حادثه 24 - اعضای بدن زنی که بهدلیل سکته دچار مرگ مغزی شده بود با موافقت اعضای خانوادهاش، به بیماران نیازمند اهدا شد تا او نخستین اهداکننده عضو در قرن جدید باشد.
این زن 49ساله که منصوره رحمانی نام داشت و ساکن قائمشهر بود، از چندین ماه قبل دچار عفونت و مشکلاتی در مغز شد. از همان زمان با بستری شدن اش در بخش مراقبتهای ویژه، تلاشها برای مداوای او آغاز شد. پس از هفتهها تلاش کادر پزشکی، این زن وضعیت مطلوبی به دست آورد و با بالا رفتن سطح هوشیاریاش از بیمارستان مرخص شد. هرچند زندگی این زن مثل گذشته نبود اما همسر و 2 فرزندش از اینکه مادر خانواده را کنار خود میدیدند خوشحال بودند. دخترِ 21ساله منصوره با اینکه سن و تجربه چندانی نداشت اما پرستاری از مادر را در خانه برعهده گرفته بود. او میدانست که خانواده در شرایط سختی قرار دارد و باید برای مداوای مادرش تلاش بیشتری کند.
چند ماه گذشت تا اینکه سر این زن به شکلی غیرعادی دچار تورم شد. هرچه میگذشت سر او بزرگتر میشد و وقتی برای بررسی به بیمارستان انتقال یافت پزشکان اعلام کردند که افزایش مایع مغزی، باعث بزرگ شدن سرش شده است. این در حالی بود که سطح هوشیاری او نیز روبه کاهش بود. شرایط این زن روزبهروز وخیمتر میشد تا اینکه سرانجام روز 28اسفند ماه سال گذشته وقتی دخترش بالای سر او رفت دید که او هیچ عکسالعملی از خود نشان نمیدهد. او سراسیمه با اورژانس تماس گرفت و دقایقی بعد با انتقال زن جوان به بیمارستان مشخص شد که او سکته مغزی و قلبی کرده و در شرایط وخیمی به سر میبرد. او دچار خونریزی شدیدی در مغز شده بود و آنطور که پزشکان میگفتند دیگر امیدی برای بازگشت به زندگی وجود نداشت. در این شرایط بود که آنها این ماجرا را با خانواده زن جوان در میان گذاشتند. دختر جوان این بیمار مرگ مغزی، درباره روز و شبهای سختی که در بیمارستان کنار مادرش گذرانده میگوید: با چشمان خودم ذره ذره آب شدن مادرم را دیدم. از همان زمانی که مشکلات او بیشتر شد پزشکان اعلام کردند که ممکن است دچار مرگ مغزی شود و ما برای شنیدن هر خبری آماده بودیم. از طرفی در این مدت درباره اهدای عضو هم فکر کرده بودیم. به همین دلیل وقتی خبر دادند که مادرم دچار مرگ مغزی شده، شوکه نشدیم و خیلی زود جواب آنها را دادیم. دختر جوان ادامه میدهد: پدرم گفت هر تصمیمی که تو بگیری همان کار را میکنیم. برادر 13ساله ام هم همین را گفت و من هم تصمیم گرفتم اعضای بدن مادرم را به بیماران نیازمند اهدا کنیم. پزشکان گفتند اگر شما نخواهید این کار را انجام نمیدهیم اما اگر همین شرایط برای او در بخش مراقبتهای ویژه ادامه پیدا کند او با زجر بیشتری دنیا را ترک میکند. مادرم به چیزی احتیاج داشت که کسی نمیتوانست برآورده کند. مغز او بهدلیل خونریزی شدید تقریبا از بین رفته بود. دیدن وضعیت مادرم و سختی که او میکشید برایم سخت بود. به همین دلیل رضایتنامه را امضا کردم. چون میدانستم با این کار امیدهای چندین بیمار دیگر و خانوادههایشان برای زندگی بیشتر میشود و نجات پیدا میکنند. او درباره روند جداسازی و اهدای اعضای بدن مادرش میگوید: بعد از آنکه رضایت دادیم، مادرم به تهران منتقل شد و در آنجا 2کلیه و کبدش جداسازی و به بیماران نیازمند اهدا شد. این کار درست در روز اول فروردین سال 1401انجام شد و مادرم نخستین نفری بود که اعضای بدنش به بیماران نیازمند پیوند زده شد. در ادامه پیکر مادرم به قائمشهر بازگردانده شد و روز دوم فروردین او را در روستایمان به خاک سپردیم. حالا با اینکه جای مادرم در خانه مان بیشتر از همیشه خالی است اما من خیلی راحتم و خوشحالم که با اهدای اعضای بدن مادرم، او برای همیشه زنده است.
آخرین اخبار مثبت و رویدادهای شیرین را در صفحه حادثه پلاس حادثه 24 بخوانید.