حادثه 24 - وقتی دختری جوان که رویای گویندگی در سر داشت قدم در خانه خواستگارش گذاشت تا با یکدیگر برای انجام تست صدا به استودیو بروند گمان نمی کرد که خواستگار فریبکار با همدستی پدرش نقشه قتل او را بکشند و تا یک قدمی مرگ پیش برود.
چند روز قبل اهالی یکی از خیابان های پایتخت چشمشان به دختری جوان افتاد که به شدت مصدوم شده و از شدت درد ناله می کرد. او به شدت از ناحیه صورت، دست و پا آسیب دیده و به خوبی قادر به صحبت کردن نبود. مردم با دیدن وضعیت او به اورژانس زنگ زدند و دختر جوان برای درمان به بیمارستان انتقال یافت. او از ناحیه صورت به شدت آسیب دیده و دست و پایش دچار شکستگی شده بود. هنوز مشخص نبود که چه بلایی بر سر دختر جوان آمده است تا اینکه وی پس از بهبودی و مرخص شدن از بیمارستان راهی اداره پلیس شد تا از پدر و پسری آشنا شکایت کند.
خواستگاری
دختر 28 ساله درباره جزییات آشنایی با این مرد و حادثه شومی که برایش رقم خورده بود گفت: مدتی قبل در یکی از کلاس های گویندگی با جوان 30 ساله ای به نام ناصر آشنا شدم. من صدای خوبی داشتم و یکی از رویاهایم این بود که به زودی گوینده مشهوری شوم. ناصر اما برای چند برنامه کار گویندگی انجام داده و مدعی بود که آشنایان زیادی در این حرفه دارد که می تواند مرا به آنها معرفی کند تا به رویایم برسم.
وی ادامه داد: ارتباط من و ناصر ادامه داشت تا اینکه او از من خواستگاری کرد. ناصر مدعی بود که چندوقت قبل از همسرش جدا شده است و دلیل اختلافاتشان این بوده که همسر ناصر مخالف کار و پیشرفت او بوده است. ناصر خیلی خوب نقش بازی کرد و توانست با چرب زبانی اعتماد مرا به خودش جلب کند تا جاییکه تصور کردم واقعا دلباخته من شده و قصد ازدواج و زندگی با مرا دارد. حتی یکبار تلفن را به پدرش داد و او هم به من اطمینان داد که پسرش عاشق من شده و می خواهد به زودی به خواستگاری ام بیاید تا زندگیمان را شروع کنیم. همه اینها باعث شد تا اعتمادم نسبت به ناصر و خانواده اش جلب شود غافل از اینکه همه اینها نمایشی بود برای فریب من.
در دام شیطان
دختر جوان در ادامه گفت: ناصر آخرین بار با من تماس گرفت و به بهانه اینکه قرار است برای انجام تست صدا به یک استودیو برویم قرار ملاقات گذاشت. او از من خواست تا قبل از رفتن به استودیو، به خانه اش بروم تا پدر و مادرش مرا ببینند. بی خبر از اینکه حادثه ای هولناک در انتظارم است راهی خانه ناصر شدم، حتی مقابل آپارتمان آنها که طبقه سوم ساختمانی مسکونی بود کفش زنانه و مردانه چیده شده بود که حدس زدم متعلق به پدر و مادرش باشد اما وقتی قدم در خانه گذاشتم خبری از پدر و مادر ناصر نبود. او با تهدید و زور به من تجاوز کرد و لحظاتی بعد همسرش رسید. زن جوان پشت در مانده بود و هرچه زنگ می زد ناصر باز نمی کرد. او به شدت ترسیده بود و چون کلید داخل قفل بود همسرش نمی توانست در را باز کند. همان لحظه ناصر با پدرش تماس گرفت و وحشت زده موضوع را به پدرش گفت. پدرش که در همان محدوده زندگی می کرد از پسرش خواست تا مرا از پنجره به پایین پرتاب کند. وی ادامه داد: پدر تصور می کرد که با این اتفاق جانم را از دست می دهم و بعد او جسدم را از بین می برد تا راز قتل هرگز فاش نشود. باور کردنی نبود، در تمام این مدت ناصر مرا فریب داده بود. او با همسرش زندگی می کرد و به دروغ به من گفته بود که از یکدیگر جدا شده اند. آن روز همسر او برای انجام کاری به خارج از تهران رفته بود اما سر زده رسیده بود و ناصر با دستور پدرش قصد قتل مرا داشت. هرچه به او التماس کردم فایده ای نداشت، همان لحظه پدرش رسید و ناصر با بی رحمی مرا از پنجره طبقه سوم به پایین پرتاب کرد و پدرش که در حیاط ایستاده بود پیکر نیمه جان مرا روی زمین کشیده و در همان محدوده رهایم کرد. او قصد داشت جانم را بگیرد و جسدم را بسوزاند اما من زنده بودم و به دلیل اینکه افرادی در حال گذر از آن محدوده بودند ناچار شد با همان وضعیت رهایم کند و بخت با من یار بود که پس از این اتفاق و صدماتی که دیده بودم،زنده ماندم.
با این شکایت، قاضی محمد امین تقویان بازپرس شعبه هشتم دادسرای جنایی تهران دستور بازداشت پدر و پسر را به اتهام مشارکت در شروع به قتل و پسر را به اتهام تجاوز صادر کرده است.
آخرین اخبار «حوادث تهران» را در صفحه حوادث تهران حادثه 24 بخوانید.