حادثه 24 - 2 زن جوان که یکی باردار و دیگری مادر 2 کودک بود، به دریاچه سد خاکی بنو در استان فارس سقوط کرده و در حال غرق شدن بودند اما یکی از مأموران فداکار پلیس سر رسید و توانست با از خودگذشتگی یکی از آنها را از مرگ نجات دهد. ستوان دوم فضلالله طاهرزاده، همان مأمور فداکار است که آخرین سالهای خدمتش در لباس پلیس را میگذراند و میگوید، با اینکه از نجات یکی از این حادثه دیدگان خوشحال است اما بهدلیل اینکه نتوانست دومین نفر را نجات دهد ناراحت است.
چطور متوجه شدید که 2 نفر به دریاچه سد، سقوط کردهاند و نیاز به کمک دارند؟
من جانشین پاسگاه صحرای باغ لارستان هستم. آن روز مشغول گشتزنی بودم که صدای داد و فریاد شنیدم. چند نفر میگفتند که 2زن داخل دریاچه افتادهاند و جانشان در خطر است. ظاهرا هیچکس آنجا شنا کردن بلد نبود و نمیتوانست به آنها کمک کند. از طرفی این دریاچه بهدلیل اینکه کف آن گلی و باتلاقی است، خیلی خطرناک است. به همین دلیل تصمیم گرفتم برای نجات آنها کاری کنم.
این 2 نفر چه کسانی بودند و چطور داخل دریاچه افتاده بودند؟
آنها 2 دخترعمو بودند. یکی زنی 20ساله که باردار و دومی زنی 29ساله که مادر 2 کودک بود. ظاهرا آنها کنار دریاچه سد ایستاده بودند که پایشان سُر خورده و داخل دریاچه افتاده بودند. کف آنجا گِلی است و پایشان داخل گلها فرو رفته بود و گرفتار شده بودند. با این حال من درحالیکه به طرف دریاچه میدویدم لباسهایم را درآوردم و داخل آب پریدم. اول به طرف زن باردار رفتم. پاهایش در گل گیر کرده بود. بهسختی پاهایش را خلاص کردم و او را بیرون کشیدم و به خشکی بردم.
با وجود نجات نخستین نفر چطور شد که نتوانستید دومین نفر را بیرون بکشید؟
وقتی نخستین نفر را بیرون کشیدم آنقدر اوضاع خودم بد شده بود و خودم هم در گل گیر کرده بودم که همه میگفتند دیگر وارد آب نشو. اما وقتی میدیدم دومین زن در آب دست و پا میزند و کمک میخواهد وجدانم قبول نکرد او را رها کنم. با زحمت زیادی خودم را به او رساندم. بخش زیادی از بدنش در گل گیر کرده بود و هرچه تلاش کردم نتوانستم او را بیرون بکشم. خدا شاهد است که همه توانم را گذاشتم اما نشد و شرمنده شدم. با اینکه به خاطر نجات یکی از آنها خوشحالم اما بهدلیل اینکه نتوانستم برای دومین نفر کاری انجام دهم، ناراحتم.
در این سالهایی که در نیروی انتظامی خدمت میکنید، آیا باز هم توانسته بودید جان کسی را نجات دهید؟
چند سال قبل هم وقتی در کهنوج خدمت میکردم، در یک تصادف خانواده 4نفری همه مصدوم شده بودند و شرایط وخیمی داشتند که به لطف خدا توانستم به آنها کمک کنم و جانشان را نجات دهم. من کار خاصی نکردم و هرچه بوده برای رضای خدا بوده است. من 29سال خدمت کردهام و سال آینده بازنشسته میشوم. دوست دارم در دوران خدمتم، خود را فدای کشور و مردم کنم. یک مرتبه زمانی که در کهنوج خدمت میکردم اعضای گروهک تروریستی ریگی محاصرهام کردند و من را سوار ماشینشان کردند و درحالیکه چاقو زیر گلویم گذاشته بودند میخواستند من را با خودشان ببرند اما از ماشین در حال حرکت بیرون پریدم. با اینکه آسیب زیادی دیدم اما اجازه ندادم من را به اسیری ببرند.