زمان مطالعه: 8 دقیقه

سوءظن خونین مرد نانوا به همسرش / او به خاطر حرف فرزندش دست به جنایت زد

مرد نانوا که به‌خاطر حرف‌های فرزند خردسالش به همسرش مشکوک شده و او را به قتل رسانده بود، بعد از سال‌ها بلاتکلیفی از دادگاه درخواست تعیین تکلیف کرد.
25 مهر 1400
شناسه : 80314
منبع:
اشتراک گذاری
اشتراک گذاری با
تلگرام گوگل پلاس
لینک
https://hadese24.ir/news/80314
444+
بالا
مرد نانوا که به‌خاطر حرف‌های فرزند خردسالش به همسرش مشکوک شده و او را به قتل رسانده بود، بعد از سال‌ها بلاتکلیفی از دادگاه درخواست تعیین تکلیف کرد.

حادثه 24 - مرد نانوا که به‌خاطر حرف‌های فرزند خردسالش به همسرش مشکوک شده و او را به قتل رسانده بود، بعد از سال‌ها بلاتکلیفی از دادگاه درخواست تعیین تکلیف کرد.

به گزارش خبرنگار ما، فرزندان مقتول نه حاضر به گذشت هستند و نه تاکنون برای اجرای حکم اقدام کرده‌اند. متهم در دادگاه گفته بود از قتل همسرش پشیمان است و به‌خاطر حرف فرزندش مرتکب اشتباه بزرگی شده است.

هشتم خرداد سال 94 مرد 50‌ساله‌ای به نام احمد با پلیس تماس گرفت و گفت در غیاب فرزندانش همسر 46ساله‌اش به نام رفعت را با ضربه‌های چاقو کشته است. مأموران پلیس درپی این تماس به محل جنایت رفتند و با جنازه خونین رفعت روبه‌رو شدند. جنازه به پزشکی قانونی فرستاده شد و احمد لب به اعتراف گشود. او گفت: رفعت را کشتم چون دیگر علاقه‌ای به من نداشت.

در ادامه دو پسر بزرگ این زوج که قیم خواهر و برادر خردسال‌شان نیز بودند، در دادسرا برای پدرشان قصاص خواستند. به‌ این‌ ترتیب احمد بعد از سپری‌شدن مراحل مقدماتی تحقیق، در شعبه دهم دادگاه کیفری یک استان تهران پای میز محاکمه ایستاد.

پسر بزرگ مقتول در دادگاه به قضات گفت: مادر من زن شریف و پاکدامنی بود. ما زندگی خوبی داشتیم و با اینکه پدرم خیلی مرد سخت‌گیری بود و مادرم را اذیت می‌کرد، اما مادرم به‌خاطر ما تحمل می‌کرد. در همه سال‌هایی که مادرم با پدرم زندگی کرد، پدرم او را اذیت می‌کرد؛ به‌ همین‌ خاطر اختلافاتی بین آنها به وجود آمده بود.

او درباره گفته‌های برادر صغیرش که منجر به درگیری بین پدر و مادرش شده بود، گفت: پدرم واقعیت را نمی‌گوید. او همیشه به مادرم شک داشت. اگر مادرم به او بی‌توجه بود، به‌خاطر رفتارهای بد پدرم و بداخلاقی‌هایش بود. مگر می‌شود آدم زنی را که 20 سال با او زندگی کرده است، به‌خاطر حرف یک بچه بکشد. پدرم برای اثبات حرف‌هایش مدرکی ندارد. او می‌داند حرفش درست نیست. او می‌خواهد مادرم را مقصر نشان دهد و آبرویش را ببرد؛ به همین خاطر هم حاضر به گذشت نیستیم.

در ادامه جلسه احمد در جایگاه قرار گرفت و گفت: من عاشق همسرم بودم و 20 سال با او زندگی کردم، اما چند سالی بود که متوجه شده بودم دیگر علاقه‌ای به من ندارد. او به من بی‌توجه بود و سر همین موضوع مدام با هم درگیر بودیم. چون به رفتارهای همسرم مشکوک شده بودم و گمان می‌کردم با مرد غریبه‌ای در ارتباط است، آخرین‌بار در غیاب فرزندانم با او صحبت کردم، اما با بی‌اعتنایی پاسخم را داد و من که کنترل اعصابم را از دست داده بودم با چاقو چند ضربه به او زدم و سپس با پلیس تماس گرفتم.

متهم ادامه داد: من سال‌ها در نانوایی کار می‌کردم تا همسر و فرزندانم زندگی خوبی داشته باشند، اما بی‌توجهی‌های همسرم به من باعث شده بود به او بدبین شوم. وقتی فرزند کوچکم گفت مادرش دیگر من را دوست ندارد و کسی دیگر را دوست دارد، خیلی عصبانی شدم و نتوانستم خودم را کنترل کنم. من از کشتن رفعت پشیمان هستم. اشتباه بزرگی کردم، چون من زنم را خیلی دوست داشتم و بچه‌هایم هم می‌دانند که من عاشق مادرشان بودم. همسرم به من می‌گفت به‌خاطر بچه‌ها شرایط را تحمل می‌کند و اصلا من را دوست ندارد و همین موضوع خیلی مرا ناراحت می‌کرد. باز هم می‌گویم من از کاری که کردم خیلی پشیمان هستم و از فرزندانم و دادگاه تقاضای بخشش دارم.

در پایان جلسه قضات وارد شور شدند و متهم را به قصاص محکوم کردند. حکم صادرشده در دیوان عالی کشور مهر تأیید خورد و قطعی شد، اما چون فرزندان قربانی پیگیر اجرای حکم نشدند، احمد شش سال بلاتکلیف در زندان ماند.

متهم نامه‌ای به قضات دادگاه نوشت و از آنها کمک خواست. به‌ این‌ ترتیب این مرد طبق ماده 429 قانون مجازات اسلامی بار دیگر از خود دفاع کرد.

احمد در جلسه دوم دادگاه بار دیگر به تشریح قتل پرداخت و گفت: من به‌خاطر حرف پسرم، زنم را کشتم و اشتباه کردم.

وی ادامه داد: همسرم رفتارهای مشکوکی داشت و من به او شک کرده بودم، اما روزی که پسرم به من گفت به مادرش مشکوک شده و گمان می‌کند او به من خیانت کرده است، اوضاع روحی‌ام به‌هم ریخت. شک من به یقین تبدیل شده بود. با همسرم درگیر شدم و او را کشتم، اما بعد از قتل متوجه اشتباهم شدم.

این متهم گفت: فرزندانم برای من قصاص خواستند و حکم اعدامم تأیید شد، اما آنها دیگر پیگیر پرونده نشدند و من در زندان بلاتکلیف ماندم. شش سال است که در زندان شب‌ و‌ روز ندارم و نگران آینده فرزندانم هستم. من دو بچه کوچک دارم که بچه‌های بزرگم از آنها مراقبت می‌کنند؛ در‌حالی‌که آنها خودشان هم به مراقبت نیاز دارند. بچه‌ها به دیدنم نمی‌آیند و من را نبخشیده‌اند، اما حکم را هم اجرا نمی‌کنند. به‌ همین‌ خاطر تقاضا دارم قضات دادگاه تکلیفم را روشن کنند. اگر دادگاه من را با وثیقه آزاد کند، قول می‌دهم در این مدت با بچه‌هایم صحبت و رضایت آنها را جلب کنم. به‌هرحال آنها فرزندان من هستند و مرا دوست دارند. فقط من باید فرصتی برای عذرخواهی داشته باشم.

قضات دادگاه بعد از شنیدن درخواست متهم، طبق ماده 429 قانون مجازات اسلامی به اولیای‌دم مهلت دادند تا پیگیر پرونده شوند، اما آنها بار دیگر پیگیر پرونده نشدند و به دادگاه نیامدند. به‌ این‌ ترتیب و با گذشت مهلت قانونی، قرار شد احمد از جنبه عمومی جرم محاکمه شود.

ارسال نظر