاتل چه‌کسی است و به نوعی در نقش خانم مارپل فرو می‌رفتم.

سختی‌های کار در اداره دهم

اوایل که در اداره دهم پلیس آگاهی که مختص رسیدگی به پرونده‌های قتل است شروع به‌کار کردم، شرایط برایم خیلی سخت بود. اینجا کار خیلی دقیق و تخصصی است و همین باعث فشار زیادی روی نیروها می‌شود. با گذشت سال‌ها از آن روز و رسیدگی به پرونده‌های قتل که هر کدام ماجرای خودش را دارد با کارم خو گرفته‌ام و حالا با آرامش کار می‌کنم. البته باید بگویم که کار ما با روحیات زنان زیاد سازگاری ندارد و مستلزم تلاش و کوشش برای ارتقای روحیه است.

تیراندازی و درگیری تن به تن

معمولا قبل از حضور در عملیات شرایط سنجیده می‌شود که اصلا احتمال درگیری وجود دارد یا نه و براساس آن آماده می‌شویم. با وجود این اگر احتمال درگیری مسلحانه وجود داشته باشد من هم همه دوره‌های ویژه را دیده‌ام و مثل همکاران آقا اقدام می‌کنم. درباره رودررو‌شدن با متهمان هم آموزش‌های ویژه‌ای برای دستگیری دیده‌ام. در دانشگاه آموزش جودو دیدم و  تا مرحله کمربند قهوه‌ای پیش رفته‌ام. دردفاع شخصی هم تا دوره مربیگری پیش رفتم و همچنان هم تمرین و ورزش می‌کنم. به‌خاطر شغلم بارها با متهمان درگیر شده‌ام و طبق آموزش‌هایی که دیده‌ام عمل کرده‌ام. در دستگیری‌ها سعی می‌کنم با زبان و صحبت‌کردن فرد را آرام کنم که کار به درگیری کشیده نشود. اگر نشد به ناچار از روش‌های دیگر استفاده می‌کنم.

یک زن در میان متهمان قتل

زمانی که وارد اداره دهم شدم به پرونده‌های قتل و فوت مشکوک رسیدگی می‌کردم. افسر پرونده بودم. قبل از آن علاقه زیادی به این اداره داشتم. زمانی که در مرکز عملیات بودم پرونده‌های این اداره را با اجازه رئیس اداره مطالعه می‌کردم. روی بعضی از پرونده‌ها، گزارش تحلیلی می‌نوشتم. از پرونده‌ها شناخت داشتم و زمانی که وارد این اداره شدم، در کمتر از 2هفته نخستین پرونده به من ارجاع شد. این در حالی بود که معمولا به بقیه تازه‌واردها تا 2‌ماه هم پرونده‌ای ارجاع نمی‌شد.

ماجرای کشف یک لنگه پا

اولین پرونده‌ای که به من دادند مربوط به کشف یک لنگه پا بود. مردم تماس گرفته بودند که شب در یکی از آرامستان‌ها افراد مشکوکی مشغول دفن یک شی‌ء مشکوک هستند. بعد معلوم شد که یک لنگه پاست که داخل یک ملحفه سفیدرنگ قرار دارد. وقتی همکارانم به صحنه رفتند از طریق آرمی که روی ملحفه بود و برش صافی که روی پا خورده بود مشخص شد که این پا با چیزی شبیه اره بریده شده. گزارش پزشکی قانونی هم نشان می‌داد که این برش نمی‌تواند توسط فردی عادی زده شده باشد. از طریق همان آرم روی ملحفه بیمارستان را پیدا کردیم. من با یکی از همکاران آقا رفتم برای تحقیق. اول همه فکر می‌کردند ماجرا قتل است و چیزی که پیدا کرده‌ایم بخشی از جسد مثله شده است. اما در آنجا پرونده‌ها را آوردند. از روی گزارش پزشکی قانونی که زمان برش پا را تخمین زده بود، بازه زمانی پرونده معلوم شد و در ادامه فهمیدیم که یک لنگه پای کشف شده متعلق به خانمی است که دیابت داشته و در بیمارستان پایش را قطع کرده و آن را به اعضای خانواده داده بودند تا پا را دفن کنند. آنها هم پا را شبانه به آرامستان برده بودند که دفن کنند.

ترس از جنازه؟!

همه می‌پرسند که از جسد و صحنه‌های خشنی که می‌بینی نمی‌ترسی؟ برای اینکه بهتر بتوانم در این‌باره صحبت کنم خاطره‌ای تعریف می‌کنم. ما در دانشگاه درس پزشکی قانونی داشتیم. برای کارورزی به سالن تشریح می‌رفتیم. برای نخستین مرتبه همراه چند دانشجوی دختر دیگر وارد سالن تشریح شدیم. آن زمان من 21ساله بودم. جسدها شبیه مانکن و همه شبیه به هم بودند. یکی کالبدشکافی می‌شد، یکی مومیایی و... وقتی پزشک داشت توضیح می‌داد ناگهان برق قطع و چراغ‌ها خاموش شد. ما در تاریکی بودیم با تعداد زیادی جسد. جالب اینکه دکتری که آنجا بود در همان وضعیت خاموشی با چراغ قوه آموزش می‌داد و شرایط وحشتناک‌تر شده بود. البته بعد فهمیدیم که قطعی برق در کار نبوده و این تاریکی عمدی بود. من به‌خاطر آموزش‌هایی که دیدم دیدن خیلی از این صحنه‌ها برایم عادی شده و ترسی ندارم.

مثله‌کردن جسد پسر توسط پدر

سال 1400یک نیم‌تنه در سطل زباله‌ای کشف شد. بقایای جسدی که کشف کرده بودیم سر نداشت. انگشت‌های دستش هم ساییده شده بود. مجبور شدم مکاتبه‌ای با بازیافت شهرداری انجام دادم که با دقت بیشتری در جهت کشف سایر اعضای بدن اقدام کنند که روز بعد پاهای جسد هم کشف شد اما سرش هیچ وقت کشف نشد. معمولا در یک پرونده یک‌سری فاکتورها برای رسیدن به هویت مقتول نیاز داریم. این فاکتورها را درباره این جسد در اختیار نداشتیم. به همین دلیل تحقیقات در این پرونده حدود 7‌ماه طول کشید. من همه پرونده‌های فقدانی کل کشور را جست‌وجو کردم. درباره این جسد چیز زیادی نداشتیم. فقط می‌دانستم که جنسیت او مرد است. محدوده سنی‌اش را هم داشتم؛ فقط همین. بارها پرونده‌های فقدانی کل کشور را بررسی کردم. بعد از 7‌ماه یکی‌یکی پرونده‌هایی که کشف شده بودند از لیست خارج شدند. پرونده‌هایی که جنسیت زن بود رفت کنار. پرونده‌هایی که سن‌شان بالاتر یا پایین‌تر از این مورد بود کنار گذاشته شد. در نهایت به حدود 7، 6پرونده رسیدم. از یک پرونده‌های باقی‌مانده با افسران پرونده‌ها صحبت کردم که کدام یک از موارد می‌تواند مشکوک به جنایت باشد که در نهایت به 2پرونده رسیدم و از این 2 پرونده هم فقط یک مورد باقی ماند. محل کشف جسد نزدیک محل سکونت پدر مقتول بود. خواهر مقتول را دعوت کردم که به‌عنوان مطلع از او تحقیق کنم. بازجویی از این خانم 2ساعت و 20دقیقه طول کشید. درباره شخصیت پدر، برادر و خانواده‌شان صحبت کردم. در این بازجویی به اطلاعات خیلی مفیدی از پدرش دست پیدا کردم. درباره اختلافاتی که در زندگی‌شان وجود داشت صحبت کردیم و به این نتیجه رسیدم که بالای 90درصد این پرونده فقدانی، جنایت است. با گزارشی که برای قاضی نوشتم مجاب شد و دستور بازداشت پدر فقدانی را صادر کرد. او روز اول کاملا منکر بود. می‌گفت پسرم رفته که به داعش بپیوندد و با من تماس دارد. پسرم من را کتک می‌زد و... پدر حدود 80ساله بود. شخصیت عجیبی داشت. متوفی 40ساله بود. به‌خاطر سن و سال، قابل پذیرش نبود که این مرد قاتل پسرش است و اصلا چطور او را قطعه قطعه کرده است. با این حال این مرد بعد از 48ساعت به قتل پسرش اعتراف کرد. گفت با پسرم اختلاف داشتم. برای ادامه تحصیل از من پول می‌خواست ولی من نداشتم. در این پرونده ما هیچ سرنخی نداشتیم. شخصیت قاتل هم خیلی عجیب بود. هر کسی بررسی می‌کرد می‌گفت چنین کاری از او برنمی‌آید. همینطور سناریویی که ساخته بود هم جالب بود. می‌گفت پسرم با من در تماس است. اما در نهایت این جنایت کشف شد و این پرونده برایم تجربه خوبی بود.

صحنه‌های قتل و دستگیری قاتلان

من معمولا سر صحنه‌هایی که خانم‌ها به قتل رسیده بودند می‌رفتم و لزومی نداشت در پرونده‌های دیگر وارد شوم. از طرفی در دست‌گیری متهمان خانم حضور داشتم. ممکن بود مثلا ما وارد خانه‌ای شویم که جز آن خانم اعضای خانواده هم حضور داشته باشند و من باید همراه همکارانم در این عملیات هم حضور پیدا می‌کردم.

ترفندهای بازجویی از متهمان

بازجویی از متهمان یک فن است و اصولی دارد. قبل از بازجویی باید به پرونده تسلط داشت. قبل از آن باید صحبتی با متهم داشت و اطلاعاتی درباره او و شخصیتش به دست آورد و فهمید که باید از کدام یک از تکنیک‌های بازجویی استفاده شود. مثلا تکنیک همدردی، دو‌نفره، رو‌کردن مسائل و... مثلا باید دید علاقه‌مندی و نقطه ضعف متهم کجاست؟ ترس او از چه چیزی است؟ از دست‌دادن چه چیزی باعث می‌شود که او صحبت نکند؟ این نکات را باید پیش از بازجویی به دست آورد و در بازجویی استفاده کرد.

 تعیین هویت اجساد ناشناس

بعد از مدت‌ها کار به‌عنوان افسر پرونده‌های قتل در حال حاضر وظیفه‌ام تعیین هویت اجساد گمشده است که این قسمت زیرمجموعه اداره دهم محسوب می‌شود. افرادی که گمشده دارند و اعلام فقدانی می‌کنند و عکس‌هایی را در پزشکی قانونی یا آگاهی می‌بینند و به‌خاطر تغییراتی که روی جسد اتفاق افتاده شک می‌کنند و نمی‌توانند جسد را تشخیص دهند، به اداره ما می‌آیند و ما کار احراز هویت را انجام می‌دهیم. یا اینکه فوتی‌هایی داریم که اهل شهرستان هستند و به تهران آمده‌اند و با خانواده زندگی نمی‌کنند و در اثر حوادثی مثل اعتیاد، تصادف، بیماری و... فوت شده‌اند یا اینکه به قتل رسیده و ناشناس هستند. شناسایی این افراد و خانواده‌های‌شان در این قسمت انجام می‌شود.

رضایت از پلیس‌بودن

من از شغلی که دارم راضی هستم؛ چرا که به کارم اعتقاد دارم. در کار پلیس بالاتر از علاقه، اعتقاد است. اگر به کاری اعتقاد نداشته باشید، حتی اگر علاقه داشته باشید، به مرور زمان کم می‌آورید. اما اگر اعتقاد قلبی به‌کار داشته باشید با تمام سختی‌هایش آن را پشت سر می‌گذارید و من به کارم علاقه دارم و از آن راضی هستم.

روزی که کارآگاه برتر ایران شدم

کارآگاه، یک رتبه و عنوان است. برای کارآگاه‌شدن باید در آزمونی خاص شرکت کنید که شامل آزمون‌های علمی و عمومی است. در ادامه آزمون‌های تیراندازی، آمادگی جسمانی و... وجود دارد. هر سال باید بین 20تا 25پرونده شاخص را به‌عنوان نمونه ارائه کنید و نمره کارآگاهی می‌گیرید که من این مراحل را در سال 88طی کردم و به‌عنوان نخستین کارآگاه خانم کشور معرفی شدم. سال 1401هم به‌عنوان کارآگاه برتر کشور در بین خانم‌ها و آقایان کارآگاه انتخاب شدم.

قتل مادر و کودک؛ تلخ‌ترین پرونده

همه پرونده‌های قتل، تلخ هستند اما قتل کودکان بسیار آزاردهنده است. از تلخ‌ترین این پرونده‌ها که من در رسیدگی به آن حضور داشتم و به صحنه جنایت رفتم به سال‌ها قبل برمی‌گردد که در آن مردی همسر و فرزند یک‌ساله‌اش را به طرز فجیعی به قتل رسانده بود. این مرد همسرش را در خانه با ضربات متعدد چاقو به قتل رسانده بود، طوری که در بررسی جسد معلوم شد زن هنگام دفاع از خودش ضرباتی به کف پا و دستانش اصابت کرده اما چیزی که همه را حتی بازپرس پرونده را در صحنه شوکه کرده بود قتل کودکی بود که کمتر از یک‌سال سن داشت که او هم با ضربات متعدد چاقو به قفسه سینه به قتل رسیده بود. خیلی صحنه تلخی بود که با گذشت زمان هنوز در خاطرم باقی مانده است.

همدردی با متهمان

سرهنگ معصومه توکلی‌پور: همه افرادی که به اتهام قتل عمدی بازداشت و به اداره دهم پلیس آگاهی منتقل می‌شوند، از اول قاتل نبوده‌اند و بسیاری از این متهمان به‌دلیل تصمیمات و اشتباهات آنی بازداشت می‌شوند. شاید خدای نکرده من که الان پلیس هستم یک روز دیگر آن طرف میز باشم. ممکن است هر کسی اگر در شرایط و وضعیت متهم قرار بگیرد مرتکب چنین اشتباهی شود.

مهم‌ترین انگیزه قتل توسط زن‌ها

انگیزه‌های مختلفی وجود دارد که ممکن است یک زن دست به جنایت بزند یا برای انجام آن نقشه‌ای بکشد. اما در پرونده‌هایی که من تا به حال به آنها رسیدگی کرده‌ام بیشتر اختلاف خانوادگی و یا اختلاف زن با شوهر بوده که باعث وقوع قتل شده است؛ اختلافاتی که ممکن است در هر خانه‌ای وجود داشته باشد اما افراد باید خودشان را کنترل کنند و در اینگونه موارد خویشتن‌دار باشند.

چطور کارآگاه شویم؟

قدم اول برای کارآگاه شدن ورود به پلیس است. جوانان علاقه‌مند برای این کار باید ابتدا وارد دانشگاه افسری شوند. تحصیل در این دانشگاه 4 سال طول می‌کشد و در این دوره همزمان با طی کردن دوره های علمی، دوره‌های عملی، نظامی، آمادگی جسمانی و ... نیز طی می‌شود. بعد از گذراندن این دوره 4 ساله و در صورت فارغ التحصیل شدن وارد فراجا می‌شوید و از آن زمان است که مراحل مختلف طی می شود تا فرد به جایگاه کارآگاهی برسد.

مراحل مختلف کارآگاه شدن

مهم‌ترین نکته برای کارآگاه شدن هوش و تجربه است. 90‌درصد کارآگاه بودن و کشف کردن در پرونده های قتل هوش و 10‌درصد توان دستگیری متهم است. فردی که داوطلب کارآگاه شدن است، کارش را از کارآگاه‌یاری شروع می‌کند و تا کارآگاه اول و کارگاه ویژه هم می‌تواند ارتقا پیدا کند. حفظ سمت کارآگاهی بار سنگینی است یعنی اگر افسری نتواند پرونده‌های خاص را رسیدگی کند و نتیجه بگیرد، نه ارتقا پیدا می‌کند و نه می‌تواند سمت کارآگاهی را حفظ کند.

آخرین اخبار مثبت و رویدادهای شیرین را در صفحه حادثه پلاس حادثه 24 بخوانید.

صفحه اینستاگرام حادثه 24 را در اینجا دنبال کنید.

کلمات کلیدی:
ارسال نظر