زمان مطالعه: 13 دقیقه

مدرسه در دل کوهستان / اینجا خبری از تدریس آنلاین نیست

سراغ مدرسه روستای «الون» را که می‌گیریم، با دست کانکس سفید رنگی که در آن سوی جاده بر بالای بلندی قرار گرفته نشان‌مان می‌دهند، از همان دور هم می‌توانیم رقص باد که در جان پرچم خوش‌رنگ کشور عزیزمان خوش نشسته را ببینیم و خوشحال از اینکه حتی در این نقاط دورافتاده، آموزش فراموش نشده، راهی مدرسه می‌شویم.
18 اسفند 1399
شناسه : 73412
منبع:
اشتراک گذاری
اشتراک گذاری با
تلگرام گوگل پلاس
لینک
https://hadese24.ir/news/73412
504+
بالا
سراغ مدرسه روستای «الون» را که می‌گیریم، با دست کانکس سفید رنگی که در آن سوی جاده بر بالای بلندی قرار گرفته نشان‌مان می‌دهند، از همان دور هم می‌توانیم رقص باد که در جان پرچم خوش‌رنگ کشور عزیزمان خوش نشسته را ببینیم و خوشحال از اینکه حتی در این نقاط دورافتاده، آموزش فراموش نشده، راهی مدرسه می‌شویم.

حادثه 24 - سراغ مدرسه روستای «الون» را که می‌گیریم، با دست کانکس سفید رنگی که در آن سوی جاده بر بالای بلندی قرار گرفته نشان‌مان می‌دهند، از همان دور هم می‌توانیم رقص باد که در جان پرچم خوش‌رنگ کشور عزیزمان خوش نشسته را ببینیم و خوشحال از اینکه حتی در این نقاط دورافتاده، آموزش فراموش نشده، راهی مدرسه می‌شویم.

زمستان که می‌شود، برای رفتن به روستای «الون» در ۱۵۰ کیلومتری الیگودرز بایستی به انتظار شب بنشینی تا جاده یخ بزند، روز که عازم شوی، ماشین در گِل گیر می‌کند و تازه شانس بیاوری با چند تا هُل و فرمون خوب راننده می‌توانی به مقصد برسی.

مسیر خاکی و سنگلاخی جاده «الون» را تنها نیسان می‌تواند طی کند، برای همین بر عقب‌‌ ماشین که پر شده از آذوقه و مایحتاج اولیه چندوقت اهالی روستا، با پوششی که مبادا در سرمای کوهستانی یخ بزنی، سوار شده و چشم می‌دوزی به اندک نوری که از چراغ‌های ماشین بر جاده تابیده است.

اوایل سال که هوا گرم و خوش است و جاده‌ها مشکلی ندارند، زودتر به مقصدت می‌رسی، اما این روزها و با کوچکترین بارش باران و برفی ۷ یا ۸ ساعتی طول می‌کشد تا به روستا برسی.

سپیده صبح سر زده و پیش از همه بوی خوش نان از تنور مطبخ خانه‌ها مشامت را نوازش می‌کند، در بین راه چند زن را می‌بینیم که به دلیل نداشتن آب لوله‌کشی مجبورند هر روز چندین بار مسافت یک کیلومتری را با مشک و دبه تا سر چشمه طی کرده و به خانه برمی‌گردند.

خوب که به دوردست نگاه کنی، رد گوسفندان را بر پایه‌های کوه می‌بینی، شغل بیشتر مردها دامداری است و به دلیل کوهستانی بودن منطقه کمتر کشاورزی می‌کنند.

از اهالی سراغ مدرسه روستا را می‌گیریم، با دست کانکس سفید رنگی که در آن سوی جاده بر بالای بلندی قرار گرفته را نشانت می‌دهند، از همان دور هم می‌توانی رقص باد که در جان پرچم خوش‌رنگ کشور عزیزمان خوش نشسته را ببینی و خوشحال از اینکه حتی در این نقاط دورافتاده، آموزش فراموش نشده، راهی محل موردنظر می‌شویم.

در بین راه چند دانش‌آموز را می‌بینیم که راهی مدرسه شده‌اند، برخی‌هایشان کیف و لباس فرم دارند و برخی که تنگ‌دست‌ترند کتاب‌‌ها را در کیسه پلاستیکی روی دوش انداخته‌ و با کفش‌های کهنه جاده خاکی را در پیش گرفته‌اند، از دور صدای خنده‌هایشان را می‌شنویم که در کوهستان می‌پیچد و هرازگاهی برای زودتر رسیدن به مدرسه با هم مسابقه دو می‌گذارند.

برای اغلب‌شان مسافت خانه تا مدرسه خیلی طولانی نیست، روزهایی که هوا خوب و آفتابی باشد، بیست دقیقه‌ای طول می‌کشد تا سر کلاس حاضر شوند، اما روزهای بارانی و برفی یک ساعتی در جاده معطل می‌شوند تا اهالی روستا راه را باز کنند و بچه‌ها به درس و مدرسه‌شان برسند، گاهی هم که برف زیاد می‌شود، مجبور به غیبت کردن می‌شوند و از درس‌هایشان عقب می‌افتند.

به مدرسه می‌رسیم، چند نفری که زود رسیدند، مشغول ورزش صبحگاهی هستند، اینجا زندگی به ساده‌ترین شکل ممکن جریان دارد و این را از پچ‌پچ و خنده‌های ریز دخترکان هنگام بالا و پائین بردن دست‌هایشان می‌توانی به خوبی احساس کنی، به تماشایشان روی سنگ بزرگی که همان اطراف است، نشسته و لحظاتی را به دور از هیاهوی ماشین‌ها و تنفس هوای آلوده غرق در آرامش می‌شویم.

«شاید هر پنجاه یا شصت روز غریبه‌ای وارد روستا شود یا از اهالی «الون» برای کاری ضروری به شهر بیاید و برگردد، روستائیان اغلب همان اوایل پاییز برای هشت ماه آذوقه و وسایل مورد نیازشون رو می‌خرند و با شهر دیگر ارتباطی ندارند، برای همین است که اینجا وضعیت سفید باقی مانده و استفاده از ماسک خیلی در روزگار کرونایی معنا ندارد، با این وجود بیشتر کلاس‌ها را در فضای باز تشکیل می‌دهیم»، این‌ها را آقای شرفی یکی از دو معلم روستا به ما می‌گوید.

قبل‌ترها دانش‌آموزان الونی زیر کپر درس می‌خواندند، چند سالی است اما با وجود کانکس به قول خودشان مدرسه واقعی‌تر شده و دیگر خبری از ناامنی‌های گذشته نیست، مدرسه روستای الون ۲۰ دانش‌آموز در پنج مقطع ابتدایی دارد و کلاس‌ها از ۸ صبح تا ۵ عصر در دو شیفت برگزار می‌شود.

وارد کانکس که می‌شویم، نقاشی‌ها و نوشته‌هایی با محتوای دینی و علمی بر دیواره‌ها خودنمایی می‌کند، «سعی می‌کنیم فضای کلاس را برای دانش‌آموزان با کارهای مختلف همچون برگزاری مسابقه نقاشی و ورزشی، جذاب و سرگرم کنیم، اوایل زمستان امسال روستا برق‌کشی شد و خیلی‌ها از تلویزیون پیش از این استفاده نمی‌کردند، برای همین مدرسه برای بچه‌ها هم محل آموزش است و هم جایی که در کنار هم‌سن و سال‌هایشان سرگرم شوند»، این‌ها را باز آقای شرفی به ما می‌گوید.

اندکی نمی‌گذرد که بخاری هیزمی گوشه کانکس به ذوق‌مان می‌زند، برای لحظاتی خاطره تلخ کودکان شین‌آبادی جلوی چشمان‌مان مرور می‌شود، به راستی مگر مسوولان قول نداده بودند که بخاری نفتی و هیزمی دیگر در هیچ کجا هیچ مدرسه‌ای را گرم نکند، پس چرا اینجا باز بخاری هیزمی کاربرد دارد، نکند قربانی‌های بعدی بخاری‌های غیراستاندارد بچه‌های معصوم الونی باشد، فکری که دردش هنوز رخ نداده آزاردهنده است.

تنها امکان آموزشی مدرسه دانش‌آموزان الونی یک تخته است که حتی ماژیک‌اش را معلم‌ها با هزینه شخصی تهیه می‌کنند، اینجا خبری از خدمات آموزشی آنلاین نیست، شبکه ارتباطی و موبایلی روستا ضعیف است و اهالی برای جویاشدن از حال دوستان و اقوام باید بالای کوه بروند و تماس را برقرار کنند، ضعفی که بیش از همه برای معلمان روستا دردسرساز شده، چرا که محل زندگی‌شان شهر است و خانواده‌هایشان برای مدت‌های طولانی از حال آن‌ها بی‌خبر می‌مانند.

 

با وجود سختی‌های زیاد، اما پای علاقه‌شان به خدمت در مناطق محروم مانده‌اند و سختی کار و راه را به جان خریده‌اند، مگرنه با بلاتکلیفی قرارداد و حقوق‌های کم که ماه‌ها پرداخت آن به تعویق افتاده، می‌شود با عشق به دانش‌آموزان فرسنگ‌ها دور از محل زندگی با رفاه خود تدریس کرد؟!

معلم روستا که نگرانی ما را وضعیت کاری‌اش می‌بیند، باب درد‌دل را برایمان باز می‌کند.

«سه سال پیش که بر اساس اعلام نیاز آموزش‌وپرورش و علاقه به خدمت در مناطق محروم کار معلمی را شروع کردیم، شرایط روستاها به این خوبی نبود که اکنون می‌بینید، الون تا همین چند ماه پیش برق نداشت و شب‌ها به دلیل تاریکی و نبود روشنایی مناسب اغلب دچار عقرب‌گزیدگی می‌شدیم.

روزهای اول فعالیت‌مان قول‌های زیادی داده شد، اینکه چند وقتی که کار کنید آموزش‌وپرورش شما را استخدام می‌کند و حقوق بالا و مزایا شامل حالتان می‌شود، اما حالا با گذشت سه سال و شرایط اقتصادی این روزها، حقوق زیر یک میلیونی ما بیشتر نشده که هیچ، همان را هم با تاخیر یک ساله به ما می‌دهند.

معمولا ۲ ماه را روستا می‌مانیم برای آموزش به دانش‌آموزان و یک هفته برای دیدار با خانواده به شهر باز می‌گردیم، بارها اطرافیان سرکوفت کارمان را زده‌اند، اینکه فلانی و فلانی به کجا رسیدند و ما پس از سه سال هنوز تکلیف کارمان مشخص نشده است، بارها به نشانه اعتراض به آموزش‌وپرورش رفتیم که نه تنها فایده نداشته، بلکه گاهی با حرف‌هایشان ناامیدمان هم کرده‌اند».

اغلب استان‌ها شیوه‌نامه اجرایی برای نیروهای خرید خدمت را اجرا کرده و حقوق معلم‌ها به بیش از ۲ میلیون تومان افزایش یافته، اما اینجا همچنان مدار پرداختی‌ها بر حقوق حداقلی می‌چرخد، مبلغی که تنها کفاف کرایه نیسان برای رفتن به روستا را نمی‌دهد، تعیین‌تکلیف وضعیت خدمت مهمترین مطالبه و دغدغه آقای شرفی و دیگر معلمان مناطق محروم لرستان است که مورد کم‌لطفی قرار گرفته‌اند.

«الون» نمونه یکی از ده‌ها روستای دور افتاده و محروم لرستان است که با وجود ضعف‌های بسیار، اما چراغ امید بر فراز خانه و مدارس آن‌ها روشن است، معلمانی عاشق دارد که با وجود سختی اما مشق مهربانی و انسانیت می‌کنند و مردمانی باصفا که زندگی را به شکل واقعی خود درک کرده و روزگار می‌گذرانند.

ارسال نظر