زمان مطالعه: 3 دقیقه

زندگی سخت مادر یک زندانی محکوم به اعدام / کمک‌کنید تا پسرش‌ اعدام نشود

مادر جوان 35 ساله کهگیلویه‌ای که حدود 11 سال است به جُرم قتل در زندان یاسوج بسر می‌برد و بزودی پای چوبه دار خواهد رفت از مردم خواست تا کمک کنند فرزندش اعدام نشود.
06 دی 1399
شناسه : 70839
منبع:
اشتراک گذاری
اشتراک گذاری با
تلگرام گوگل پلاس
لینک
https://hadese24.ir/news/70839
1205+
بالا
مادر جوان 35 ساله کهگیلویه‌ای که حدود 11 سال است به جُرم قتل در زندان یاسوج بسر می‌برد و بزودی پای چوبه دار خواهد رفت از مردم خواست تا کمک کنند فرزندش اعدام نشود.

حادثه 24 - مادر جوان 35 ساله کهگیلویه‌ای که حدود 11 سال است به جُرم قتل در زندان یاسوج بسر می‌برد و بزودی پای چوبه دار خواهد رفت از مردم خواست تا کمک کنند فرزندش اعدام نشود.

بی‌بی صبرگل مادر این جوان روستایی ساکن روستای «بی‌منجگان» از توابع بخش مرکزی شهرستان کهگیلویه است  که براساس حکم دادگاه قرار است  پسرش در روزهای آینده پای چوبه دار برود.

مجید پسرش، متولد ۱۳۶۵ در ۲۴ سالگی به علت دعوایی خانوادگی محکوم به اعدام شد و این روزها در قرنطینه قبل از اعدام  بسر می برد.

بی‌بی صبرگل  که خود را این روزها بیشتر از هر زمان دیگری بی‌پناه و بی‌کس می‌داند،‌از فقر و  تنگدستی و تلخی‌های سال‌های سپری شده بدون حضور مجید می‌گوید و اضافه می‌کند: از هرکس که صدایم را می‌شنود تقاضا می‌کنم جلوی اعدام پسر‌م را بگیرد. یکسال پیش خانواده مقتول از  ما درخواست دیه به مبلغ 500 میلیون تومان داشتند اما من توانی برای پرداخت آن‌ ندارم و تنها امیدم  به خدا و دستان مردم است.

او همچنین می‌گوید : مجید آخرین فرزندم  است، تا سه سال پیش در زندان به ملاقاتش می‌رفتم ولی وقتی  پیری و زود رنجی مرا دید اصرار کرد  به ملاقاتش نروم  تا با درد و عذاب بیشتری رو به رو نشود . الان مدت ها است او را ندیدم.

  بی‌بی صبرگل می‌افزاید : جمع آوری ۵۰۰ میلیون برایم بسیار سخت است ‌فقط توانستم با فروش زمین پدری‌اش  ۵۰ میلیون تومان به دست بیاورم.

به گفته بی‌بی‌گل در حال حاضر  امورات روزمره‌شان  از طریق یارانه می‌گذرد ، نه زمینی برایش باقی‌مانده و نه دامی در روستا دارد. جدا از اینها  سه پسر مجرد و بیکار هم دارد .

او  می‌گوید: یکی از پسرانم هم چند سالی  است مبتلا به سرطان است. به دلیل شرایط‌مان،  بیماری‌اش  را از ما پنهان کرده بود به تازگی فهمیدیم.  نمی‌دانم درد کدام پسرم را به دوش بکشم یکی با سرطان دست و پنجه نرم می‌کند و آن دیگری در زندان منتظر چوبه دار است.

ارسال نظر