حادثه 24 - «وقتی پزشکان گفتند مادرمان دیگر به زندگی برنمیگردد، تصمیم گرفتیم با اهدای اعضای بدنش به بیماران نیازمند کمک کنیم.» این حرفهای پسر جوانی است که همین چند روز قبل با رضایت وی و برادر کوچکترش، اعضای بدن مادرشان به بیماران نیازمند اهدا شد. او میگوید مطمئن است که مادرش از این تصمیم خوشحال است.
این زن 38ساله که فاطمه افتخاری نام داشت چند روز قبل بهطور ناگهانی دچار نوسان در فشار خون شد. او از 11سال قبل، زمانی که دومین فرزندش را به دنیا آورد دچار مشکل فشار خون شده و مجبور بود گاهی به بیمارستان مراجعه کند اما این بار مشکل جدیتر از همیشه بود. زمانی که نزدیکانش او را به بیمارستانی در شهریار بردند به آنها اعلام شد که وی بهدلیل بالا رفتن فشار خون، دچار سکته مغزی شده است. آنطور که پزشکان میگفتند یک لخته خون در سر این زن دیده شده و برای برداشتن آن نیاز به جراحی بود. در این شرایط بود که زن جوان به بیمارستان رسول اکرم تهران منتقل شد و تحت عمل جراحی قرار گرفت. با اینکه ابتدا بهنظر میرسید جراحی موفقیت آمیز بوده است اما یک روز بعد دوباره لخته خونی در سر زن دیده شد.
این بار اما گفتند نیاز به جراحی نیست و چند روز بعد از نزدیکان بیمار خواسته شد به بیمارستان بروند. وقتی همسر و دو فرزند او مقابل کادر پزشکی قرار گرفتند نمیدانستند قرار است چه حرفهایی را بشنوند. ناباورانه به آنها گفته شد که مادر خانواده دچار مرگ مغزی شده است و دیگر برای بازگشت او به زندگی کاری از دست پزشکان ساخته نیست. آنها توصیه کردند که بهترین تصمیم در این شرایط اهدای اعضای بدن او به بیماران نیازمند است.
وداع در بیمارستان
عرفان صادقی، پسر 19ساله این بیمار مرگ مغزی از زمانی که مادرش به بیمارستان منتقل شد یک لحظه هم آرام و قرار نداشت. او همراه برادر 11ساله و پدرش که او هم بیمار است راهی بیمارستان شدند و ناباورانه حرفهای کادر پزشکی را شنیدند. راهی جز پذیرش واقعیت برایشان وجود نداشت. او میگوید: با پدربزرگ و مادر بزرگم صحبت کردیم. آنها هم برایشان سخت بود اما گفتند اگر با اعضای بدن مادرم میشود به بیماران نیازمند کمک کرد راضی به اهدای عضو هستند. به این ترتیب آن روز رضایتنامه را امضا کردیم و آنطور که به ما گفته شد کلیهها و کبد مادرم جداسازی و به بیمارانی که مدتها درد و رنج میکشیدند اهدا شد.
از دست دادن مادر سخت و ناگوار است. عرفان هم از روزی که مادرش را از دست داده دیگر آن عرفان قبل نیست اما میگوید اهدای عضو به او تسلی داده است. او میگوید: من وابستگی زیادی به مادرم داشتم و از دست دادنش برایم سخت است. از روزی که او رفته برادرم که 11ساله است بیقراری میکند. پدرم هم بیماریام اس دارد و همهچیز به دوش من است. روزی که در بیمارستان با مادرم وداع کردیم سختترین روز عمرم بود. با این همه سختی اما اهدای اعضای بدن مادرم به بیماران نیازمند تا حدی از غم مان کم کرده است. چون میدانم روح مادرم هم از این تصمیم ما شاد است.