حادثه 24 - اسرار ناپدید شدن مرد طلافروش تهرانی با بازداشت پزشک زنان و زایمان و 2 مرد آشنا و اعتراف آنها به جنایت فاش شد.
ماجرا از روز بیست و هفتم خردادماه شروع شد. آن روز پسری جوان به اداره آگاهی تهران رفت و خبر از ناپدید شدن پدر 64سالهاش داد. وی گفت: از 2 روز قبل پدرم به طرز مشکوکی ناپدید شده و هیچ خبری از او نداریم.
وی ادامه داد: پدرم در تهران یک مغازه طلافروشی دارد و 2 روز قبل یعنی روز 25خرداد، حدود ساعت 12ظهر برای انجام کاری از مغازه خارج شد. از آن لحظه به بعد دیگر جواب زنگهایم را نداد تا اینکه پیامکی با شماره موبایل پدرم به دستم رسید. در این پیامک از من خواسته شده بود که 30میلیون تومان به حسابی واریز کنم. با خواندن پیامک مشکوک شدم و بار دیگر به پدرم زنگ زدم اما جوابم را نداد. این موضوع بیشتر نگرانم کرد. چرا که سابقه نداشت پدرم بدون خبر جایی برود. در مدت 48ساعتی که پدرم ناپدید شده همه جا را بهدنبالش گشتم اما اثری از او نیافتم و احتمال میدهم که بلایی بر سرش آمده است.
ردپای یک زن
از لحظهای که گزارش ناپدید شدن مرد طلافروش به پلیس اعلام شد، مأموران اداره یازدهم پلیس آگاهی تهران با دستور قاضی عظیم سهرابی بازپرس شعبه نهم دادسرای جنایی، جستوجو برای یافتن ردی از مرد گمشده را آغاز کردند. تحقیقات تیم جنایی حکایت از این داشت که مرد طلافروش با زنی به نام فرنگیس ارتباط کاری داشته و آخرین بار نیز به خانه وی رفته است. فرنگیس پزشک زنان و زایمان بود که در شمال شرق تهران زندگی میکرد. مطب او در طبقه اول و خانهاش در طبقه دوم بود که مأموران با این سرنخ به سراغ این پزشک زن رفتند. او اما مدعی بود که خبری از مرد طلافروش ندارد. با این حال شواهد نشان میداد که فرنگیس حقیقت را پنهان میکند. این زن وقتی متوجه شد پلیس مدارکی دارد که نشان میدهد آخرین بار مرد طلافروش به خانه وی رفته، گفت: مرد طلافروش از دوستانم بود که با هم کار میکردیم و مراودههای مالی داشتیم. آخرین بار او به خانهام آمد تا درباره مسائل کاری صحبت کنیم. همان روز کولرم خراب شده بود که مرد طلافروش آن را تعمیر کرد و بعد از خانهام رفت. دیگر از او بیخبر بودم تا اینکه شنیدم مفقود شده است. اگرچه این زن اصرار داشت که اطلاعی از سرنوشت طلافروش ندارد اما وقتی مأموران به بررسی خانه وی پرداختند و آثار لکههای خون را در آنجا پیدا کردند، مطمئن شدند که پزشک زنان حقایق را پنهان میکند.
روایت خانم دکتر
زن جوان با دستور بازپرس جنایی تهران بازداشت شد و بازجویی از او ادامه داشت تا اینکه وی کلید معمای ناپدید شدن مرد طلافروش را در اختیار تیم تحقیق قرار داد. او گفت: مدتها بود که مرد طلافروش را میشناختم. او به من پول داده و قرار بود که با سودش به او برگردانم. حدود 700میلیون تومان با سودش میشد. قرار بود بهزودی آن را برگردانم اما نمیتوانستم. از طرف دیگر او پولش را میخواست و من هم مانده بودم که چطور این همه پول را جور کنم. تا اینکه تصمیم گرفتم نقشهای بکشم. وی ادامه داد: مردی به نام کامران مدتهاست که برای من کار میکند. او مسئول خریدهای من است و از او کمک خواستم تا نقشهام را پیش ببرم. از کامران خواستم روز حادثه به خانهام بیاید تا من به بهانهای طلافروش را به خانهام بکشانم. قصدم این بود که کامران، مرد طلافروش را مورد ضرب و شتم قرار بدهد و از او زهر چشم بگیرد و با تهدید از او امضا بگیرد که من بدهیام را پرداخت کردهام. از قبل نقشه را به کامران گفته بودم و او قبول کرد که کمکم کند و دستمزدش را بگیرد.
روز حادثه (25خرداد)مرد طلافروش را به بهانه صحبت درباره مسائل کاری و تعمیر کولر به خانهام کشاندم. بعد به بهانه اینکه بیرون کار دارم، از خانه خارج شدم و کامران وارد شد. 20 دقیقه بعد برگشتم و دیدم مرد طلافروش خونآلود روی زمین افتاده و نفس نمیکشد. در این شرایط به یکی دیگر از همکارانم به نام شهرام زنگ زدم و کمک خواستم. او خودش را رساند و با کمک کامران جسد را داخل کیسه خوابی که در صندوق عقب ماشین مقتول بود گذاشتند. آنها همان لحظه حرکت کردند تا جسد را در خارج از شهر رها کنند. من هم در خانه ماندم تا همه جا را تمیز و آثار خون را پاک کنم. 2 ساعت بعد کامران زنگ زد و گفت جسد مقتول را در تپهای حوالی دماوند دفن کردهاند. حتی برایم تعریف کرد که پیش از دفن، با سنگ ضرباتی به سر و صورت مقتول زدهاند تا چهرهاش قابل شناسایی نباشد. پس از دفن جسد هم به سمت تهران حرکت کرده و ماشین مرد طلافروش را در خیابان رها کردهاند.
روایت دیگر
با اعتراف این زن، 2 مرد جوان بازداشت شدند اما کامران روایت دیگری را درباره جنایت مطرح کرد. وی گفت: روز حادثه من داخل خانه خانم دکتر بودم که مقتول رسید. با مشت ضرباتی به او زدم که بیهوش شد. بعد از آن خانم دکتر 2 آمپول به او تزریق کرد که به مرگ مرد طلافروش منجر شد. وی ادامه داد: پس از آن به شهرام زنگ زدیم و از او خواستیم تا برای کمک خودش را برساند. بعد با یکدیگر جسد را در صندوق عقب ماشین مقتول گذاشتیم و به سمت دماوند حرکت کردیم. جسد را در تپهای حوالی روستای مقانک در دماوند دفن کردیم و بعد به تهران برگشتیم. وی ادامه داد: بعد چشممان به موبایل مقتول افتاد و متوجه شدیم پسرش مدام زنگ میزند. تصمیم گرفتیم با فریب وی، از او پول بگیریم اما نقشهمان نگرفت.
سردار علیرضا لطفی، رئیس پلیس آگاهی تهران در اینباره گفت: با اعتراف متهمان، آنها بازداشت شدند و مأموران نیز روز سیام خردادماه راهی دماوند شدند و جسد مقتول را کشف کردند. بهگفته وی، تحقیقات از متهمان برای کشف حقایق و مشخص شدن ابعاد بیشتری از ماجرا ادامه دارد.