حادثه 24 - مخالفت پدر با ازدواج دختر نوجوانش جنایت تلخی را رقم زد؛ جنایتی که در آن مادر و دختر با همدستی یکدیگر نقشه قتل پدر را اجرا کردند اما 9سال پس از این اتفاق و با گذشت اولیای دم پای چوبه دار، پرونده سرنوشت دیگری پیدا کرد.
بامداد 28خرداد سال90 مردی وحشت زده با پلیس تماس گرفت و خبر از پیدا شدن جسدی در کوچهای در شرق تهران داد. وقتی کارآگاهان و بازپرس جنایی پایتخت در آنجا حاضر شدند، جسد مردی را دیدند که آثار ضربات متعدد چاقوروی بدن و خفگی روی گلویش دیده میشد. کسی که پلیس را خبر کرده بود، هنوز در محل حادثه بود و به مأموران گفت که مقتول را میشناسد. او توضیح داد: دقایقی قبل در حال بازگشت از ماموریت به خانهام بودم. وقتی قدم در کوچه گذاشتم در تاریکی شبح 2 زن را دیدم که چیزی روی زمین انداختند و فورا فرار کردند. ابتدا تصور کردم پتو است، اما نزدیکتر که شدم با جسد مردی روبهرو شدم. دور جسد پتویی پیچانده بودند که وقتی پتو را کنار زدم مقتول را شناختم. او در همسایگی ما زندگی میکرد و راننده تاکسی بود.
با اطلاعاتی که مرد جوان در اختیار پلیس قرار داد، آنها به مقابل خانه مقتول رفتند. با ورود به خانه متوجه شدند دختر و همسر مقتول فرشها و حیاط خانه را شستهاند. ماجرا مشکوک بهنظر میرسید. همین فرضیه قتل از سوی مادر و دختر را قوت میبخشید. شک مأموران زمانی به یقین تبدیل شد که آنها با انجام بررسیها متوجه لکههای خون روی فرشهایی شدند که زمان زیادی از شسته شدنشان نمیگذشت. همین سرنخ کافی بود تا مادر و دختر (همسر و دختر مقتول) با دستور قاضی جنایی بازداشت شوند.
نقشه جنایت
اگرچه مادر و دختر اصرار بر بیگناهی داشتند و میگفتند مقتول شب حادثه به خانه نرفته است اما با وجود شواهد و مدارکی که علیهشان بود، چارهای جز اعتراف ندیدند. نخستین کسی که قفل سکوت را شکست دختر ١٥ساله مقتول بود. او گفت: پدرم مردی بداخلاق بود و مادرم را کتک میزد. او با من هم رابطه خوبی نداشت و مدام بدرفتاری میکرد. مدتی قبل عاشق جوانی شدم. تصمیم به ازدواج گرفتیم. اما وقتی پدرم متوجه شد بهشدت مخالفت کرد. هرچه اصرار کردم فایدهای نداشت و او راضی نمیشد. همین باعث شد که از او کینه به دل بگیرم و نقشه قتل پدرم را بکشم.
او ادامه داد: هرچند که مادرم راضی به انجام این کار نمیشد اما آنقدر اصرار کردم تا سرانجام راضی شد. ما برای قتل پدرم چندین نقشه کشیدیم. نقشه اما آنطور که برنامهریزی کردیم پیش نرفت. یکبار سم در غذایش ریختیم اما آن شب گرسنه نبود و شام نخورد. بار دیگر مرگموش تهیه کردیم اما باز هم غذایش را نخورد. سومین بار مقداری قرص خواب در آبمیوهاش ریختیم و او در حال تماشای سریال بود که بعد از نوشیدن آن دچار خواب آلودگی شد. من و مادرم هم به سراغش رفتیم و نقشه قتل را اجرا کردیم. پس از آن پتویی دور جسد پیچیدیم و در کوچه رهایش کردیم و برای اینکه ردی از خودمان بهجا نگذاریم فرشهای خانه را شستیم اما درنهایت لو رفتیم.
رهایی از قصاص
مادر هم اعترافات دخترش را تأیید کرد و مشارکت در قتل شوهرش را گردن گرفت. مادر و دختر روانه زندان شدند و مدتی بعد در دادگاه کیفری استان تهران پای میز محاکمه رفتند. اولیای دم که پسران مقتول و مادر و پدرش بودند برای متهمان درخواست قصاص کردند. قضات دادگاه مادر و دختر را به قصاص محکوم کردند. حکم در دیوان عالی کشور تأیید شد. دختر مقتول اما درخواست اعاده دادرسی کرد. وی گفت که زمان ارتکاب قتل سنش زیر 18سال بوده و نمیدانسته که چه جرمی مرتکب میشود. با توجه به ماده جدیدی که در سال92 به قانون مجازات اسلامی افزوده شده و در آن آمده که افراد زیر 18سال در شرایطی که هنگام ارتکاب قتل، ماهیت یا حرمت جرم را درک نکردهاند، قصاص نمیشوند، دختر نوجوان بار دیگر محاکمه شد و این بار قضات او را به حبس محکوم کردند. اما مادر وی که حکم قصاصش تأیید شده بود، در انتظار اجرای حکم بود. او مدتی قبل پای چوبه دار رفت و موفق شد در واپسین لحظات از اولیای دم مهلت بگیرد. پس از آن، رایزنیها توسط تیم صلح و سازش دادسرای جنایی تهران آغاز شد تا اینکه چند روز قبل زن قاتل پای چوبهدار رفت تا مجازات قصاص اجرا شود اما درحالیکه طناب دار به گردن او افتاده بود، با گریه از اولیای دم طلب بخشش کرد. در واپسین لحظات و پیش از اجرای حکم اولیای دم راضی شدند به شرط دریافت دیه، قاتل را ببخشند. به این ترتیب با کمک خیرین، مبلغ دیه تهیه و به اولیای دم پرداخت شد و زن محکوم به قصاص پس از گذشت 9سال از مجازات مرگ رهایی یافت.