حادثه 24 - 4 مرد اعضای اصلی باند سرقت مسلحانهای بودند که به بهانه حمل بار، جلوی خودروهای باری مثل نیسان را میگرفتند و رانندهها را به محلی خلوت میکشاندند. سپس با تهدید اسلحه، خودروهایشان را سرقت میکردند و با خودروهای سرقتی سراغ گاراژها و کارگاهها میرفتند تا مرحله دوم نقشهشان را عملی کنند. آنها در یکی از همین سرقتها بود که جان نگهبان بیگناهی را گرفتند. گفتوگو با عامل این جنایت مسلحانه را بخوانید.
سرقتها را چطور اجرا میکردید؟
ابتدا بهصورت مسلحانه، دست به سرقت خودروها میزدیم. سپس در مناطق جنوبی پایتخت یا حاشیه تهران، گاراژ و کارگاههای مختلف را شناسایی میکردیم و شبانه به آنجا هجوم میبردیم. با تهدید اسلحه دست و پای نگهبان را میبستیم و دست به سرقت میزدیم.
چه وسایلی سرقت میکردید؟
بستگی به کارگاه داشت؛ از صنایع چوب گرفته تا پوشاک، مس، آهن و چیزهای دیگر.
چه شد که این نقشه را کشیدید؟
یک شب با دوستانم که همگی بچههای یک محل بودیم و از بچگی با هم بزرگ شدهایم، در پاتوقی نشسته بودیم و با خودمان گفتیم چه کار کنیم تا پولدار شویم؟ هرکس نظرش را گفت و درنهایت آن شب به توافق رسیدیم تا با تهیه اسلحه و سرقت خودرو، به گاراژ و کارگاههای اطراف تهران برویم و دست به سرقت بزنیم. معمولا از دیوار گاراژها بالا میرفتیم و وارد آنجا میشدیم تا بعد با بستن دست و پای نگهبان، در فرصتی مناسب نقشه سرقتهایمان را اجرا کنیم.
اما نقشه شما به جنایت ختم شد؟
باور کنید قصد قتل و آدمکشی نداشتیم. درحقیقت نقشهای که کشیده بودیم فقط و فقط سرقت بود؛ همین. اگر هم اسلحه با خودمان بردیم صرفا برای تهدید نگهبانان بود؛ همین. اما آن شب تلخ من تیراندازی کردم و دستانم به خون آلوده شد و از آن شب به بعد عذاب وجدان رهایم نمیکند.
از آن شب بگو؟ چه اتفاقی افتاد؟
مقتول، نگهبان گاراژ بود که آن شب به همراه دوستش داخل اتاق سرایداری بودند. زمانی که ما از دیوار بالا رفته و وارد گاراژ شدیم تا سرقت را انجام دهیم، ترسید و در را از داخل قفل کرد. میخواست به پلیس زنگ بزند و مدام این طرف و آن طرف میرفت. میخواستم شیشه را بشکنم که از طریق پنجره وارد شویم؛ به همین دلیل تیراندازی کردم، اما تیر به کنار قلبش خورد. درواقع هدفم این بود که شیشه را بشکنم، اما جان یک انسان را گرفتم.
بعد از این، چه اتفاقی رخ داد؟
همه ترسیده بودیم و سرقت را نیمهکاره رها کردیم. سپس به دوستش که ترسیده بود، گفتیم با اورژانس تماس بگیرد و خودمان هم فرار کردیم.
چند وقت است که تصمیم گرفتید سرقت کنید؟
خیلی نیست. حدود 40 یا 50روز پیش و اصلا یکدرصد هم فکرش را نمیکردیم که دستگیر میشویم؛ چون تصورمان این بود که نقشه ما کاملا حرفهای است و ردی از خودمان به جا نگذاشتهایم، اما خب تصورمان اشتباه بود و لو رفتیم. من هم با یک اتهام سنگین مواجه هستم؛ اتهام قتل عمدی.
آخرین اخبار «حوادث تهران» را در صفحه حوادث تهران حادثه 24 بخوانید.
صفحه اینستاگرام حادثه 24 را در اینجا دنبال کنید.