حادثه 24 - 6سال قبل 2دوست که قصد تفریح و خوشگذرانی داشتند تصمیم گرفتند برای تامین هزینه بنزین و شام، دست به سرقت بزنند اما با مقاومت طعمه خود روبهرو شدند و او را با ضربات چاقو تا پرتگاه مرگ پیش بردند. آنها در همه این سالها تصور میکردند که طعمه خود را کشتهاند تا اینکه چند روز پیش دستگیر شدند و پی به حقیقت بردند.
شامگاه 11اسفند93 پیکر خونین پسری در نزدیکی بیمارستانی در تهران پیدا شد. او که با ضربات چاقو مجروح شده بود با کمک رهگذران به بیمارستان منتقل شد و از مرگ حتمی نجات یافت. مدتی بعد و پس از بهبودی نسبیاش، مأموران بالای سر او حاضر شدند و پسر جوان گفت که به دام 2زورگیر افتاده است.
پسر 19ساله توضیح داد: حوالی تهرانپارس بهعنوان مسافر سوار یک پراید شدم که به خانهام در حکیمیه بروم. داخل ماشین به غیر از راننده مرد دیگری هم بود که یکی از آنها چاقویی زیر گلویم گذاشت و خواست همه پولهایم را به او بدهم. به آنها گفتم پولی همراهم نیست اما آنها از من خواستند که کارتهای عابربانکم به همراه رمزشان را در اختیارشان قرار بدهم ولی داخل کارتهایم هم پولی نبود. به آنها گفتم دانشجو هستم و خرجم را پدرم میدهد و به همین دلیل حسابم خالی است. اینبار زورگیران از من خواستند با پدرم تماس بگیرم و درخواست پول کنم. من از ترس جانم به پدرم زنگ زدم و از او خواستم پول به حسابم واریز کند اما دزدان پیش از تماس تلفنی با چاقو چند ضربه به من زدند و تهدید کردند که اگر پدرم متوجه ماجرا شود مرا میکشند. به همین دلیل طوری صحبت کردم که پدرم متوجه ماجرا و گروگانگیری نشود و همان لحظه مبلغ یک میلیون و پانصد هزار تومان به حسابم پول ریخت. خفتگیران، حسابم را خالی کردند و بعد چند ضربه دیگر با چاقو به من زدند. آنها گوشی موبایل و ساعتم را سرقت کرده و مرا به بیرون از ماشین پرتاب کردند که خوشبختانه با وجود جراحتهای زیاد زنده ماندم.
فکر میکردیم قاتلیم
ناصر و حبیب هر 2 سابقهدار هستند. یکی از آنها به اتهام سرقت لوازم خودرو به تازگی دستگیر شده و در زندان بود و دیگری به اتهام سرقت در نقش مأمور چند سال قبل بازداشت و زندانی شده بود. آنها وقتی پیش روی قاضی رحیم دشتبان، بازپرس دادسرای جنایی تهران قرار گرفتند به سرقتی که 6سال قبل مرتکب شدند اعتراف کردند و گفتند که در تمام این مدت فکر میکردند که طعمهشان را به قتل رساندهاند. در ادامه گفتوگو با ناصر متهم اصلی پرونده را میخوانید.
در همه این سالها که فکر میکردید مالباخته را کشتهاید عذاب وجدان نداشتید؟
مگر میشود عذاب وجدان نداشت. اما ترسیده بودیم. او خونریزی زیادی داشت و از هوش رفته بود و همین باعث شد که وحشت کنیم. با این حال او را کنار بیمارستان رها کردیم تا شاید نجات پیدا کند. در این مدت هرازگاهی که با حبیب درخصوص آن اتفاق صحبت میکردیم وحشت به جانمان میافتاد. چون فکر میکردیم دست به جنایت زدهایم. حالا که بعد از 6سال حقیقت را فهمیدیم، خیالمان راحت شد.
چند مورد سرقت با این شگرد انجام دادید؟
فقط همان یک مورد بود. آن هم داستان خودش را دارد. آن شب با همدستم حبیب سوار ماشین بودیم و میخواستیم برویم اطراف تهران خوشگذرانی. اما راستش پولی نداشتیم. این شد که تصمیم گرفتیم سرقت کنیم. همان شب، 3 یا 4مسافر سوار کردیم اما پولی نداشتند. آخرین مسافر پسری کم سن و سال بود که به محض سوار شدن، شروع کرد به صحبت کردن با گوشی موبایلش. طوری حرف میزد که انگار وضع مالی خوبی داشت. ما هم تصور کردیم پولدار است و او را خفت کردیم. اما حسابش خالی بود و با تهدید خواستیم که از پدرش پول بگیرد.
چرا او را چاقو زدید؟
مقاومت میکرد، حرف گوش کن نبود و ما را عصبانی کرد.
چرا در همه این سالها گوشی موبایل مالباخته را نفروختید؟
راستش ترسیدیم. فکر میکردیم او را کشتهایم. به همین دلیل گوشی را نگه داشتیم تا اینکه 6سال بعد به خیال اینکه آبها از آسیاب افتاده موبایل را به بچهمحلمان فروختیم. چند روز بعد هم همهچیز لو رفت. وقتی ماجرا لو رفت من در زندان بودم.
همدستت هم در تمام این سالها زندان بوده؟
بله؛ او با یک باند همکاری میکرد. آنها در نقش مأمور زورگیری میکردند که همدستم دستگیر شد و طی این سالها هم زندان بود.
متهم در زندان
با شکایت پسر دانشجو، تحقیقات برای دستگیری سارقان آغاز شد اما ردی از آنها وجود نداشت. تنها سرنخ گوشی موبایل مالباخته بود که توسط دزدان سرقت شده بود اما موبایل فعال نشده بود. ردیابیها برای شناسایی مخفیگاه متهمان فراری ادامه داشت تا اینکه بعد از گذشت 6سال، موبایل شاکی چند روز قبل فعال شد. مأموران فردی را که از موبایل مالباخته استفاده کرده بود دستگیر کردند و او گفت که گوشی را از یکی از بچههای محلهشان بهنام ناصر گرفته است. ناصر مجرم سابقهداری بود که پس از فروش موبایل سرقتی، به اتهام سرقت لوازم خودرو دستگیر شده و در زندان بود. او برای انجام بازجویی از زندان به دادسرای جنایی تهران منتقل شد و در تحقیقات به زورگیری از جوان دانشجو با همدستی دوست و بچهمحلش اقرار کرد. با اطلاعاتی که ناصر در اختیار تیم تحقیق قرار داد همدست وی نیز دستگیر شده و هر 2 به زورگیری و گروگانگیری اقرار کردند و برای انجام تحقیقات بیشتر و شناسایی جرایم احتمالی دیگر در اختیار مأموران پلیس آگاهی تهران قرار گرفتند.