زمان مطالعه: 7 دقیقه

اعترافات هولناک زن 17 ساله ای که شوهرش را به قتل رساند

راز قتل مرد افغانستانی پس از یک سال با اعترافات همسر دومش و یکی از بستگان او فاش شد.
16 دی 1399
شناسه : 71191
منبع:
اشتراک گذاری
اشتراک گذاری با
تلگرام گوگل پلاس
لینک
https://hadese24.ir/news/71191
587+
بالا
راز قتل مرد افغانستانی پس از یک سال با اعترافات همسر دومش و یکی از بستگان او فاش شد.

حادثه 24 - راز قتل مرد افغانستانی پس از یک سال با اعترافات همسر دومش و یکی از بستگان او فاش شد.
حدود یک سال قبل مردی افغانستانی که سرایدار یک خانه ویلایی در ملارد بود به طرز مرموزی ناپدید شد. پس از مدتی سحر همسر 17 ساله وی و دختر کوچکش نیز خانه ویلایی را ترک کردند . در ادامه رسیدگی به این پرونده و در حالی که همسر اول این مرد پیگیر ماجرای ناپدید شدن همسرش بود و هوویش را در این ماجرا مقصر می‌دانست چند ماه بعد مأموران پلیس موفق به شناسایی محل زندگی سحر در تهران شدند و او را که همراه دختر کوچکش و مردی به‌نام سعید در یک خانه زندگی می‌کرد به اداره آگاهی منتقل کردند.
در حالی که سحر مدعی بود خبری از شوهرش ندارد اما در ادامه بازجویی‌های پلیسی لب به اعتراف گشود و به قتل شوهرش با همدستی سعید اعتراف کرد. او در تشریح این ماجرا گفت: من 17 سال دارم. وقتی مادرم مرا باردار بود به اتهام خرید و فروش مواد مخدر و اعتیاد به زندان افتاد و من در زندان به دنیا آمدم. وقتی بزرگ‌تر شدم مرا به خاله‌ام سپردند اما در خانه او خیلی آزار دیدم و تحقیر شدم. بعد از اینکه مادرم آزاد شد از محل زندگی‌مان در استان گلستان به تهران آمدیم. 5 سال قبل وقتی 12ساله بودم پسر خاله‌ام که در یک کارگاه بلوک زنی کار می‌کرد یکی از همکارانش را به خانواده ما معرفی کرد. دلاور تبعه افغانستان و 15 سال از من بزرگ‌تر بود. وقتی به خواستگاری‌ام آمد از آنجایی که مادرم اعتیاد داشت و به‌دلیل فقر مالی در ازای گرفتن هفت میلیون تومان مرا به عقد دلاور درآورد، در واقع او مرا فروخت.
فکر می‌کردم با ازدواج زندگی‌ام بهتر می‌شود اما دلاور مرد بداخلاق، خسیس و شکاکی بود. همیشه مرا کتک می‌زد و هیچ پولی برای خرج کردن نداشتم. وقتی بچه‌ام به دنیا آمد وضعیت زندگی‌ام بدتر شد. چندباری همراه دلاور به خانه‌های مردم می‌رفتم و نظافت می‌کردم و آنها به من پول و گاهی هم برای من و دخترم لباس می‌دادند. تا اینکه مدتی بعد متوجه شدم دلاور قبل از من ازدواج کرده و همسر و فرزند دیگری هم دارد. از زندگی‌ام خیلی ناراضی بودم. در این میان سعید که از بستگان دلاور بود کم کم به من توجه نشان داد و من با او درددل می‌کردم و او همیشه از من حمایت می‌کرد. بعد هم به او گفتم می‌خواهم طلاق بگیرم اما شوهرم راضی به جدایی نشد تا اینکه با سعید تصمیم گرفتیم او را بکشیم. شب حادثه چند قرص خواب را در آب حل کردم و به او دادم بعد هم سعید به خانه ما آمد و او را با کابل خفه کرد و جسدش را در همان باغی که سرایدار بودیم، دفن کردیم. بعد از این ماجرا به تهران آمدم و در یک تولیدی کار پیدا کردم. چند ماهی در خانه مادرم بودم اما او بارها پیشنهاد داد که دخترم را بفروشم و حتی مشتری هم برای دخترم پیدا کرد اما من فرار کردم و دو هفته در خانه خاله‌ام ماندم بعد هم به سعید گفتم برایم خانه بگیرد که قبول کرد و دو ماهی با هم زندگی می‌کردیم که دستگیر شدیم.
بدین ترتیب با اعترافات این زن و همدستش هر دو بازداشت شدند.
 نگاه کارشناس
سروان الهام دهنوی رئیس مرکز مشاوره غرب استان تهران
 شرط آنکه خانواده‌ای سالم باشد، این است که اعضای آن سالم باشند، برای بهبودی وضع اجتماع، تلاش برای بهبود وضع خانواده و افراد آن مهم‌ترین مسأله است. به بیان دیگر ارتباط در خانواده از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است چرا که افراد را به بیان نیازها و نگرش هایشان قادر می‌سازد و ارتباط باز و صادقانه فضایی ایجاد می‌کند تا اعضا بتوانند به بیان اختلاف نظرهای خود پرداخته و نیز بتوانند عشق و محبت و تحسین خود را نسبت به یکدیگر ابراز نماید و مشکلات اجتناب‌ناپذیر را که برای تمام خانواده‌ها به‌وجود می‌آید، حل نمایند.
 در این پرونده سحر از همان ابتدای کودکی مشکلات عدیده ای در خانواده‌اش داشته از جمله پدری که خانواده را ترک می‌کند و هیچ گونه مسئولیتی نمی‌پذیرد، مادری که اعتیاد دارد و فرزندانش جایگاهی در زندگی وی ندارند و در ازای ازدواج دخترش پول می‌گیرد. سحر هیچ علاقه ای به همسرش نداشته و در واقع ازدواج اجباری بوده و همین موضوع باعث شده که هیچ وقت در خانه همسر آرامش نداشته باشد و احساس تنهایی و خلأ عاطفی نیز داشته است. از جانب همسرش حمایت کافی (عاطفی، مالی و...) را دریافت نمی‌کرده و این موضوع باعث شده که به شخصی غیر از همسر گرایش پیدا کند. همه این عوامل وی را به سمت ارتکاب جرم سوق داده است.

ارسال نظر