حادثه 24 - در مطلب زیر به گفتگو با پیرمرد ۸۰ سالهای پرداختیم که متهم به قتل پرستارش است
جنایت سن و سال نمیشناسد، مثل مرد ۸۰ سالهای که در آخرین روز تیر امسال پرستار خود را با ضربههای گلدان به قتل رساند. بعد از پیدا شدن جسد این مرد در پشتبام خانه، ماموران به محل قتل رفتند و بعد از تحقیقات، پیرمرد را به اتهام قتل دستگیر کردند. او در بازجوییها درباره انگیزهاش از قتل مدعی شد، مقتول قصد جانش را داشته که همین باعث شده برای خلاصی از او، مرتکب قتل شود. حالا پیرمرد در بازداشت به سر میبرد و منتظر نظریه کارشناسان پزشکی قانونی درباره وضعیت سلامت روانیاش است. این نظریه، سرگذشت او را مشخص میکند. به گفتگو با این متهم به قتل پرداختیم و محمدتقی شعبانی، بازپرس تهران در یادداشتی به تحلیل ریشههای قتل پرداخت.
سابقه داری؟
خیر تا به حال پایم حتی به کلانتری محلهمان نیز نرسیده و همه مرا فرد درستی میشناسند. بعداز دستگیریام اهالی شوکه شدند و باورشان نمیشد قاتل هستم.
مقتول را میشناختی؟
او از آشناهای قدیمیمان بود. آلزایمر داشتم و بهدرستی نمیتوانستم به کارهایم رسیدگی کنم. خانوادهام با او حرف زدند و خواستند ماهانه مبلغی به عنوان حقوق بگیرد و از من نگهداری کند و شبها نیز در خانهام بماند و جا و مکان به او دادند. ما به او لطف کردیم، اما بلای جانم شد.
با هم اختلاف داشتید؟
در این دو سال نه. اما از چند ماه قبل اختلاف و درگیریمان شروع شد. بیمقدمه با من درگیر میشد. حرفهای نامربوط میزد و اذیتم میکرد. دعوا راه میانداخت و میگفت یک روز تو را خواهم کشت. خانوادهام با او حرف زدندکه اخلاق و رفتارش را تغییر دهد، اما به دروغ به آنها گفته بود من سر ناسازگاری دارم و اذیتش میکنم.
تهدیدت میکرد؟
خیلی. حتی از دو هفته قبل تهدیدهایش بیشتر شد. میگفت مرا به قتل میرساند و جسدم را طوری از بین میبرد که فرزندانم نتوانند آن را پیدا کنند. اوایل، تهدیدهایش را جدی نمیگرفتم. گفتم شاید ناراحت است این حرفها را میزند. هیچوقت فکر نمیکردم تهدیدهایش کابوس لحظههای بیداری و خوابم شود. از ترس کشته شدن به دست او تا صبح درست نمیخوابیدم.
چرا او را کشتی؟
شب آخر چاقو گذاشت زیر گلویم که من و اعضای خانوادهام را میکشد و بعد از تهدیدش رفت. باید او را میکشتم تا خودم و خانوادهام در امان بمانیم. آن شب او در پشتبام خوابید. بالای سرش رفتم دیدم چاقو را زیر متکایش گذاشته است. مطمئن شدم تصمیم به قتل من و اعضای خانوادهام گرفته است. با گلدان چند بار محکم به سرش زدم که نتوانست از خود دفاع کند و فوت شد.
فرار کردی؟
نه. مطمئن نبودم مرده و فکر میکردم زنده است و بلند میشود. چند ساعتی کنارش نشستم. دیدم نفس نمیکشد. از پشتبام به خانه بازگشتم. انگار روح او هنوز دنبالم بود. هر جای اتاق را که نگاه میکردم، او را میدیدم که فریاد میزد من زندهام و تو را خواهم کشت. داشتم دیوانه میشدم. قرص خوردم و خوابیدم. اما کابوسهایش رهایم نمیکرد. روز بعد وقتی دامادم به خانه آمد، ماجرا را برایش تعریف کردم.
پشیمانی؟
بله. اما چه کنم اگر او را نمیکشتم، خودم و خانوادهام کشته میشدیم. شاید باورتان نشود حتی با این که او مرده، هنوز هم دست از سرم برنمیدارد و هر شب سراغم میآید و میخواهد با چاقو مرا تکهتکه کند.
تهدیدهایی که جدی گرفته میشود
قاتل سالخورده به بیماری آلزایمر مبتلا بوده، اما بیماریاش نمیتواند رافع مسؤولیت کیفری او در ارتباط با قتلی باشد که مرتکب شده است. گاهی دیده میشود که خانوادهها افرادی را استخدام میکنند تا از سالخوردگان نگهداری کنند، همین باعث میشود آن ارتباط صمیمانه که فرد سالخورده با اعضای خانوادهاش دارد، با فرد غریبه که از او نگهداری میکند، نداشته باشد و میان او و پرستارش اختلاف به وجود بیاید. در این پرونده قاتل که یک سالخورده است، دچار این توهم میشود که ممکن است پرستارش او را به قتل برساند. به همین خاطر برای اینکه در امان باشد و آن مرد وی را به قتل نرساند، او را میکشد. شاید اگر این مرد، مغلوب خشم آنی خود نمیشد و حرفهای پرستارش که از روی عصبانیت به زبان آورده بود را جدی نمیگرفت، این اتفاق نمیافتاد. افراد سالخورده آسیبپذیر هستند و گاهی تهدیدهای لفظی از روی عصبانیت، برای آنها یک تهدید جدی لحاظ میشود و به دنبال راهی برای نجات خود هستند. به همین خاطر در برابر آنها باید با ملاحظه بیشتری صحبت کرد.