زمان مطالعه: 10 دقیقه

هولناک ترین جنایت خانوادگی در بلوار نبرد / محاکمه بوکسور قاتل به اتهام قتل 2 دختر و پدرزن و مادرزنش

مرد بوکسور که در یکی از هولناک ترین جنایت های پایتخت دو دخترش را همراه با پدرزن و مادرزنش در خانه شان در بلوار نبرد به قتل رسانده بود در جلسه دادگاه گفت از جنایتی که مرتکب شده پشیمان است.
03 خرداد 1400
شناسه : 75642
منبع:
اشتراک گذاری
اشتراک گذاری با
تلگرام گوگل پلاس
لینک
https://hadese24.ir/news/75642
958+
بالا
مرد بوکسور که در یکی از هولناک ترین جنایت های پایتخت دو دخترش را همراه با پدرزن و مادرزنش در خانه شان در بلوار نبرد به قتل رسانده بود در جلسه دادگاه گفت از جنایتی که مرتکب شده پشیمان است.

حادثه 24 - مرد بوکسور که در یکی از هولناک ترین جنایت های پایتخت دو دخترش را همراه با پدرزن و مادرزنش در خانه شان در بلوار نبرد به قتل رسانده بود در جلسه دادگاه گفت از جنایتی که مرتکب شده پشیمان است.  

ساعت یک بامداد بیست‌و‌چهارم مهر سال ۹۷ مردی هراسان با کلانتری 132 نبرد تماس گرفت و از جنایات وحشتناکی که برادرش به نام حسن رقم زده بود، پرده برداشت. وی گفت: برادرم حسن ۴۷ساله سال‌هاست با همسرش اختلاف دارد. دیروز ظهر چند بار با برادرم تماس گرفتم اما با حالتی خاص با من صحبت کرد. آخر شب بار دیگر با او تماس گرفتم اما جوابم را نداد. من که نگران او شده بودم مقابل در خانه‌اش رفتم و بعد از واردشدن به خانه با جنایت وحشتناکی که برادرم مرتکب شده بود روبه‌رو شدم. او دو دختر خودش و پدر و مادر همسرش را کشته و بعد از قتل دست به خودکشی زده بود که او را به بیمارستان رساندم.

با این تماس مأموران پلیس به خانه مورد نظر رفتند و با جنازه‌های خونین سولماز 19 و ساناز 17‌ساله و پدربزرگ و مادربزرگ آنها به نام‌های سبزعلی 79ساله و بمانی۷۰ساله روبه‌رو شدند که گلوی هر چهار نفر بریده شده بود. جنازه‌ها به پزشکی قانونی منتقل شد و حسین بعد از درمان تحت بازجویی قرار گرفت. متهم گفت: من و همسرم ۲۴ سال قبل در مطب یک پزشک با هم آشنا شدیم و ازدواج کردیم. من شغل آزاد دارم و ما زندگی خوبی داشتیم و صاحب دو فرزند بودیم.

دختر بزرگمان دانشجوی رشته حقوق و دختر کوچکمان دبیرستانی بود. اما از چهار سال قبل اختلاف‌های من و همسرم شروع شد تا اینکه از هم جدا شدیم اما به‌ خاطر فرزندانمان تصمیم گرفتیم بار دیگر زندگی را از نو شروع کنیم. به‌همین‌خاطر مدتی قبل همسرم را صیغه کردم اما همسرم دست از ناسازگاری برنمی‌داشت. آخرین بار هجدهم مهر ماه در‌حالی‌که برای همسرم گل خریده بودم به خانه آمدم اما همسرم مرا مسخره کرد و با بی‌اعتنایی جوابم را داد. از این موضوع ناراحت بودم. صبح روز بعد همسرم از خانه بیرون رفت و دیگر بازنگشت.

پیامک‌های زیادی برایش فرستادم و بارها با او تماس گرفتم اما جوابم را نمی‌داد. چند بار از پدر و مادرش خواستم تا به من بگویند همسرم کجا پنهان شده اما آنها هم جواب سربالا می‌دادند. آخرین بار به بهانه اینکه قصد دارم به شمال کشور بروم و ویلایم را بفروشم از پدر و مادر همسرم خواستم به خانه‌مان بیایند تا دخترانم تنها نباشند. من آنها را عامل اختلاف با همسرم می‌دانستم به‌همین‌خاطر شیرموز مسموم درست کردم. دخترانم و پدر و مادر همسرم آن را خوردند و ساعتی بعد خوابیدند. من اول سراغ دختر بزرگم رفتم. سپس ساناز را کشتم و بعد پدر و مادر زنم را که در پذیرایی خوابیده بودند، کشتم. با اعتراف‌های تکان‌دهنده این مرد او به پزشکی قانونی معرفی شد. کارشناسان پزشکی قانونی در گزارشی اعلام کردند وی به اختلال روانی خاصی مبتلا نیست و دلیلی مبنی بر فقدان قوه تمییز یا اراده در وی به دست نیامده است. به این ترتیب کیفرخواست علیه متهم صادر و پرونده برای رسیدگی به دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد. در جلسه رسیدگی به این پرونده بعد از اینکه همسر سابق متهم درخواست قصاص را مطرح کرد و گفت حاضر به گذشت نیست، متهم در جایگاه حاضر شد.

او گفت: من قاتل نیستم. زن سابقم کلید خانه ما را داشت و به آنجا رفت‌و‌آمد می‌کرد. شب وقتی از خواب بیدار شدم، متوجه شدم دو دخترم و پدر و مادر همسرم کشته شده‌اند. من از دیدن جسد خونین آنها شوکه شده بودم و می‌خواستم همان لحظه بمیرم. به همین دلیل دست به خودکشی زدم. در پایان جلسه قضات وارد شور شدند و وی را به یک بار قصاص و پرداخت دیه محکوم کردند. با توجه به اینکه متهم دو دخترش را هم به قتل رسانده بود یک بار دیگر پای میز محاکمه رفت تا این بار درباره قتل دخترانش به قضات پاسخ بدهد.

متهم که در جلسه قبلی اتهام قتل را انکار کرده بود این بار به قتل اعتراف کرد و گفت: من از قتل‌هایی که مرتکب شدم پشیمان هستم. می‌دانم به زودی حکم اعدامم به خاطر قتل پدرزنم اجرا می‌شود و من چیزی برای ازدست‌دادن ندارم. اما از همسرم تقاضا دارم تا قبل از مرگم من را حلال کند و ببخشد.

گفتگو با متهم

انگیزه‌ات از جنایت چه بود؟

من در آن لحظه خودم نبودم. انگار شیطان به درونم رفته بود. اصلا نمی‌فهمیدم چه می‌کنم. 6شب بود که نخوابیده بودم. دقیقا 6شب. حتی همان شبی که قتل‌ها را انجام دادم هم نخوابیدم. هرچه قرص خواب می‌خوردم فایده‌ای نداشت. بدنم به خوردن قرص خواب‌آور عادت کرده بود. آن شب 40تا قرص خوردم اما باز خواب به چشمانم نیامد.

یعنی انگیزه‌ات بی‌خوابی بود؟

نه. بی‌خوابی‌ام به‌خاطر مشکلاتم بود اما قرص‌ها باعث شده بودند که نفهمم چه کار می‌کنم. انگیزه اصلی‌ام اختلافات شدید با همسرم بود و اینکه او خانه را ترک کرده بود. من و همسرم به‌دلیل مشکلاتی که داشتیم 4سال قبل از هم جدا شدیم. می‌گفت دیگر از نظر فرهنگی و اعتقادی با هم جور نیستیم و می‌خواهد به همراه دخترانش از خانه من برود. طلاق گرفت اما بچه‌ها پیش من بودند. او نتوانست دوری بچه‌ها را تحمل کند و دوباره رجوع کرد و به خانه برگشت. اما هر بار که دعوایمان می‌شد قهر می‌کرد و به خانه برادرش یا پدرش می‌رفت. من با آنها هم درگیری داشتم چون احساس می‌کردم در زندگی‌ام دخالت می‌کنند. هربار که با همسرم درگیر می‌شدم یکدیگر را کتک می‌زدیم. راستش او هم ورزشکار و رزمی‌کار بود و وقتی از دست من عصبانی می‌شد کتکم می‌زد. یک هفته قبل از حادثه همسرم قرار بود به مدرسه دخترم برود اما دیگر خبری از او نشد و حتی به مدرسه هم نرفت. نگران شده بودیم و نمی‌دانستیم کجاست. هرچه زنگ می‌زدیم جواب نمی‌داد تا اینکه به دخترم پیام داد که خانه را ترک کرده و دیگر نمی‌تواند با من زندگی کند و خواست که دنبالش نرویم. دخترانم از من خواستند که دیگر ادامه ندهم و اجازه بدهم او برود. اما خشم همه وجودم را فرا گرفته بود. موبایلم را برداشتم و به او زنگ زدم اما جوابم را نداد که نداد. چون بی‌دلیل قهر کرده بود عصبانی بودم. باور کنید اصلا با هم درگیر نشده بودیم. حتی جواب زنگ‌هایم را نمی‌داد تا با هم صحبت کنیم تا اینکه از خود بی‌خود شدم.

از شب حادثه بگو.

در مدت یک هفته‌ای که همسرم در خانه نبود صدها پیامک به او فرستادم اما دریغ از یک جواب. چندین بار هم زنگ زدم. حتی چند مرتبه سرزده به خانه مادرزنم رفتم اما آنجا هم نبود. پدرزنم می‌گفت دخترم یک زن 40ساله عاقل است و خودش برای زندگی‌اش تصمیم می‌گیرد. همه این رفتارها مرا عصبی می‌کرد. تا اینکه شب حادثه پدرزن و مادرزنم به خانه ما آمدند. قرار بود فردای آن روز برای انجام کاری به خارج از شهر بروم. به همین دلیل دخترانم از مادربزرگ و پدربزرگشان خواستند شب را به آنجا بروند تا تنها نباشند. آن شب باز با آنها صحبت کردم اما می‌گفتند از دخترشان اطلاعی ندارند. باز به همسرم پیام دادم اما جواب نداد. نوشتم دارد دیر می‌شود هرجا هستی جواب بده. ‌اما جواب نداد. آن شب 40تا قرص خواب‌آور خوردم اما خواب به چشمانم نمی‌آمد. آنجا بود که تصمیم گرفتم آنها را به قتل برسانم. از خانه بیرون رفتم و خرید کردم. وقتی برگشتم حدود 15تا 20قرص خواب داخل شیرموز ریختم و آنها نفری یک لیوان خوردند. وقتی خوابیدند انگار دیگر خودم نبودم و با چاقو بالای سر تک تک آنها رفتم و... (متهم هنگام شرح جزئیات قتل دخترانش اشک می‌ریزد و شانه‌هایش از گریه شروع به لرزیدن می‌کند.)

بعد چه کردی؟

اگر همسرم به خانه برمی‌گشت، جان او را هم می‌گرفتم چون اصلا در حالت عادی نبودم. در آن لحظه دیوانه شده بودم. پس از جنایت حدود 300تا 400قرص خواب و اعصاب و تپش قلب خوردم و رگ دستم را هم زدم. تا صبح بالای سر جسد دخترانم نشستم و گریه کردم. دلم خیلی برایشان تنگ شده. نمی‌خواستم زنده بمانم. تا اینکه با شنیدن صدای موبایلم به‌خودم آمدم. جواب دادم، برادرم بود که تا تلفن را جواب دادم گفت: کاری دست خودت ندهی، همسرت خانه برادرش است. گفت: کجایی؟ به دروغ گفتم: جاده شمالم. گفت: دروغ می‌گویی. ماشینت در پارکینگ است. بعدا فهمیدم برادر همسرم وقتی دیده بود پدر و مادرش و دخترانم جواب تلفنش را نمی‌دهند نگران شده و به برادر من زنگ زده و او هم نگران شده و خودش را به خانه‌ام رسانده است. وقتی در را بازکردم و آن وضعیت را دید، شوکه شد. گفت: باید خودت را معرفی کنی. بعد مرا به کلانتری آورد.

اعتیاد داری؟

نه. تا حالا لب به سیگار هم نزده‌ام. من مربی بوکس بودم و توی کار ساخت و ساز. مشکل مالی نداشتم و همه اختلافات من و هـمـسرم سر اعتقاداتمان بود.

ارسال نظر