حادثه 24-پسر جوانی که 3 سال قبل با نیم کیلو تریاک دستگیر شده بود، در حالی صبح روز گذشته در شعبه 5 دادگاه کیفری استان تهران محاکمه شد که مدعی است مردی او را مجبور به موادفروشی کرده بود.
این پسر که در یکی از بوستانهای تهران مواد مخدر میفروخت، از سال 96 و زمانی که 17 سال داشت دستگیر شده بود. مأموران پس از دستگیری آرمان و در بازرسی بدنی از او حدود نیم کیلوگرم تریاک کشف کردند.
آرمان پس از انتقال به کلانتری در مورد اتهامش گفت: من موادفروش نیستم بلکه مجبور به این کار شدم. چند سال قبل پدرم در یک حادثه دچار مصدومیت و از کارافتادگی شد. او دیگر نمیتوانست کار کند و من مجبور بودم هزینه زندگی را تأمین کنم. البته مادرم هم کار میکرد اما هزینه زندگی ما فقط خورد و خوراک نبود و تأمین داروهای پدرم هم به لحاظ اقتصادی فشار زیادی بر زندگیمان تحمیل کرده بود. با وجودی که پدرم به توانبخشی نیاز داشت اما قادر نبودیم هزینه آن را تأمین کنیم به همین خاطر مجبور شدم مواد بفروشم.
با توجه به وضعیت و سن متهم، قرار شد تا زمان رسیدگی به پروندهاش او به کانون اصلاح و تربیت برود. اما پیش از انتقال در آخرین دفاعیاتش، ادعای جدیدی مطرح کرد و مدعی شد فردی تریاک را به او داده و وادارش کرده تریاکها را بفروشد. اما ردی از آن فرد به مأموران نداد تا اینکه کیفرخواست علیه متهم صادر و پرونده برای رسیدگی به شعبه 5 دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد.
آرمان در جلسه رسیدگی به این پرونده با تکرار وضعیت زندگی خود و خانوادهاش گفت: همانطوری که قبلاً هم گفتم، من موادفروش نیستم و فردی به نام اردشیر من را وادار کرد تا مواد بفروشم. روز دستگیریام هم در پارک بودم که اردشیر به سراغم آمد و 480 گرم تریاک به من داد و گفت که باید آن را بفروشم و اگر این کار را انجام ندهم، من را میزند. من هم از ترسم مواد را گرفتم و همان لحظهای که قصد فروختن مواد را داشتم، مأموران سر رسیدند و دستگیرم کردند. بعد از دستگیری هم از ترس اینکه اردشیر به مادر و پدرم آسیب بزند، سکوت کردم ولی بعد از اینکه دیدم همه ماجرا به ضرر من است و مأموران به من اطمینان دادند که خطری پدر و مادرم را تهدید نمیکند، ترجیح دادم واقعیت را بگویم.
این متهم در ادامه گفت: تا یک سال پیش که در کانون اصلاح و تربیت بودم ، وضعیتم بهتر بود و گاهی مادرم به دیدنم میآمد اما حالا یک سالی است که به زندان بزرگسالان منتقل شدم و در آنجا شرایطم خیلی سخت شده و دیگر نمیتوانم آنجا را تحمل کنم. من پدر و مادری ناتوان دارم. از وقتی زندانی شدم، شرایط پدر و مادرم خیلی بدتر و سختتر شده است.
متهم در پاسخ به این سؤال که چرا آدرس اردشیر را به مأموران نمیدهد، گفت: من نمیدانم او کجا زندگی میکند. چون او را همیشه در پارک میدیدم. به مأموران هم گفتم که پاتوقش در کجای پارک است. اما مأموران موفق نشدند او را دستگیر کنند.
پس از اظهارات متهم و وکیل مدافعش، قضات برای صدور رأی وارد شور شدند.