حادثه 24 - آخرین جملهای که اکبر گفت پیش از خداحافظی، این بود: «هیچ کسی به فکر ما نبود، به فکر ما و کارتنخوابا.»
راست هم میگفت. آنهایی که ممنوعیت 14 روزه تردد 9 شب تا 4 صبح را برای تهران نوشتند و حضور ضروری در این ساعات ممنوع را به اجازه فرمانداری مشروط کردند و مهر جریمه 200 هزار تومانی برای هر حضور بیمجوز بالای توافقشان چسباندند، شرط میبندم حتی ثانیهای هم فکر نکردند که در این دو هفته، تکلیف این همه مرد و زن کارتنخواب تهران چه میشود. کارتنخواب، ماشین که ندارد، موبایل هم که ندارد، ساعت حیاتش هم که خلاف همه آدمهاست، صبح میخوابد و شب بیدار است. پیش از این، اگر یک کارتنخواب، نیمهشب و در ساعت خواب و آرامش تهران، اوردوز میکرد، چاقو میخورد، اسهال میگرفت، گرسنه و یخزده و نیمهجان، گوشهای از این شهر بیرحم رها میشد یا بزرگترین خواستهاش این بود که سنگینی بار بدبختیهایش را با شانه یک آدم غیر از خودش قسمت کند، یک نفر؛ یکی مثل خودش، پیش مواد فروش کمر خم میکرد یا به یک بقالی رو میانداخت که با تلفن، به همیاران موسسات حمایت از بیخانمانها خبر بدهد.
همیاران «طلوع بینشانها» و «سیمای سبز رهایی» و «پایان کارتنخوابی»، شب زندهداریهای فراوان دارند بابت رساندن یک کارتنخواب رو به موت به بیمارستان، همدردی با یک کارتنخواب دست شسته از دنیا، نجات یک دختر فراری یا کودک بیپناه از دست متجاوزان کمین کرده در خیابانهای سرد و نامهربان تهران. وقت همه این با خبر شدنها و به وقت رسیدنها هم، تاریکی شبهاست؛ ساعتهایی که همه مردم، حتی همانها که توافق ممنوعیت تردد شبانه از 9 شب تا 4 صبح را امضا کردند، در استراحتند. همان ساعتهاست که بعضی کنجهای تهران، حتی آبرومندهایش، مدل نعل به نعلی میشود از جهنم برای هر انسان بیدفاع؛ چه زن، چه مرد، چه کودک، چه بزرگ.
حالا سه روز از اجرای طرح 14 روزه ممنوعیت تردد شبانه تا 4 بامداد گذشته و صاحبان موسسات حمایت از معتادان بیخانمان میگویند که یا هنوز فرمانداری تهران، جوابی به درخواست مجوز ترددشان در ساعات ممنوع نداده، یا ناامید از کمک فرمانداری، ساعت فعالیتشان را تغییر دادهاند.
تغییر ساعت فعالیت یک موسسه حمایت از کارتنخوابها یعنی چه؟ یعنی اینکه کارتنخواب؛ انسانی که از فرط تنهایی و بیپناهی، در درد اعتیاد غرق شده، یک روز یا خودش تصمیم میگیرد در خانه را پشت سرش ببندد، یا خانواده تصمیم میگیرد در خانه را به رویش ببندد. چندان فرقی هم نمیکند البته و این انسان، تنهاتر و بیپناهتر از همان زمانی که در یک به اصطلاح «خانه» هم زندگی میکرد، حالا به کف خیابان پرتاب شده و تا بیاید و بفهمد چه بر سرش آمد و چه بر سرش آوردند، باید چراغ قوهای به دست گرفت و پیکر مچالهاش را، ته ماندهای از یک انسان را، مستاصل و با دستهای دراز شده برای سر ناخنی دوا یا شیشه و چاکر بیغرور و آبروباخته یک دود، کنج خرابهها جستوجو کرد. جستوجویش کرد و تکه نانی به دستش داد و بالاپوشی بر تنش پوشاند و جرعه آبی به گلویش ریخت تا از تنهایی و گرسنگی و سرما و تشنگی نمیرد.
وقت همه اینها، باید با ساعت ذهنی همان انسان از دست رفته که در پیمانی مشترک انگار، لقب «کارتنخواب» برایش انتخاب کردیم، هماهنگ شود؛ بعد از تاریکی هوا. وقتی که این مرد یا این زن در خود غرق شده، کیسهای انباشته از زباله به کول، بعد از کیلومترها راه رفتن در حاشیه خیابانهایی که هیچ مهر و مهربانی با تن فرسوده او ندارد، سراسیمه خودش را میرساند که زبالههایش را بفروشد و پولی بگیرد برای بقا و چه مایه شرمساری است که دوام بقای یک انسان، با وزن زبالههایی که بر کول کشیده، برابری کند.
روزگار کارتنخوابهای شهر ما همین است. کارتنخوابهای شهر ما، تا آخرین ساعات روز، لابهلای پسماندههای ما، دنبال اجزا و اشیایی برای دوام بقا میگردند تا در آخرین ساعات روز، ساعات بعد از تعطیلی ادارهها و ساعات بعد از تعطیلی مغازهها و ساعات خاموشی چراغ خانههای گرم و امن، در دنجترین گوشههای سرد و ناامن شهر، شوکران بقا را سر بکشند. اعمال ممنوعیت تردد شبانه در ساعاتی که نبض زندگی در خرابههای شهر میتپد و شعر بقا، در اثنای بلعیدن دود دوا، زیر لب صدها انسان از یاد رفته زمزمه میشود، یعنی صدها انسان را، صدها از بیپناهترینهایشان را از فهرست «شهروندی» خط زدهایم... .
همیاران «طلوع بینشانها» و «سیمای سبز رهایی» و «پایان کارتنخوابی»، سالهاست که علاوه بر قرار هفتگی برای توزیع شبانه 2000 و 3000 وعده غذای گرم بین صدها مرد و زن کارتنخواب در خرابههای خارج از حریم خوشرنگ «تهران»، در طول هفته هم به دفعات راهی کنجهای فراموش شده شهر میشوند تا به این همه مرد و زن غرق شده در تنهایی، یادآوری کنند که میشود در اوج سیاهی، امید به کورسویی بست و با این امید، زنده ماند.
حالا، ممنوعیت تردد شبانه و سکوت مدیران شهر در مقابل درخواست یک مجوز ناقابل، دو هفته مجال این یادآوری را میگیرد و در پایان این دو هفته، چند انسان بیامید، دیگر در میان ما نخواهند بود؟
اکبر رجبی؛ مدیرعامل «طلوع بینشانها»، دو روز قبل، درخواستی برای فرمانداری تهران فرستاده، همانطور که گفته بودند. مثل همه کسانی که باید برای تردد ضروری در ساعات منع تردد شبانه مجوز میگرفتند، او هم مثل یک شهروند خوب، درخواستی فرستاده تا فرمانداری تهران با تردد همیارانش در خیابانهای جنوب شهر و برای کمک به انسانهایی که در چشم خیلیها، آبلههای دست و پاگیر شدهاند و بلای خواب و ترفیع، موافقت کند. اکبر میگوید که فرمانداری، تا عصر دیروز، هیچ جوابی به این درخواست نداده. عصر دیروز، اکبر در حال حساب و کتاب برای هزینه و تعداد وعدههای غذای امروز بود. امشب، سهشنبهشب، اکبر و همیارانش باید 2000 ظرف غذای گرم به کارتنخوابهای پناه گرفته در خرابههای خلازیر و فرحزاد و خاوران و شوش و اتوبان آزادگان برسانند.
«اگه جوابی از فرمانداری نیاد، ناچاریم ساعت 6 بعدازظهر بریم برای پخش غذا. ولی این رسمش نبود. ما چیز زیادی نخواستیم. 10 تا مجوز خواستیم برای 10 تا وانت که غذا ببریم. حتی برای همیارامون مجوز نخواستیم. حتی گفتیم اشکالی نداره اگه همیارا که با ماشین خودشون میان، 200 هزار تومن جریمه بشن چون باید حرف دولت رو گوش کنیم و قانونشکنی نکنیم. گفتیم فقط یه مجوز به ما بدین که غذای گرم رو با وانت آرمدار موسسه برسونیم به دست کارتنخوابا، به دست بچههایی که حالا پناه بردن به بیابونا و به جاهایی که خیلی وقتا ما هم نمیتونیم پیداشون کنیم و مدتهاست که هر هفته، هر گروه پخش غذا، از هر مسیر، 40 تا یا 50 تا غذا برمیگردونه چون تعداد کارتنخوابا کمتر شده یا بیشتر از قبل، خودشون رو قایم میکنن. این رسمش نیست. ما باید شبا توی خیابونا باشیم. من باید شبا به مراکزمون سر بزنم و ببینم بچههام؛ اون بچه 2سالهای که از کارتنخوابی نجاتش دادم، اون بچه 4 سالهای که از کارتنخوابی نجاتش دادم، مشکلی و کم و کسری نداشته باشن. باید توی این سرما، برای اون زن و مرد کارتنخواب پتو و لباس گرم ببرم که تا صبح بتونن دووم بیارن. باید شبا توی خیابون بگردم که بتونم به اون کارتنخوابی که میخواد خودش رو از اینی که هست، تغییر بده، کمک کنم و دستش رو بگیرم و حالا من مجوز تردد ندارم و این رسمش نیست. میدونی به چی فکر میکنم؟ اینکه هیچ کسی به فکر ما نبود، به فکر ما و کارتنخوابا.»
حبیب بهرامی؛ مدیرعامل موسسه کاهش آسیب «سیمای سبز رهایی»، سالهاست که در ساعات پایانی دوشنبهها، با گروهی از بهبودیافتگان همراه میشود و بین کارتنخوابهای منطقه شوش و باغ آذری و محلاتی از جنوب و جنوب غرب تهران، غذای گرم پخش میکند. بعدازظهر دوشنبه، میگفت گروه، تصمیم گرفته حوالی عصر، پخش غذا را شروع کند که تا قبل از ساعت 8 شب، کار تمام شده باشد.
«چارهای نداریم جز اینکه ساعت پخش رو تغییر بدیم. تصمیم گروه بر این شده که به محض تاریک شدن هوا، غذا رو پخش کنیم. البته گرمخونههای تهران فعال شده و بچهها حتی اگه به غذای ما هم نرسن، میتونن برن گرمخونه. ما نگران شهرستانهای اطراف تهران هستیم که هیچ چیزی ندارن. پاکدشت، ورامین، لواسانات، کهریزک، باقرآباد، پردیس، قلعه حسن خان، پیشوا، شهریار، یا گرمخونه و سرپناه برای کارتنخواب ندارن، یا اگه گرمخونهای ایجاد شده، هنوز فعال نیست. ما نگران کارتنخوابای این مناطق هستیم که به هیچ چیزی دسترسی ندارن و حالا به خاطر محدودیت ساعت تردد شبانه، ما هم نمیتونیم کمکی به دستشون برسونیم. شما نمیتونین از کارتنخواب ساکن در ورامین یا پردیس انتظار داشته باشین محل زندگی خودش رو تغییر بده و مثلا به میدون شوش بیاد تا از گرمخونه استفاده کنه اونم فقط به دلیل اینکه در ورامین یا پردیس، گرمخونهای وجود نداره یا اگه هست، فعال نیست. ما نگران این بچهها هستیم که به هیچ امکان غذایی و اقامتی در این سرما دسترسی ندارن و تعدادشون هم اصلا کم نیست.»
مهر ماه سال 94، علی حیدری وقتی اولین یخچال غذا برای کارتنخوابها را در ضلع شمال غربی میدان شوش افتتاح کرد، امیدوار بود به اینکه در آیندهای نه چندان دور و به واسطه خدمات پیشگیرانهای که برنامهریزی کرده بود، هیچ مرد و زنی در تهران، کارتنخواب نخواهد شد. دیروز، وقتی خاطره افتتاح یخچال غذا در میدان شوش را یادآوری کردم، تعریف کرد که ظرف 7 سال گذشته و تا 4 روز قبل هم، هر جور بوده، روزی یک وعده غذای گرم به دست کارتنخوابهایی که سراغ موسسهاش آمدهاند رسانده اما، از اول برج، هر طور حساب کرده، وقتی هیچ نقطه مهاری روی افسار طویل تورم و گرانی، پیدا نکرده، بعد از 7 سال، برنامه توزیع روزانه غذای گرم را به یک نوبت در هفته محدود کرده و چون به تأسی از تجربههای پیشین، هیچ امیدی به دستگیری از طرف فرمانداری نداشته، ساعت پخش غذا را هم محدود کرده است. مدیرعامل موسسه «پایان کارتنخوابی» میگوید که روال 7 ساله این موسسه این بوده که از صبح، مراحل پخت 1000 وعده غذا شروع شود و حوالی ساعت 11 و کمی پیش از نیمه شب، غذای گرم به دست کارتنخوابهای جنوب تهران برسد ولی حالا و با محدودیتی که برای تردد شبانه ایجاد شده، ناچارند پخش غذا را تا اول غروب تمام کنند که گرفتار جریمه 200 هزار تومانی نشوند.
به فرمانداری درخواست مجوز ندادین؟
« هر 3 ماه یکبار، بابت ورود به طرح ترافیک، 5 میلیون تومن جریمه میدیم. دولت حتی طرح ترافیک به ما نمیده. زمانی که روزانه 1000 عدد نون در موسسه پخته میشد، بارها درخواست دادیم که یک نوبت آرد دولتی به ما بدن و موافقت نکردن. چرا و با چه امیدی باید درخواست مجوز میدادیم؟ تردد چه کسی واجبتر از ماست که باید هر شب به پاتوقای کارتنخوابا سرکشی کنیم و خیلی وقتا تا اوایل صبح توی خیابونا هستیم که پیدا کردن سرپناه برای ده جور کارتنخواب و دختر فراری بیپناه رو پیگیری کنیم؟ واقعا ساعت 5 بعدازظهر، ساعت توزیع غذا برای کارتنخوابه؟ ما که میدونیم که کارتنخواب، ساعت 5 بعدازظهر داره کار میکنه، به قول شما، داره زباله جمع میکنه، اصلا ساعت 5 بعدازظهر، کدوم کارتنخواب توی پاتوق یا همون بیغوله محل زندگیشه که از دست ما غذا یا پتو یا لباس گرم یا حتی یه چسب زخم بگیره؟ خیلی ساده بهتون بگم، ما توی این دو هفته، با این محدودیت تردد، با این جریمه 200 هزار تومنی، هیچ کاری نمیتونیم انجام بدیم، هیچ کاری. با این محدودیت ساعتی، خیلی از بچههای کارتنخواب توی این دو هفته از همهچیز محروم میشن، از همهچیز.»
اکبر رجبی: « ما چیز زیادی نخواستیم. 10 تا مجوز خواستیم برای 10 تا وانت که غذا ببریم. حتی برای همیارامون مجوز نخواستیم. حتی گفتیم اشکالی نداره اگه همیارا که با ماشین خودشون میان، 200 هزار تومن جریمه بشن چون باید حرف دولت رو گوش کنیم و قانونشکنی نکنیم. »
حبیب بهرامی:« ما نگران شهرستانهای اطراف تهران هستیم که هیچ چیزی ندارن. پاکدشت، ورامین، لواسانات، کهریزک، باقرآباد، پردیس، قلعه حسن خان، پیشوا، شهریار، یا گرمخونه و سرپناه برای کارتنخواب ندارن، یا اگه گرمخونهای ایجاد شده، هنوز فعال نیست.»
علی حیدری: «تردد چه کسی واجبتر از ماست که باید هر شب به پاتوقای کارتنخوابا سرکشی کنیم و خیلی وقتا تا اوایل صبح توی خیابونا هستیم که پیدا کردن سرپناه برای ده جور کارتنخواب و دختر فراری بیپناه رو پیگیری کنیم؟ واقعا ساعت 5 بعدازظهر، ساعت توزیع غذا برای کارتنخوابه؟»