حادثه 24 - علی به آغوش مادرش بازگشت. پسربچه 9 سالهای که به طرز عجیبی در کوچهشان ربوده شده بود، حالا عجیب تر از قبل پیدا شده است. هنوز مشخص نیست که چه کسانی او را با چه انگیزهای ربودند. علی سالم است و هیچ اتفاق بدی برایش رخ نداده است. او خودش هم نمیداند از سوی چه کسانی ربوده شد و فقط میگوید که پنج روز تمام در اتاقی در یک باغ نگهداری شده و درنهایت نیز او را در همان محله خودشان رها کردهاند. معمای این کودکربایی هنوز حل نشده است؛ ولی حالا مادر علی اشک شوق میریزد.
روز سهشنبه، دوازدهم مرداد بود. ساعت 9 و 45 دقیقه شب، خواهر علی از خانهشان در منطقه دلاوران مشهد خارج میشود تا خرید کند. علی 9 ساله و خواهر دیگرش در خانه میمانند اما علی بلافاصله بعد از خواهرش از خانه خارج میشود و به خانه همسایهشان میرود ولی باز هم در آنجا نمیماند و تصمیم میگیرد تنهایی به خانهشان برگردد. این آخرین باری بود که آشنایان علی او را دیدند.
امیر فرجاد پسرخاله علی است. او ماجرای ناپدیدشدن علی را این طور روایت میکند: «مادر علی شب حادثه در بیمارستان شیفت بود. او پرستار بخش کرونایی بیمارستان است. آن شب علی، خواهر سیزده و نوزده سالهاش در خانه بودند. خواهر بزرگترش میگوید که به سوپرمارکت میرود تا خرید کند و از خواهر و برادرش میخواهد که در خانه منتظرش بمانند.»
صدای فریادهای علی
علی اما طاقت نمیآورد و از خانه بیرون میرود؛ به قصد اینکه پیش خواهرش برود اما سر از خانه دوست خواهرش در میآورد: «خانه دوست آنها سه کوچه با آنها فاصله دارد. علی وقتی از خانه خارج میشود تا آنجا میرود به خیال اینکه خواهرش در راه یک سر هم به خانه دوستش زده است؛ اما وقتی میبیند که خواهرش آنجا نیست آنجا را ترک میکند. دوست دخترخالهام با او تماس میگیرد و خبر میدهد که علی آنجاست. دخترخالهام هم میگوید او را آنجا نگه دار تا من برسم ولی علی میگوید که خودش میتواند تا خانه برود. هر چه آنها اصرار میکنند که در آنجا بماند، فایدهای ندارد. علی میرود و دیگر از او خبری نمیشود.»
تنها شاهد ماجرا صحبتهایش کمی تلخ و ناراحتکننده است. خودرویی تیرهرنگ، دو مرد مشکیپوش و صدای فریادهای علی، تمام آن چیزی است که او دیده بود. یکی از اهالی آن منطقه که برای خرید از خانهشان بیرون آمده بود، میگوید: «فقط صدای ترمز ماشین را شنیده؛ تا برگردد، یعنی در عرض چند ثانیه کوتاه علی را سوار ماشین میکنند و با خود میبرند.» او میگوید: «صدای علی را شنیده که میگفته، ولم کن بابا ولم کن. خودروی آنها تیرهرنگ بود؛ ماشینی شبیه به سمند یا 405.» شاهد ماجرا میگوید: «تا آنجا که دیدم دو مرد او را ربودند ولی دیگر چیزی مشخص نبود. ما فقط به یک نفر مظنون بودیم که او نیز تا الان بیگناهیاش را ثابت کرده است.»
پایان چشمانتظاری
حالا علی را رها کردهاند در همان نقطهای که او را ربوده بودند. پسرخاله علی در این رابطه میگوید: «ساعت 9 شب بود که از آگاهی با ما تماس گرفتند و گفتند علی پیدا شده است؛ یکی از همسایهها خودش مأمور کلانتری است. او علی را در کوچه دیده و به آگاهی برده است. علی سالم است؛ حتی روحیهاش هم بد نیست و فقط کمی ترسیده است.» او میگوید: «دو نفر ناشناس بودند که مرا به باغی در چناران بردند و در اتاق نگهداری کردند؛ دو نفری که مرتب شیشه میکشیدند.»
آنها به علی گفتهاند که بچه خوبی هستی و میخواهیم تو را به مسافرت ببریم؛ اما روز آخر یکی از آنها میگوید که این حتما برایمان شر میشود. درنهایت هم به علی گفتهاند ما تو را اشتباهی ربودهایم. اگر کسی از تو سوالی پرسید همین را بگو. بعد هم او را در کوچه رها کرده و رفتهاند. هنوز هم مشخص نیست که این آدمربایی کار چه کسانی بوده است؛ ولی مهم این است که علی سالم به آغوش خانوادهاش بازگشته است.