حادثه 24 - پرونده مرگ کودک دو ساله که در جریان پنچر کردن آمبولانس اورژانس از سوی راننده یک اتوبوس جنجال زیادی به پا کرده بود، با طرح شکایت از پزشک معالج و راننده آمبولانس وارد مرحله تازهای شد.
مرگ غم انگیز درسا دو ساله روز سهشنبه ۲۵ خرداد در مطب خانم دکتری در خیابان شهید بهشتی رخ داد. آن روز درسا درمطب حالش بد میشود که نیروهای اورژانس برای انتقال وی به مطب میروند، اما پس از احیای هنگام انتقال کودک دو ساله به بیمارستان متوجه میشوند لاستیکهای آمبولانس پنچر شده است و درسا به خاطر دیر رسیدن به بیمارستان در آغوش مادرش فوت میکند. پس از این مأموران عامل پنچری لاستیکهای آمبولانس را که راننده اتوبوس شرکت واحد است، بازداشت کردند و وی هم به جرم خود اعتراف کرد.
پدر و مادر درسا در گفتگو با خبرنگار ما اعلام کردند از خانم دکتر، راننده آمبولانس و راننده اتوبوس شرکت واحد شکایت کردهاند. آنچه در ادامه میآید گفت وگوی خبرنگار ما با اسلام نصاری پدر درسا است.
* درسا کوچولو چه بیماری داشت؟
درسا بیماری مادرزادی ضعف عضلانی یا دستروفی داشت و تحت درمان بود. البته حالش بد نبود و با کار درمانی حالش رو به بهبود شد تا اینکه مدتی قبل یکی از دوستان خانم دکتری را معرفی کرد و ما هم چند باری او را به مطب خانم دکتر در خیابان شهید بهشتی بردیم و آخرش هم در همان مطب بچهام فوت کرد.
* چه تاریخی برای درمان به مطب بردید؟
برای اولین بار روز شنبه ۲۱خرداد درسا را پیش دکتر بردیم. البته آن روز درسا هیچ مشکلی نداشت و ما برای ادامه روند درمانش که دوستمان از خانم دکتر تعریف کردهبود، به آنجا رفتیم. آن روز ما از ۵عصر تا ۵صبح روز یکشنبه در مطب بودیم و خانم دکتر در حال معاینه دخترم بودم. او بدون اینکه به سوابق و پرونده دخترم توجه کند گفت باید از طریق ساکشن خلطها را بیرون بکشد و با تکرار این کار حال دخترم خوب میشود. او از طریق بینی سوندهایی را به داخل گلوی فرزندم فرستاد و شروع به ساکشن کرد که بعداً فهمیدم دو تا از دندانهای دخترم بر اثر همین ساکشن شکسته است. او مدام خلط و خونابه را با ساکشن بالا میکشید، اما به ما نمیگفت که سوندها باعث زخم شدن گلو و خونابه شده است و میگفت خلطها خونی است. آن روز دکتر حال خوبی نداشت و دخترم را تا پرتگاه مرگ کشاند.
* چرا حال خوبی نداشت؟
خانم دکتر مدام سیگار میکشید و گاهی هم موسیقی گوش میداد و به نظر میرسید رفتارش عادی نیست. وقتی دخترم بیقراری میکرد او سیگار دود میکرد و دودش را به گلوی دخترم میفرستاد و میگفت دود سیگار باعث آرام شدن دخترم میشود و درد او را تسکین میدهد. بههرحال پس از ۱۲ساعت دختر نیمه جانم را به خانه بردیم.
* بعد چه شد؟
دخترم روز بعد تب کرد و با دکتر که تماس گرفتیم گفت داروهایش را مصرف کند خوب میشود. تمام گلوی دخترم زخم شده بود و حتی نمیتوانست شیر بخورد. شب حتی به ما گفت نخوابیم و مواظب تبش باشیم و ما هم تا صبح روز دوشنبه نخوابیدیم تا اینکه حال دخترم بدتر شد و دوباره به مطب بردیمش، اما باز هم بادستگاه ساکشن خلطها و خونابهها را از بدن دخترم بیرون کشید و گفت نگران نباشیم حال دخترم بهتر میشود و دوباره دخترم را به خانه برگرداندیم تا اینکه روز سه شنبه برای آخرین بار دخترم را به مطلب بردم.
* شما که متوجه شده بودید روند درمان دخترتان در مطب خوب پیش نمیرود و از معالجه پزشک هم راضی نبودید، چرا برای سومین بار درسا را به مطب بردید؟
او به ما امیدواری میداد و گفت فقط او میتواند دخترمان را درمان کند و هشدار میداد که پیش دکتر دیگری نبریم. از طرفی هم روز حادثه همسرم به دکتر گفته بود میخواهد درسا را به مرکز طبی کودکان ببرد، اما خانم دکتر گفته بود اگر درسا را به مرکز طبی کودکان ببریم حتماً فوت میکند و تنها راه نجات جانش در دست او است. ما هم به او اعتماد کردیم و برای سومین بار به مطبش بردیم.
* درباره روز حادثه توضیح دهید.
آن روز من سر کار بودم و درسا حالش بد میشود و همسرم همراه مادر زنم درسا را به اصرار خانم دکتر به مطبش میبرند. البته من آخر وقت رسیدم و شاهد مرگ دخترم بودم. آن روز خانم دکتر مثل دفعات قبل دوباره با دستگاه ساکشن خلطها را بیرون میکشد که حال دخترم بد میشود. او به دخترم سرم وصل میکند و حتی دو تا آمپول هم میزند، اما حال درسا دقیقه به دقیقه بدتر میشود. دوبار همسرم را به داروخانه میفرستد تا آمپول بگیرد که بار آخر دکتر داروخانه متوجه میشود و با اورژانس تماس میگیرد. وقتی به مطب رسیدم سرم به دست دخترم وصل بود و دو تا سوزن هم در گردنش بود که خانم دکتر زده بود. وقتی نیروهای اورژانس رسیدند دخترم از هوش رفته بود که آنها او را احیا کردند و نفس دخترم برگشت و تکنسینهای اورژانس گفتند خدا را شکر دخترم زنده شد. دخترم در وضعیت بدی قرار داشت و با توجه به وصل بودن سرم و سوزنها در گلو قرار شد با برانکارد به داخل آمبولانس منتقلش کنیم که راننده به پایین رفت و لحظاتی بعد برگشت و گفت لاستیکهای آمبولانس پنچر شده است و بعد هم دخترم در آغوش مادرش فوت کرد.
* شما از عامل پنچر کردن لاستیکهای آمبولانس شکایت کردید؟
بله، من هم از راننده اتوبوس شرکت واحد و هم از راننده آمبولانس و هم از خانم دکتر که دخترم را کشت در دادسرای جنایی شکایت کردم و امیدوارم به جزای عملشان برسند.
* چرا از راننده آمبولانس شکایت کردی؟
راننده آمبولانس اصلاً جز تیم تکنسینها نبود و من نمیدانم به چه علت خودرو را رها کردهبود و همراه دو تکنسین به داخل مطب آمده بود. او اگر داخل خودرواش میماند حتماً لاستیکهای خودرواش پنچر نمیشد و الان دخترم زنده بود. از طرفی هم من متوجه شدم تجهیزات آمبولانس کم بود به گفته خودشان یک وسیلهای کم داشتند و میگفتند دزدیده شده است و به همین خاطر هم داخل آمبولانس نتوانستند دستگاه اکسیژن را به دخترم وصل کنند تا آمبولانس بعدی برسد.
* حرف آخر.
من پس از مرگ دخترم تحقیق کردم و متوجه شدم هشتخانواده دیگر هم قبل از ما از خانم دکتر شکایت کردهاند. سه خانواده فرزندانشان را در آن مطب از دست داده بودند و چند خانواده دیگر هم وقتی متوجه شده بودند خانم دکتر روش درمانش مناسب نیست و باعث تشدید بیماری فرزندشان شده است، برای ادامه درمان به مطب نرفته بودند و از او شکایت کرده بودند.
آخرین اخبار «حوادث تهران» را در صفحه حوادث تهران حادثه 24 بخوانید.