حادثه 24 - چون یکی از اعضای خانواده شان به زندان افتاده و می خواهند به او نزدیک باشند، در نزدیکی زندان خانه خریده اند. این سرنوشت خانواده برخی از زندانیان است که در محله هایی نزدیک زندان های کرج زندگی می کنند. مناطقی که کمتر کسی حاضر است در آنجا زندگی کند و به همین دلیل خانه در آنجا ارزان تر از همه جا است. در این گزارش تعدادی از همسایگان زندان از شرایط زندگی در آنجا صحبت می کنند.
در چند دهه گذشته، کرج میزبان مهاجرانی از سراسر کشور بوده است. این امر در دودهه گذشته شدت بیشتری گرفته، با این ملاحظه که بخشی از این مهاجران خانواده زندانیهایی هستند که در بند قزلحصار، کچویی فردیس، رجاییشهر و ندامتگاه مرکزی دوران محکومیت چند ساله و گاه ابد خود را میگذرانند. بسیاری از این خانوادهها بهدلیل فقر یا نزدیکی به زندان عضو زندانی خود، مجبور به زندگی در این محلههای محروم شدهاند. گروهی از آنها پس از پایان محکومیت عضو زندانی خانواده خود، خاک محله دامنگیرشان کرده است و ماندگار شدهاند.
منصور رحمتی، استادیار جغرافیای سیاسی دانشگاه محقق اردبیلی در پژوهشی به بررسی این موضوع پرداخته و تأکید کرده است بیش از همه، زندان قزلحصار خانواده زندانیها را به اینجا کشانده. بنابر نتایج تحقیق او، وجود زندان قزلحصار در مکان فعلی در اطراف کرج موجب شده است خانواده زندانیها، فضای پیرامون زندان را بهعنوان محل سکونت خود انتخاب کنند که این خود منجر به تشکیل بافت جمعیتی خاصی در منطقه شده. براساس اعلام بهزیستی، 80درصد زندانیهای البرز بومی نیستند و همین موضوع موجب افزایش مهاجرت خانواده زندانیها به استان ده ساله البرز شده است. موج مهاجرت به البزر در شرایطی رقم خورده که این استان با داشتن فقط 0.3مساحت کل، 3درصد جمعیت کشور را در خود جای داده و پس از تهران، رتبه دوم تراکم جمعیت را دارد. ملکآباد، خرمدشت و مهدیآباد بیش از همه محلههای حاشیهای میزبان خانواده زندانیهای قزلحصار شدهاند؛ محلههایی که بعضا با قوانینی خاص اداره میشوند و نهادهای حاکمیتی آنچنان که باید نتوانستهاند آنها را مطیع شهر کنند. بسیاری از زندانیهای قزلحصار هم بعد از آزادی بهدلیل حضور خانوادهشان در این محلهها ساکن دائمی میشوند و به همین دلیل گاه بسیاری از اختلافهای داخل زندان به خیابانهای شهرک کشیده شده است.
روستاهای دیروز، حاشیههای امروز
ملکآباد تا همین یکی دو دهه پیش روستایی خوش آب و هوا با فقط 36خانوار بود و حالا به یکی از محلههای جرمخیز البرز با بیش از 17هزار نفر جمعیت تبدیل شده. ملکآباد قلمرویی جدا از شهر با کوچههای تنگ و باریک است که در کنج دیوارهای دودگرفتهاش، دیدن مردی یا زنی در خود فرورفته تصویری معمول است. مهاجران بیش از یک دهه است در خیابانهای این محله ساکن شدهاند تا نزدیک عضو زندانی خانوادهشان در قزلحصار باشند.
در خرمدشت و مهدیآباد هم اوضاع بهتر نیست. مهدیآباد تا ۲۰سال قبل روستایی با جمعیتی کمتر از ۱۰۰ نفر بود اما امروز شهرکی چندهزار نفری است که گاهی بهنام «شهرک زندان» خوانده میشود و حالا اغلب ساکنان آن، افرادی هستند که یک محکوم در زندان دارند.
نزدیکی به زندان و جرمخیز بودن موجب شده است قیمت ملک و اجاره خانه در این محلهها بسیار پایین باشد.
وصلههای ناجور کرج
ساکنان این محلهها می گویند جرمخیز بودن محلهها ارتباطی به حضور خانواده زندانیها ندارد بلکه بیشتر ناشی از وجود زندانها، تراکم جمعیت مهاجر، تقابل فرهنگها و رهاشدگی از سوی مسئولان است.
یکی از ساکنان ملکآباد در اینباره میگوید:«خیلی از خانوادههای زندانیها بهخاطر نزدیکی به زندان اینجا زندگی میکنند اما از نظر ما این مسئله زیاد ربطی به وضعیت محله ندارد. در کل اینجا محلهای رها شده است».
حسین که اعتقاد دارد خلافکاران به پشتوانه حضور خانوادگی و فامیلی در منطقه قدرت گرفتهاند، میافزاید:«مردم بومی و خانوادههای معمولی برای مقابله با خلافهای ریز و درشت در این محله همکاری نمیکنند؛ چون از این آدمها میترسند».
یکی از ساکنان محله خرمدشت اما نظری متفاوت دارد و وجود زندان در نزدیکی این محلهها را عاملی برای ریختن قبح جرم و خلاف میداند. احمد به وعده چندساله مسئولان البرز برای انتقال زندانهای استان به خارج از شهر و ساماندهی محلههای حاشیهای اشاره میکند که هنوز به نتیجه نرسیده است؛«مسئولان مدتهاست میگویند طرح انتقال زندانها در کارگروهی تخصصی در دست پیگیری است اما گویا این کارگروه تخصصی هنوز نتیجه نداده».
او امیدوار است تکرار نام این محلهها در رسانهها به جلب توجه فعالان اجتماعی و مسئولان و به یک اقدام عملی برای سامان دادن به محله و حمایت از خانوادههای آسیبدیده منجر شود.
یکی از بانوان ساکن در مهدیآباد هم فقر را دلیل سکونت اجباریاش در این منطقه میداند و میگوید: «بسیاری از ساکنان این منطقه به نان شب محتاج هستند و نمیتوانند جای دیگری بروند. مهمترین مشکل ما وجود معتادان و خانوادههایی است که در زمینه خرید و فروش موادمخدر فعالیت دارند».
او با گلایه از مواردی مانند سرقت، دعوا و زورگیری و ناامنی در محله، میافزاید:«همیشه نگران آینده بچههایم هستم. از ساعت 9شب به بعد ما بیرون نمیرویم؛ چون محله چهره دیگری بهخود میگیرد».
همزیستی اجباری
از نگاه اهالی رهاشدگی این محلهها عامل اصلی قدرت گرفتن خلافکاران و قوانین خاص آنهاست. محلیها میگویند این مناطق علاوه بر میزبانی از خانواده زندانیهای قزلحصار، محلی برای تجمع خلافکاران شده است.
فروشنده کیوسک روزنامهفروشی ورودی ملکآباد، وجود خلافکاران و موادفروشان را عاملی برای بدنامی محله میداند. به گفته او، بخشی از زندانیهایی که خانوادهشان اینجا ساکن هستند، جرمی مرتبط با موادمخدر دارند و گاهی حتی چند عضو خانواده در خرید و فروش مواد سهیماند و به همین دلیل مهمترین خلاف در این محله مصرف و خرید و فروش انواع موادمخدر است.
به گفته یکی دیگر از اهالی با وجود تمام خلافهای ریز و درشت در این منطقه، مردم عادی و ساکنان بیحاشیه چارهای جز تحمل ندارند. همزیستی اجباری که اغلب نتیجه فقر است و ناچاری.
حبس ابد و رخت سیاه نوعروس
در یکی از کوچه پسکوچههای، زنی زیر درخت نشسته و آن طرفتر مردی تلوتلو خوران زیر درختان خشک راه میرود. چند ماهی از عروسیاش نگذشته بود که همسرش در یک دعوای خیابانی در یکی از شهرستانها متهم به قتل و حبس طولانی شد. میگوید: «اوایل باور نداشتم که روی دیگر زندگی چقدر میتواند سیاه باشد. روزها غصه میخوردم که چه باید کنم. پدر و مادری بالای سرم نبود. آمدم اینجا تا نزدیک همسرم باشم. کمی که گذشت برای گذران زندگی شروع به خرید و فروش مواد کردم و بعدها خودم مصرفکننده شدم. از همسرم که هنوز در زندان است، طلاق گرفتم و حالا سالهاست در این محله و خرابههای آن زندگی میکنم».
صدای فریاد چند جوان رشته کلامش را پاره میکند. زنی میانسال هراسان به سمت جوانها میرود. نزدیک میشود و دست یکی را میگیرد و از معرکه دور میکند. دنبالش میرویم. به سختی اعتماد میکند و بالاخره راضی میشود چند جملهای صحبت کند. همسرش در زندان قزلحصار است و حالا بچههایش در این محله نااهل بارآمدهاند؛«این بچهها طوری شدهاند که جای دیگری نمیتوانند زندگی کنند. باید بین آدمهایی شبیه بهخودشان باشند. کجا میتوانم بروم؟ این فقط مشکل ما نیست. خانوادههای زیادی هستند که مردشان در زندان است و خودشان ماندهاند و بچههایی که در میان خلافکاران بزرگ میشوند».
با این همه او و چند زن دیگر که همسرانشان بهدلیل دزدی، ضرب و جرح یا قتل در زندان افتادهاند، برای امرار معاش عروسکسازی میکنند تا حداقل دامان خانوادهشان از خرید و فروش موادمخدر پاک بماند.
البته برخلاف این گروه، برخی خانوادهها طور دیگری زندگی را میگذرانند. یکی از اهالی از خرید و فروش خانوادگی موادمخدر میگوید که با وجود زندانی بودن مرد خانواده هنوز از سوی فرزندانش ادامه دارد. برخی پا جا پای شوهر، برادر و پدر میگذارند و با داشتن خطهای موبایلی که بهدلیل داشتن مشتری چند صد میلیون تومان میارزد، خرج کل خانواده را تأمین میکنند.
دیگری با افسوس سر تکان میدهد و میگوید:«جبر زمانه آنها را به جایی کشانده که به چیزی جز قوانین محله فکر نمیکنند. برخی نوجوانان در این محله محروم و فقیر بدون گواهینامه و سوار بر ماشینهای مدل بالا طوری میتازند که گرد و خاک عبورشان در فضا میپیچد. میدانید پول ماشین مدل بالایشان از کجا آمده؟».
به گفته او، برخی از کودکان و نوجوانان محله مخبر حرفهای هستند و با تلفن همراه هر حرکت مشکوک و حضور مأموران را به خلافکاران اطلاع میدهند.