زمان مطالعه: 8 دقیقه

صغری خانی، تنها زن پاکبان ایران از شرایط سخت زندگی اش می گوید: مجبورم

«بانوی نارنجی پوش»، «تنها پاکبان زن کشور»؛ این‌ها تعدادی از عناوین و القابی است که نصیب «صغری خانی»، رفتگر شهر «پیش قلعه» شده است.
10 آبان 1399
شناسه : 58785
منبع:
اشتراک گذاری
اشتراک گذاری با
تلگرام گوگل پلاس
لینک
https://hadese24.ir/news/58785
1037+
بالا
«بانوی نارنجی پوش»،  «تنها پاکبان زن کشور»؛ این‌ها تعدادی از عناوین و القابی است که نصیب «صغری خانی»، رفتگر شهر «پیش قلعه» شده است.

حادثه 24 - «بانوی نارنجی پوش»،  «تنها پاکبان زن کشور»؛ این‌ها تعدادی از عناوین و القابی است که نصیب «صغری خانی»، رفتگر شهر «پیش قلعه» شده است.

پیش قلعه در بخش مانه شهرستان مانه و سملقان، واقع در استان خراسان شمالی است؛ شهری کوچک که طبق سرشماری سال 95، 2001 نفر جمعیت داشته است. خب حالا برویم سروقت قصه صغری خانی. او از حدود 15سال پیش به پیشنهاد و کمک شهردار وقت، به عنوان تنها رفتگر خانم مشغول به کار شد و حالا از شرایط سحت زندگی اش می گوید.

   اوضاع چطور است خانم خانی؟

چی بگویم؟ پانزده سال در شهرداری زحمت کشیدم، بیمه‌ام نکردند. حالا هم از کار افتاده شده‌ام. نشسته‌ام گوشه خانه و با ماهی 300 هزار تومان زندگی می‌کنم. تازه همان را هم بعضی وقت‌ها کامل نمی‌دهند؛ 200تومان می‌دهند و بقیه‌اش را نگه می‌دارند. این پول، آب می‌شود؟ برق می‌شود؟ نان می‌شود؟

   چه اتفاقی برای‌تان افتاده است که خانه‌نشین شده‌اید؟

دیسک کمر گرفتم. نمی‌توانم از جایم تکان بخورم.

   چرا با این سابقه کار، بیمه نشدید؟

هیچ کدام از کارگرهایی که خیابان جارو می‌کردند، بیمه نشدند.

   یادم است که چندسال پیش روزنامه‌ها با شما زیاد مصاحبه می‌کردند. فایده‌ای هم داشت؟

نه بابا، هیچ تأثیری نداشت. گفتند بیمه‌ات می‌کنیم و بهت کمک می‌کنیم اما به قول‌شان عمل نکردند.

   چندتا برنامه تلویزیونی هم رفتید، درست است؟

بله، دوبار از طرف تلویزیون دعوتم کردند. بعدش هم کلی قول دادند ولی فقط یک آشپزخانه و حمام برای‌مان درست کردند و وضع‌مان با قبل، فرق دیگری نکرد.

   غیر از رفتگری، شغل دیگری هم برای امرار معاش داشتید؟

بله، در غسالخانه هم کار می‌کردم. میت می‌شستم و غسالخانه را هم جارو و نظافت می‌کردم.

   وقتی شاغل بودید، درآمدتان چقدر بود؟

اوایل با 20 هزار تومان شروع کردم تا بعدها رسید به 700 هزار تومان. حالا شانس من، شنیده‌ام حقوق رفتگرها به تازگی بیشتر شده است.

   قبل از رفتگری، چه کار می‌کردید؟

توی بیابان کار می‌کردم؛ پنبه ‏جمع کنی و این‌ها. خانه مردم هم می‌رفتم و فرش‌های‌شان را می‌شستم. توی برف و باران، فرش می‌شستم تا شش تا پسرم را بزرگ کردم.

   شهرداری چطور شما را برای پاکبانی پذیرفت؟ ایراد نگرفتند که کار خانم‌ها نیست؟

چه کار می‌کردم؟ دزدی می‌کردم؟ دستم را جلوی مردم دراز می‌کردم؟ خدای نکرده کار ناصواب می‌کردم؟ می‌خواستم زحمت بکشم، خرج خانواده‌ام را دربیاورم.

   معلوم است که شما کار درست را انجام دادید. منظورم این است که پذیرفتن یک خانم پاکبان برای‌شان سخت نبود؟

نه!

   یعنی اگر زن‌های دیگر شهرتان هم می‌خواستند، اجازه داشتند این کار را انجام بدهند؟

هیچ‌کس برای انجام این کار نمی‌رود. خجالت می‌کشند. حتی می‌خواستم چند نفر از زن ها را با خودم ببرم شهرداری ولی خودشان قبول نکردند. تازه به من هم می‌گفتند تو چطور رویت می‌شود جارو دستت بگیری و بروی توی شهر. من اما خجالتی نداشتم که روزی حلال دربیاورم. بچه‌هایم هم شکایتی نداشتند. تازه خوشحال هم بودند که خرج زندگی را درمی‌آوردم!

   مردهای شهر چه می‌گفتند؟

هیچ حرفی نمی‌زدند. پشتم به مردهای همکارم گرم بود که برایم مثل برادر بودند.

   گفتید شش تا پسر دارید که ظاهرا یکی‌شان با شما زندگی می‌کند. اوضاع بقیه پسرها چطور است؟

آن‌ها هم کارگری می‌کنند اما خرج نمی‌رسد.

    این روزها زندگی‌تان چطور می‌گذرد؟

در این دو سالی که کار نمی‌کنم، زندگی خیلی سخت‌تر شده است؛ نه روغن و برنج دارم، نه اسباب زندگی. با پسر و عروس و دو تا نوه‌ام زندگی می‌کنم. پسر و عروسم کار می‌کنند ولی فقط می‌توانند خرج خودشان را دربیاورند. ما که ملک و زمین نداریم، روزگارمان را بگذرانیم. تو بگو یک درخت که کلاغ رویش بنشیند!

   اگر شرایط مهیا بود و امکان انتخاب کردن داشتید، دل‌تان می‌خواست با چه شغلی امورات  تان رابگذرانید؟

کار بیابان، کار خانه، هر شغلی باشد فرقی نمی‌کند. اصل این است که حلال باشد.

   اگر فرزند دختر داشتید، بهش اجازه می‌دادید کار رفتگری انجام بدهد؟

نه. من مجبور بودم. اگر دختر داشتم، می‌گفتم درس بخواند. درس از همه چیز بهتر است.

   شما توی شهرتان مشهور هستید، چه احساسی دارید؟

بله، همه من را می‌شناسند. خوشم می‌آید. سلام علیک می‌کنم با همه.

   سختی‌های کار رفتگری چه بود؟

جارو می‌کردم، بیل می‌زدم، زمین می‌کندم، گودال پر می‌کردم. فرغون سنگین پرخاک را تنهایی جابه‌جا می‌کردم. هم [نظافت] خیابان دستم بود و هم پارک. همه‌اش سختی بود.

   من شنیدم شما کارتان را خیلی تمیز و دقیق انجام می‌دادید.

بله، کار شهرداری را از کار خانه مهم‌تر می‌دانستم. می‌گفتم اول شهر، باید تمیز شود و بعد خانه ولی خب راحت نبود. ظهر که از سر کار می‌آمدم، غذا درست می‌کردم. شوهر پیری داشتم که مریض بود و باید پوشک می‌بست. آن چند ساعتی که توی خانه بودم، ازش مراقبت می‌کردم و باز برای شیفت بعدی می‌رفتم سر کار.

   همشهری های ‌تان هم خیلی از شما راضی بودند.

(با خنده) یکی می‌گفت بیا طرف ما را جارو کن، آن یکی می‌گفت بیا سمت خانه ما!

   خاطره‌ای از کارتان دارید؟

دوبار مدارک مردم را پیدا کردم و بهشان برگرداندم. خیلی خوشحال شدند و همین خاطره خوب من است. یک بار کیفی پیدا کردم که پر از چک امضا کرده برای کارگرهایی بود که جاده درست می‌کردند. تمام روز تا وقتی کارم تمام بشود، کیف را توی دهانم نگه داشتم و آخر وقت بردم به صاحبش تحویل دادم.

   اگر برگردید به زمان قدیم، چه تصمیمی می‌گیرید و چه چیزی را تغییر می‌دهید؟

درس می‌خواندم. آن وقت‌ها می‏گفتند چه معنی دارد دختر درس بخواند.

   بقیه زن‌های شهرتان هم مثل شما کار می‌کنند؟

بله. تقریبا همه‏شان می‌روند سر کار، شش صبح می‌روند تا دم غروب.

   شما سال‌ها بی‌توقع و باشرافت کار کردید. بیایید امیدوار باشیم که این مطلب تأثیری داشته باشد، درددلی یا خواسته‌ای دارید که از این طریق به گوش مسئولان برسد؟

 چی بگویم؟ از طرف شهرداری یک زمین به من داده‌اند که برای خودم خانه درست کنم ولی پولش را ندارم. دلم می‌خواهد اگر دو روز دیگر بچه‌ها گفتند از خانه ما برو، سقفی برای خودم داشته باشم. دست‌شان درد نکند که زمین داده‌اند ولی دستم خالی است و نمی‌توانم بسازمش. توی همین خانه بچه‌ها هم گاز نداریم که غذا بپزیم.

   این روزها کار پاکبان‌ها خیلی از قبل سخت‌تر شده و سلامتی‌شان در خطر است. برای ما حرف و توصیه‌ای دارید که با عمل به آن باری از دوش همکاران سابق شما برداشته شود؟

فقط از مردم خواهش می‌کنم توی خیابان زباله نریزند و کار رفتگرها را زیاد نکنند. توی شهر ما، بعضی از مردم اهمیت نمی‌‌دهند. بعضی از کشاورزان خیابان‌ها را کثیف می‌کنند و عین خیال‌شان هم نیست. از مسئولان هم می‌خواهم کارگرهای شهرداری را بیمه کنند.

ارسال نظر