زمان مطالعه: 8 دقیقه

نجات جان 2 زن سالمند پس از 5 روز جدال با مرگ در خانه

زنی سالخورده که به‌تنهایی زندگی می‌کرد به‌دلیل خراب‌شدن قفل در حمام، 5روز در آنجا زندانی شد و همزمان زن تنهای دیگری نیز در خانه‌اش از حال رفت و بیهوش شد اما هردوی آنها پس از چند روز جدال با مرگ با کمک همسایه‌ها و پلیس از مرگ نجات یافتند.
16 آبان 1400
شناسه : 81069
منبع:
اشتراک گذاری
اشتراک گذاری با
تلگرام گوگل پلاس
لینک
https://hadese24.ir/news/81069
434+
بالا
زنی سالخورده که به‌تنهایی زندگی می‌کرد به‌دلیل خراب‌شدن قفل در حمام، 5روز در آنجا زندانی شد و همزمان زن تنهای دیگری نیز در خانه‌اش از حال رفت و بیهوش شد اما هردوی آنها پس از چند روز جدال با مرگ با کمک همسایه‌ها و پلیس از مرگ نجات یافتند.

حادثه 24 - زنی سالخورده که به‌تنهایی زندگی می‌کرد به‌دلیل خراب‌شدن قفل در حمام، 5روز در آنجا زندانی شد و همزمان زن تنهای دیگری نیز در خانه‌اش از حال رفت و بیهوش شد اما هردوی آنها پس از چند روز جدال با مرگ با کمک همسایه‌ها و پلیس از مرگ نجات یافتند.

این 2حادثه در 2نقطه مختلف از پایتخت رخ داد. نخستین اتفاق ساعت16 سه‌شنبه هفته گذشته به قاضی محمد‌حسین زارعی، بازپرس جنایی تهران گزارش شد. آن روز مأموران یکی از کلانتری‌ها با قاضی جنایی تماس گرفتند تا او دستور قضایی برای ورود آنها به خانه یک پیرزن تنها را صادر کند.

به‌گفته همسایه‌ها چند روزی بود که پیرزن از خانه‌اش خارج نشده بود و احتمال می‌رفت که اتفاق تلخی در داخل خانه برایش رخ داده باشد.

قاضی جنایی دستور ورود به خانه را صادر کرد و مأموران پلیس به همراه آتش‌نشانان، قفل در خانه پیرزن را شکستند و وارد آنجا شدند. در داخل آپارتمان خبری از صاحبخانه نبود اما صدای آب که از حمام به گوش می‌رسید، مأموران را به آنجا کشاند. آنها پس از بازکردن در حمام، با پیکر نیمه‌جان صاحبخانه روبه‌رو شدند که روی زمین افتاده بود. او از هوش رفته بود اما هنوز نفس می‌کشید و توسط اورژانس به بیمارستان منتقل شد.

در این میان یکی از همسایه‌ها به مأموران گفت: پیرزن سال‌هاست که تنها زندگی می‌کند. همسرش فوت شده و فرزندانش در خارج از کشور هستند. او هر روز صبح برای خرید یا هواخوری از خانه‌اش خارج می‌شد و اغلب او را در خیابان یا راهروی ساختمان یا داخل آسانسور می‌دیدم. اما حدود 5روز بود که کسی او را ندیده بود. همه از او بی‌خبر بودیم و آنچه ظن ما را بیشتر کرده بود، صدای آب بود که از داخل آپارتمانش شنیده می‌شد. ابتدا تصور کردیم لوله آب ساختمان خراب شده اما بعد مطمئن شدیم که صدای آب از داخل خانه همسایه به گوش می‌رسد. چون نگران حالش شده بودیم به مقابل خانه‌اش رفتیم اما هرچه زنگ زدیم، در را باز نکرد. احتمال دادیم که حادثه‌ای برای او رخ داده و به همین دلیل با پلیس تماس گرفتیم و موضوع را به آنها اطلاع دادیم که با حضور آنها معلوم شد زن همسایه در این مدت در حمام محبوس بوده است.

با انتقال زن سالخورده به بیمارستان و تلاش پزشکان، او از مرگ حتمی نجات یافت و معلوم شد که 5روز در حمام گرفتار شده است. او که دچار ضعف شدید شده بود پس از بهبودی به مأموران گفت: به حمام رفتم که دوش بگیرم. براساس عادت در حمام را قفل کردم اما ظاهرا قفل در گیر داشت و هرکاری کردم نتوانستم آن را باز کنم و از حمام خارج شوم. وقتی دیدم تلاشم بی‌فایده است، فریاد زدم و به در حمام کوبیدم تا شاید یکی از همسایه‌ها صدایم را بشنود و به کمکم بیاید اما هیچ‌کس صدایم را نمی‌شنید. در چند روزی که گرفتار بودم فقط آب می‌نوشیدم و امید داشتم تا شاید کسی به دادم برسد اما دچار ضعف شدیدی شدم و اصلا یادم نیست که چه زمانی از حال رفتم. وقتی چشمانم را باز کردم در بیمارستان بودم و فهمیدم که همسایه‌ها متوجه ماجرا شده و با کمک پلیس نجاتم داده بودند.

نجات معجزه‌آسا

به‌گفته پزشکان، نجات این زن از مرگ چیزی شبیه معجزه بود اما این، تنها اتفاقی نبود که روز سه‌شنبه به قاضی جنایی تهران گزارش شد.

آن روز کسی خبر نداشت که در نقطه دیگری از شهر، پیرزن تنهای دیگری حدود 4روز در خانه‌اش گرفتار شده و با مرگ دست و پنجه نرم می‌کند تا اینکه مأموران یکی از کلانتری‌ها در شمال تهران با قاضی محمدحسین زارعی تماس گرفتند و این‌بار هم از وی خواستند که دستور قضایی برای ورود آنها به آپارتمان یک زن سالخورده را صادر کند.

این زن نیز به‌گفته همسایه‌ها تنها زندگی می‌کرد و چند روزی بود که از وی خبری نبود.

وقتی مأموران با دستور قضایی وارد خانه وی شدند چشمشان به پیکر نیمه‌جان پیرزن افتاد که از شدت ضعف از حال رفته بود. او فورا به بیمارستان منتقل شد و پزشکان با اقدام بموقع جانش را نجات دادند. در ادامه مشخص شد که پیرزن مدت‌ها بود تنها زندگی می‌کرد و یک پرستار برای انجام کارهایش به خانه او می‌رفت. پرستار کلید خانه پیرزن را نداشت و هر وقت به آنجا می‌رفت زنگ در را می‌زد و او در را باز می‌‌کرد. اما 3 یا 4روزی می‌شد که پرستار به خانه پیرزن می‌رفت و هرچه زنگ می‌زد، جوابی نمی‌شنید.

ابتدا احتمال داد که پیرزن به مسافرت رفته است اما سابقه نداشت بی‌خبر برود. از سوی دیگر هرچه با موبایل او تماس می‌گرفت نیز کسی پاسخ نمی‌داد. او که نگران شده بود موضوع را از همسایه‌ها پیگیری کرد و متوجه شد که در این چند روز او از خانه‌اش خارج نشده است. سرانجام با پیگیری پرستار و تماس همسایه‌ها با پلیس، مأموران راهی خانه وی شدند و پس از ورود به آنجا پیرزن تنها را که تا یک‌قدمی مرگ پیش رفته بود، نجات دادند.

او پس از بهبودی گفت که روز حادثه ناگهان در خانه‌اش دچار ضعف شده و حتی زمانی که پرستار زنگ خانه را زده بود، متوجه شده اما نتوانسته بود در را باز کند و پس از آن نیز از حال رفته بود تا اینکه پس از حدود 4روز وقتی چشمانش را باز کرد، متوجه شد که در بیمارستان بستری شده است.

ارسال نظر