زمان مطالعه: 2 دقیقه

زندگی تلخ پدر و پسر ایلامی زیر چادر / آوارگی به دلیل نداشتن سرپناه

این روزها از گوشه و کنار ایران اخبار خوبی از وضعیت شهروندان این سرزمین به گوش نمی‌رسد. تخریب خانه هاجر ، مادر 7 فرزند در حاشیه شهر زاهدان، کشته شدن امید پدر کولبری در سردشت آذربایجان غربی که تنها نان آور خانواده بود، خودسوزی خاتون زنی از اهالی کهکیلویه و بویر احمد به دلیل فقر، همگی نشأت گرفته از تنگدستی و نابرابری است که در بسیاری از مناطق شهری و روستایی کشور وجود دارد.
24 مهر 1400
شناسه : 80273
منبع:
اشتراک گذاری
اشتراک گذاری با
تلگرام گوگل پلاس
لینک
https://hadese24.ir/news/80273
313+
بالا
این روزها از گوشه و کنار ایران اخبار خوبی از وضعیت شهروندان این سرزمین به گوش نمی‌رسد. تخریب خانه هاجر ، مادر 7 فرزند در حاشیه شهر زاهدان، کشته شدن امید پدر کولبری در سردشت آذربایجان غربی که تنها نان آور خانواده بود، خودسوزی خاتون زنی از اهالی کهکیلویه و بویر احمد به دلیل فقر، همگی نشأت گرفته از تنگدستی و نابرابری است که در بسیاری از مناطق شهری و روستایی کشور وجود دارد.

حادثه 24 - این روزها از گوشه و کنار ایران اخبار خوبی از وضعیت شهروندان این سرزمین به گوش نمی‌رسد. تخریب خانه هاجر ، مادر 7 فرزند در حاشیه شهر زاهدان، کشته شدن امید پدر کولبری در سردشت آذربایجان غربی که تنها نان آور خانواده بود، خودسوزی خاتون زنی از اهالی کهکیلویه و بویر احمد به دلیل فقر، همگی نشأت گرفته از تنگدستی و نابرابری است که در بسیاری از مناطق شهری و روستایی کشور وجود دارد.

به تازگی  فیلمی از مردی ایلامی که نقاش ساختمان بوده و به دلیل از دست دادن یکی از کلیه‌هایش و نداشتن توان کاری و عدم پرداخت اجاره خانه مجبور شده در خارج از شهر ایلام در منطقه چغاسبز در زیر چادر زندگی کند در فضای مجازی این شهر دست به دست می‌چرخد.

پسر 17 ساله‌ این مرد مجبور به ترک تحصیل شده و از سوم راهنمایی کارگری می‌کند.

این پسر 17 ساله که نخواست نامش فاش شود گفت: پدرم بیمار است و توان کار ندارد و خودم هم کارگر بودم اما مدتی است هر چقدر جویای کار می شوم کاری نیست که مشغول شوم. چندی پیش صاحب خانه، مبلغ  رهن و اجاره را افزایش داد  که  از پرداخت آن عاجز بودیم . به همین دلیل  خانه را خالی کرده و مجبور شدیم درخارج از شهر آمده  زیر چادر زندگی کنیم.

وی گفت: به دلیل شرایط بد مالی پدرم مجبور به ترک درمان شده و تحت حمایت هیچ ارگان حمایتی نیستیم. بهزیستی از طریق یکی از خیرین برایم پیغام فرستاده بود که به خوابگاه اورژانس اجتماعی بروم.  قبول نکردم گفتم داخل چادر باشم بهتر است تا اینکه پدرم را در این شرایط ترک کنم. در این مدتی که در چادر زندگی می کنیم فقط دوستانم به ما سرزده و  غذای  برایمان می‌آورند. با شروع فصل سرما نمی دانم عاقبت مان چه می شود. خیلی می‌ترسم.

به ادعای این جوان تاکنون افرادی تحت عنوان نیروی انتظامی به آنها هشدار داده‌اند که اگر از آنجا نروند و چادر را جمع‌آوری نکنند آن را آتش خواهد زد. اگر چه پس از آن هشدارها هرگز سراغ آنها نرفته‌اند اما این جوان نگران است که همین جا نیز از آنها گرفته شود: «اگر  آتش بزنند ما جایی نداریم برویم. کاش کسی به وضعیت ما رسیدگی کند. »

کلمات کلیدی:
ارسال نظر