حادثه 24 - مرد میانسال که در حمایت از خواهرزنش مرتکب قتل شده و به قصاص محکوم شده بود پس از 14 سال بلاتکلیفی در زندان از قضات دادگاه تقاضای تعیین تکلیف در پروندهاش کرد.
رسیدگی به این پرونده از 14 سال پیش آغاز شد. زن جوانی با مراجعه به پلیس گفت: شوهرم حمید پس از آنکه با دوستش رضا قرار گذاشت از خانه خارج شد و پس از آن دیگر خبری از او ندارم. دو روز پس از این موضوع جسد حمید داخل ماشینش پیدا شد. بررسیهای اولیه نشان میداد که او بر اثر خفگی فوت کرده و با این حال جسد مقتول برای بررسی بیشتر به پزشکی قانونی منتقل شد. مأموران پس از آن شماره تلفن همراه مقتول و تماس هایش را مورد بررسی قرار دادند و افرادی را که در چند روز آخر با او در تماس بودند مورد بازجویی قرار دادند اما به سرنخی نرسیدند تا اینکه تحقیقات بیشتر مأموران را به فردی به نام فریدون رساند. با اینکه او در مسیر بازجویی بشدت ترسیده بود اما موضوع ارتباط با مقتول را انکار کرد و از آنجا که مأموران هم به سرنخی نرسیدند، بنابراین او آزاد شد. پس از آن مأموران دریافتند مقتول چند ماه پیش از مرگش با زنی به نام بهاره در ارتباط بوده است. هرچند محتوای پیامهای میان مقتول و بهاره نشان میداد که بهاره تمایلی به ارتباط با حمید نداشته اما مأموران همین مسیر را پیگیری کردند و متوجه شدند که بهاره خواهرزن فریدون است و او چند هفته پیش از قتل متوجه ارتباط مقتول با خواهرزنش شده است. به این ترتیب فریدون دوباره بازداشت شد و در بازجوییها اعتراف کرد و در توضیح ماجرا گفت: خواهرزنم بهاره به تازگی از همسرش طلاق گرفته بود. بعد از رفتارهای حمید متوجه شدم که او برای خواهرزنم مزاحمت ایجاد کرده است. روز حادثه به صورت اتفاقی حمید را دیدم و سوار ماشینش شدم. در راه سر صحبت را با او باز کردم تا به او بگویم مزاحم بهاره نشود اما حمید عصبانی شد و حرفهای نامربوطی زد که باهم درگیر شدیم و او را خفه کردم. پس از اینکه متوجه شدم او فوت کرده بلافاصله از ماشینش پیاده شدم. همان موقع به فکرم رسید که با صحنهسازی مسیر تحقیقات را منحرف کنم از اینرو 2 فقره چک و مقداری پول نقد و تلفن همراه مقتول را برداشتم و ماشین و جسد را در گوشهای از جاده رها کردم و رفتم. سپس با پول نقدی که برداشته بودم حقوق کارگرانم را دادم و مابقی را هم به فرد فقیری دادم. چکها را هم نگهداشتم. بعد به کارگرانم گفتم اگر پلیس سراغ شما آمد بگویید من در مغازه بودم و به همین دلیل آنها هم حرف مرا تأیید کردند. بعد از اعترافات متهم او صحنه قتل را بازسازی کرد و با تکمیل تحقیقات پرونده برای رسیدگی به شعبه 4 دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد. بعد از اینکه کیفرخواست علیه متهم خوانده شد،اولیای دم در جایگاه قرار گرفتند و خواستار قصاص متهم شدند. آنها حاضر به گذشت نشدند. قضات هم پس از بررسی پرونده و مستندات و اعترافات متهم، او را به قصاص و 10 سال حبس محکوم کردند. رأی صادره در دیوان عالی کشور تأیید و پرونده برای اجرای حکم به دادسرای اجرای احکام فرستاده شد. با گذشت 14 سال از تأیید حکم صادره، در حالی که اولیای دم برای اجرای حکم حاضر نشدند و از سویی تلاش خانواده متهم برای جلب رضایت نیز به جایی نرسید، فریدون با ارسال نامهای به شعبه 4 دادگاه کیفری درخواست تعیین تکلیف در پروندهاش را کرد. متهم خطاب به قضات گفت: ۱۴ سال است که در زندان بلاتکلیفم و خانوادهام روزگار سختی دارند. من به خاطر خواهرزنم دست به این کار زدم اما حالا میگویم اشتباه کردهام. اولیای دم نه پیگیر پرونده میشوند تا اعدام شوم و نه رضایت میدهند. مطابق ماده ۴۲۹ از قضات دادگاه تقاضای رسیدگی و یاری دارم و تقاضا میکنم به درخواستم رسیدگی کنند.
در پایان جلسه قضات برای بررسی موضوع و صدور رأی وارد شور شدند.