زمان مطالعه: 10 دقیقه

اولین حرفهای مادر سجاد، عامل قتل نوعروس اهوازی: غزل (مونا)‌ در ترکیه از مردی سوری باردار شده بود/ غزل یک پسر خردسال دارد

تحقیقات درباره ماجرای سربریدن غزل (مونا) حیدری، نوعروس 17 ساله در اهواز به دست شوهرش همچنان ادامه دارد و آنطور که مادر سجاد(عامل جنایت) می گوید غزل در فرار به ترکیه با مردی سوری ازدواج کرده و حتی از او باردار اما بچه اش را سقط کرده بود.
18 بهمن 1400
شناسه : 84012
منبع:
اشتراک گذاری
اشتراک گذاری با
تلگرام گوگل پلاس
لینک
https://hadese24.ir/news/84012
4876+
بالا
تحقیقات درباره ماجرای سربریدن غزل (مونا) حیدری، نوعروس 17 ساله در اهواز به دست شوهرش همچنان ادامه دارد و آنطور که مادر سجاد(عامل جنایت) می گوید غزل در فرار به ترکیه با مردی سوری ازدواج کرده و حتی از او باردار اما بچه اش را سقط کرده بود.

حادثه 24 -  تحقیقات درباره ماجرای سربریدن غزل (مونا) حیدری، نوعروس 17 ساله در اهواز به دست شوهرش همچنان ادامه دارد و آنطور که مادر سجاد(عامل جنایت) می گوید غزل در فرار به ترکیه با مردی سوری ازدواج کرده و حتی از او باردار اما بچه اش را سقط کرده بود.

مادر سجاد اینگونه داستان را شروع کرد: حدود چهار ماه گذشته غزل از منزل خارج شد مثل همیشه که به خانواده پدرش و یا دوستانش سر می‌زد، هیچ کس به رفت و آمدش نه حساس بود و نه شک می‌کرد اما آن روز به خانه بازنگشت، نگران که شدیم سراغش را از خانواده‌اش گرفتیم آنجا هم نرفته بود، به دوستان، آشنایان و هر کسی که احتمال می‌دادیم ممکن است غزل  آنجا رفته باشد گرفتیم اما خبری از غزل نبود، تا اینکه بعد از یک هفته به دوستان خودش اطلاع داد که در ترکیه است.

او ادامه داد: نمی‌دانم کی و چطوری پای غزل  به ترکیه رسیده است، تمام اطلاعاتی که از غزل  دریافت می‌کردیم از طریق دوستانش است و هر بار که خبری می‌رسید پسرم می‌مرد و زنده می‌شد، خیلی تلاش کردیم کسی متوجه این قضیه نشود اما هر چه از نبودن غزل  می‌گذشت اطرافیان بیشتر کنجکاو می‌شدند که عروس خانواده کجاست و چرا از آن خبری نیست.

او می گوید:غزل در زمان آشنایی با این مرد سوری باردار بود و چند روز قبل از اینکه خانه رو ترک کنه بچه سقط شد، وقتی من و  مادرش گفتم چرا و چطور این بچه سقط شد جواب میداد دبه آب را بلند کردم و سقط شد.

از مادر سجاد سوال می‌کنم غزل با شوهرش مشکلی داشت؟ یا مثلاً به اجبار با هم ازدواج کرده بودند؟ وی پاسخ می‌دهد: اتفاقاً غزل  و شوهرش خیلی همدیگر را دوست داشتند، نباید از حق بگذرم ارتباط غزل با ما هم خیلی خوب بود و با هم عروسش مثل خواهر بودند و هیچ اجباری در ازدواجشان وجود نداشت، ما هم برایش کم نگذاشتیم، برای دو پسرم یک شب عروسی گرفتم، با اشاره دست عروس دومش که هرزگاهی صحبت‌های مادرشوهر را تایید می‌کرد را نشانم داد.

عقد غزل با مرد غریبه

مادر سجاد گفت: خانه ما بزرگ است، بالای خانه دو واحد ساختم یکی برای سجاد و دومی برای آن یکی پسرم، مادرسجاد از من میخواهد وارد خانه بشوم و زندگی که برای غزل درست کردند را نشانم بدهد، میخواهد بگوید که به لحاظ زندگی همه چی را برای عروس‌ها فراهم کردیم.

جریان ترکیه رفتن غزل را می‌پرسم و وی توضیح می‌دهد: طبق صحبت‌هایی که غزل  برای دوستانش کرده و به ما منتقل می‌‌کنند، با شخصی از طریق اینستاگرام آشنا می‌شود که این شخص اهل سوریه است، این مرد به غزل ابراز علاقه زیادی می‌کند این دختر را وابسته خود می‌کند تا آنجایی که غزل بابت این مرد زندگی خودش را رها کرد، به محض اینکه غزل  به ترکیه می‌رود این مرد غزل  را به عقد خودش در می‌آورد و زندگی جدیدی را شروع می‌کنند.

غزل که همه جوره به این مردسوری اعتماد کرده بود کم کم شروع به ارسال عکس‌های خود با آن مرد می‌کند، دوستانش که ما را در جریان تمام جزییات می‌گذاشتند پسرم هر روز بیشتر از دیروز کنترل خود را از دست می‌داد و نمی‌توانست بر اعصاب خود مسلط شود مخصوصاً که بازاری بود و اطرافیان چپ و راست غیرت و مردانگی وی را تحریک می‌کردند.

 طعنه اطرافیان پسرم رو غیرتی کرد

در محله و خیابون کمترین بحثی که بین بچه‌ها اتفاق می‌افتاد مستقیم و غیر مستقیم با طعنه، آبرو ریزی غزل  را به رخ ما می‌کشیدند و بابت این مسأله بحث و دعوا کرده بودیم این در حالی است که همسایه‌ها کاملاً از شرایطی که اتفاق افتاده اطلاع داشتند اما به جای دلداری احساسات پسرم را تحریک می‌کردند.

خواهر سجاد صحبت‌های مادر را قطع می‌کند و می‌گوید: به نظرم 17 سال سنی نیست که کسی بتواند درست تصمیم بگیرد، غزل  گول خورده و تحت تاثیر صحبت‌های مرد سوری قرار گرفته وگرنه چه کسی زندگی خودش را ول کند و سراغ کسی دیگر میرود، تازه این مرد همه طلاهای غزل  را برده بود.

از مادر سجاد سوال می‌کنم با چه ترفندی غزل را به ایران برگرداندند؟ می‌گوید: ما از طریق پلیس بین الملل اقدام کرده بودیم که فردی دختر ما را دزدیده و... اما خودِ غزل  هم ظاهراً پشیمان شده بود و این اواخر خودش به پدرش گفت: بیایید من را به ایران بیاورید که بعد از آن پدر غزل  و شوهرم تا ترکیه دنبالش رفتند و روز جمعه ظهر اهواز رسیدند.

پسرم به دایرکت مرد سوری(همسر جدید غزل) ویس تهدیدآمیز فرستاده بود و او در جواب عکسهای عروسی رو میفرستد و برای اینکه سجاد را عصبی کند گفته بود خودم به غزل گفتم بچه را سقط کند.

 پسرم تهدید کرده  بود  غزل  را می‌کشم برای همین  پدر  غزل و پدر سجاد در صدد مخفی کردن غزل  تا تحویل آن به کلانتری بودند چرا که از تهدیدهای سجاد می‌ترسیدند و زمانی که غزل  را تحویل شوهرش ندادند عصبانیت و تهدید سجاد دو چندان شد، برای همین روز یکشنبه غزل  را سوار ماشین کردند تا ببرند و تحویل کلانتری بدهند اما از آنجایی که سجاد حرکات پدر و عمویش را زیر نظر داشت به اتفاق برادرش جلوی ماشین را می‌گیرند و غزل  را از انها می‌گیرد که ظهر همان روز آن اتفاق افتاد و سجاد غزل  را با قمه کشت.

به او گفتم خب سرش را با قمه زد! چرا سرش را محله به محله نشان این و آن داد؟ مادر سجاد پاسخ داد: در هر محله‌ و خیابانی که به سجاد انگ بی‌غیرت زده بودند  سر غزل   را گَرداند تا مثلاً به همه گوید: من آدم  بی‌غیرتی نیستم.

غزل  یک پسر دارد

از مادر سجاد می‌پرسم غزل  یک فرزند پسر دارد؟ و مادر با اشاره دست پسر بچه زیبا و دوست داشتنی را نشان می‌دهد که بلوز قرمز و شلوار یشمی بر تن داشت و می‌گوید: بله این پسرش است و من که با دیدنش قلبم مچاله شد ناخودآگاه واااای متددی را زمزمه کردم اما زن عموی پسربچه  با جمله این پسرم است و من آن را بزرگ کردم توجه‌ام را جلب کرد.

وی ادامه داد: من بچه دار نشدم، برای همین پسر غزل  که به دنیا آمد همه جوره تروخشکش کردم، غزل  هم کاری به کارم نداشت و بیشتر اوقات پسرش پیشم بود، این چند ماهی هم که مادرش نبود اصلاً دلتنگی نکرد و من از آن نگهداری کردم.

آخرین اخبار «حوادث خوزستان» را در صفحه حوادث خوزستان و حوادث اهواز حادثه 24 بخوانید.

دیدگاه ها
  • بی نام
    03 اسفند 1400
    خودتون نوشتید غزل قبل از اینکه به ترکیه بره بچشو سقط کرده این یعنی از سجاد باردار بوده نه از مرد سوری چرا الکی گناه مردم رو میشوید و تو تیتر می‌نویسید از مرد سوری باردار بوده واقعا که

    پاسخ

  • بی نام
    20 بهمن 1400
    این ادم حیون صفت بایددر ملا عام اعدام بشه تا عبرت دیگران شود وگرنه این قتلها ادامه دارد 🤬

    پاسخ

پاسخ به :
= 5-4
ارسال نظر