حادثه 24 - شمسالسادات حسینی، پرستاری ۶۱ ساله بود که در بیمارستانهای آزادی، شهریار، پیامبران و اطفال امیرآباد تهران به بیماران خدمترسانی کرد تا اینکه دوم تیرماه امسال در جریان حادثه رانندگی دچار سانحه شد.
محبوبه قربانی
شمسالسادات حسینی، پرستاری ۶۱ ساله بود که در بیمارستانهای آزادی، شهریار، پیامبران و اطفال امیرآباد تهران به بیماران خدمترسانی کرد تا اینکه دوم تیرماه امسال در جریان حادثه رانندگی دچار سانحه شد. خانم حسینی بعد از تصادف با یک دستگاه موتورسیکلت به بیمارستان امامخمینی منتقل شد و تلاش پزشکان برای نجات جان وی به جریان افتاد. شدت جراحت آنقدر زیاد بود که تلاشها ثمری نداشت و بعد از ۱۶ روز بستری در بخش مراقبتهای ویژه به کما رفت. پیشنهاد اهدای عضو خیلی زود از سوی تکفرزند او پذیرفته شد. مرد جوان که دکترای زبان دارد گفت: «من کاری کردهام که روح مادرم به آن کار راضی بود. من کارنامه مادرم را با انضباط ۲۰ تمام کردم.»
از حادثهای که برای مادر اتفاق افتاد بگویید؟
آن روز مادرم از بیمارستان به خانه برمی گشت که در خیابان آزادی با یک موتور برخورد کرد. او سرش به جدول کنار خیابان خورد و به بیمارستان امام خمینی منتقل شد و بعد از ۱۶ روز بستری در بخش مراقبتهای ویژه گفتند مرگ مغزی شدهاست.
چقدر امیدوار بودید مادر زنده بماند و تلاش پزشکان نتیجه دهد؟
من دکترای زبان دارم و استاد دانشگاه آزاد تهران شمال هستم. به مطالب پزشکی علاقه داشتم و مطالعاتی در زمینه مغز نیز کردهبودم. مادرم جمجمهاش شکسته و مغز او چرخیده بود. برایم مسجل بود فقط یک معجزه میتواند او را به من برگرداند. در آن ایام زیر گوشش با او صحبت میکردم و در خلوتم از خدا میخواستم مادرم برگردد. کنار مادرم مبارزه میکردم تا زنده بماند ولی دوست نداشتم زمینگیر و محتاج کمک باشد.
پزشکان پیشنهاد اهدای عضو را با شما مطرح کردند؟
بله.
همان موقع راضی شدید؟
چرا نباید راضی میشدم؟! اعضایی را که میتوانستند نجاتبخش باشند، چرا از بین میبردم؟ خودم را جای خانواده آن بیماران گذاشتم و برخودم وظیفه دانستم برگه را امضا کنم. من کارنامه مادرم را با انضباط ۲۰ تمام کردم.
صحبت شما با همراه بیمارانی که دچار مرگ مغزی میشوند، ولی راضی به اهدای عضو نمیشوند، چیست؟
وقتی میشود با یک امضا یک یا چند خانواده را خوشحال کرد، چرا آن کار را انجام ندهیم؟! وقتی میشود به یک زندگی جریان داد، چرا نبخشیم؟ این از انسانیت به دور است، وقتی درد انسان دیگری را درک نکنیم.
به آنها میگویم واقعاً با این اعضا میخواهید چکار کنید؟ آیا گزینه دیگری برایتان جز بخشش هست؟ اگر خودتان جای آن بیمار یا خانواده او بودید، خوشحال نمیشدید؟ بهتر است دیدمان را عوض کنیم. به این قبیل خانوادهها باید گفت مگر این اعضا برای شماست که نمیبخشید. اعضا برای کسی است که دستش از دنیا کوتاه است. چطور میتوان احساس کرد او چه دردی میکشد؟ اگر بفهمیم روح فردی که مرگ مغزی است منتظر تصمیم ماست، قطعاً نگاهمان تغییر میکند. روح آنها با امضا نکردن انتظار میکشد. کسی که دستش از دنیا کوتاه است، نگاهش به دست ماست تا سبک شود، پس خودخواهی است که به جای او تصمیم بگیریم. رضایت به این کار نوعی زیباپسندی است. از اندامی که خداوند به این زیبایی ساختهاست باید حفاظت و نگهداری کرد. بیمعناست آن را نبخشیم.
روز عمل در بیمارستان بودید؟
خیر، نتوانستم بروم. همسرم به همراه خواهرش بودند. گویا همان روز چند جوان کم سن و سال منتظر پیوند بودند که به بیمارستان اعلام شدهبود.
خاطرهای از مادر برایمان بگویید.
۱۰ روز قبل از حادثه تصادف، جشن تولدم بود. آخرین جشن تولدی که کنار مادرم گذشت. آن شب در جمع میهمانان خیلی از مادرم تعریف و تشکر و بعد خاطرهای را تعریف کردم. ترم اول دانشگاه بود که برای ثبتنام رفتیم. چند روز بعد متوجه شدم مادرم طلاهایش را نمیاندازد.
میدانستم خیلی به طلا علاقه دارد. به همینخاطر از او پرسیدم چرا طلاهایت را نمیاندازی ولی جواب درستی نداد و طفره رفت. بعدها فهمیدم آنها را فروخته و شهریه مرا پرداخت کردهاست. این خاطرات را تعریف میکردم و همانطور که حرف میزدم، دانههای اشک روی صورتش جاری شد.
لازم شد او را بیشتر بشناسیم. از خصوصیات اخلاقی اش بگویید.
مادرم به قول برادرش هم شمع بود و هم پروانه. او شغلش پرستاری بود، اما در زندگی خانوادگی هم پرستاری میکرد. مدتی پرستار پدرش بود و بعد پرستار مادر. چند سال قبل، یکی از برادرانش در یک سانحه تصادف زمینگیر شد. مادرم هم پرستارش بود، هم کمکخرج خانوادهاش. مادرم گوش شنوای هر صدایی برای کمک بود. وقتی برایم مشکلی پیش میآمد، ساعتها تلفنی با او صحبت میکردم، مثل دو رفیق. مادرم در لحظه زندگی میکرد. غبطه گذشته و حسرت آینده را نمیخورد. او سالها یک مؤسسه خیریه شخصی داشت و به همه کمک میکرد.
حرف آخر.
برای آدمهایی که دوستشان داریم، تا زندهاند هر کاری که ممکن است و دوست داریم انجام دهیم تا حسرت نخوریم. فکر کنیم آخرین لحظهای است که او مقابل ما ایستادهاست. این را هم بدانیم طبق هرم رشد، بالاترین سطح انسانیت و ریشه انسانیت، محبت و بخشش است. پس تا میتوانیم خودمان را رشد دهیم.
آخرین اخبار «حوادث تهران» را در صفحه حوادث تهران حادثه 24 بخوانید.
صفحه اینستاگرام حادثه 24 را در اینجا دنبال کنید.