زمان مطالعه: 9 دقیقه

ماجرای قاتل جوانی که تاکنون 3بار تا پای اعدام رفته و برگشته

مرگ را با چشم خودش دید، آن هم سه بار. آن طنابی را که برای کشتنش از آسمان آویزان شده بود، دید. از نزدیک لمسش کرد. مرگ در تمام وجودش ریشه دواند. سعی کرد نفس‌های آخرش را بشمارد. دنیا را برای آخرین بار ببیند. آسمان، زمین، مردم و در آخر آن طناب کشنده را چند بار نگاه کرد و به سمت مرگ قدم برداشت.
05 مرداد 1399
شناسه : 55029
منبع:
اشتراک گذاری
اشتراک گذاری با
تلگرام گوگل پلاس
لینک
https://hadese24.ir/news/55029
619+
بالا
مرگ را با چشم خودش دید، آن هم سه بار. آن طنابی را که برای کشتنش از آسمان آویزان شده بود، دید. از نزدیک لمسش کرد. مرگ در تمام وجودش ریشه دواند. سعی کرد نفس‌های آخرش را بشمارد. دنیا را برای آخرین بار ببیند. آسمان، زمین، مردم و در آخر آن طناب کشنده را چند بار نگاه کرد و به سمت مرگ قدم برداشت.

حادثه24- مرگ را با چشم خودش دید، آن هم سه بار. آن طنابی را که برای کشتنش از آسمان آویزان شده بود، دید. از نزدیک لمسش کرد. مرگ در تمام وجودش ریشه دواند. سعی کرد نفس‌های آخرش را بشمارد. دنیا را برای آخرین بار ببیند. آسمان، زمین، مردم و در آخر آن طناب کشنده را چند بار نگاه کرد و به سمت مرگ قدم برداشت.

 اما درست در میان جدالش با عذاب مرگ و زندگی به او مهلت دادند. او را نبخشیدند، فقط برای نفس‌کشیدن کمی دیگر به او فرصت دادند. احمد سه بار این لحظات زجرآور را تحمل کرد.

سه بار به سوی مرگ قدم برداشت. اما هر بار نه توانست بمیرد و نه حتی درست زنده بماند. 14‌سال از عمرش را در زندان ماند و با کابوس اعدام زندگی کرد. زندگی گرفته بود و باید زندگی‌اش را می‌گرفتند. نفس‌های یک پسر جوان را قطع کرده بود و حالا باید نفس‌های خودش قطع می‌شد. خانواده‌ای را داغدار کرده بود و بعد از آن قتل بود که خودش هم مردن را لمس کرد.

درست از وقتی که 16 سالش بود، زندگی در سلول کشنده و ترسناک را آغاز کرد. نمی‌دانست چه زمانی قرار است اعدام شود. نمی‌دانست چه روزی و چه ثانیه‌ای نفس‌هایش برای همیشه قطع می‌شود، اما فکر مرگ لحظه‌ای او را رها نکرد. احمد 14‌سال تمام در زندان ماند و مجازات شد. در این مدت هیچ امیدی نداشت. نمی‌دانست خانواده‌ای که پسر جوان‌شان را از آنها گرفته بود، چطور می‌توانند گذشت بزرگ داشته باشند. به بخشش فکر می‌کرد، اما در آن سه باری که مرگ را از نزدیک دید، تمام امیدش را از دست داد. اما احمد حالا چشم انتظار است. این بار بارقه‌های امید در سلولش روزگار می‌گذراند. اگر پول دیه جور شود، خانواده مقتول بخشندگی خود را نشان می‌دهند و بالاخره آن نجات همیشگی به سراغش می‌آید.
احمد در یکی از شهرهای استان گیلان زندگی می‌کرد. 16‌سال داشت و در پارک با یکی از دوستان صمیمی‌اش تفریح می‌کرد که ناگهان آن ماجرای شوم رخ داد. ماجرایی که زندگی دو خانواده را تیره‌وتار کرد.  درگیری بین چند نوجوان کم‌سن‌وسال رخ داد. اما چاقو در این میان قلب پسر هجده ساله را هدف گرفت و او را از زندگی محروم کرد. احمد هم از زندگی آزاد در کنار خانواده‌اش محروم شد و به جرم قتل به زندان افتاد.

فرخنده جبارزادگان، مدیر گروه «ما درد مشترکیم» سال‌هاست که برای گرفتن رضایت و نجات جان احمد تلاش می‌کند:  «گروه «ما درد مشترکیم» حدودا 6 سالی است که فعالیت خود را در زمینه نجات اعدامی‌ها آغاز کرده است. من خودم چندین‌ سال است که پیگیر پرونده احمد هستم. سال‌ها با خانواده مقتول صحبت کردیم. اوایل اصلا حاضر نمی‌شدند کسی را ببینند، حتی با برخی از هنرمندان و بازیگران به خانه آنها رفتیم، ولی اصلا حاضر به صحبت نشدند. اما بعدها به ما اجازه دادند که برای صحبت به خانه‌شان برویم، ولی با این حال صحبت‌ها زیاد فایده‌ای نداشت. بعد از این قتل بود که پدر مقتول نیز بر اثر بیماری جان خود را از دست می‌دهد، برای همین مادر خانواده به همراه دو پسر و یک دخترش به‌عنوان اولیای‌دم باید نظر و تصمیم خود را اعلام می‌کردند. بچه‌ها تصمیم را برعهده مادر گذاشته بودند، به همین دلیل ما فقط با مادر خانواده حرف می‌زدیم، او هم حاضر به رضایت نمی‌شد. البته هر بار هم هنگام اجرای حکم راضی به اعدام نمی‌شد و به قاتل فرصت می‌داد. همین امر باعث شد که این پرونده 14‌سال طول بکشد. حالا احمد 30‌سال دارد. بهترین سال‌های عمرش را در زندان مانده و جزای کارش را کشیده است. نمی‌گویم اعدام حقش نیست، ولی اگر خانواده مقتول او را ببخشند، کار بزرگی کرده‌اند. البته حالا چند وقتی است که به پول دیه راضی شده‌اند، برای همین داریم تمام تلاش خود را می‌کنیم تا این پول را جورکنیم.»
جبارزادگان ماجرای این جنایت را روایت می‌کند و دراین‌باره می‌گوید: «احمد اصلا ربطی به دعوا نداشت. درگیری بین دوست احمد و یک پسر دیگر بود. آن روز هم در پارک درگیری بین‌شان رخ‌می‌دهد، اما دعوا شدید می‌شود. دوست احمد چاقو درمی‌آورد و همه چیز بعد از آن شروع می‌شود. احمد برای دفاع از دوستش وارد این درگیری می‌شود و درنهایت نیز با چاقوی دوستش آن پسر را به قتل می‌رساند. احمد و دوستش به زندان می‌افتند. دوست احمد به هفت سال حبس و احمد هم به اعدام محکوم‌می‌شود. اما بعد از گذشت مدتی دوست احمد به دلیل ابتلا به سرطان ریه از زندان آزاد و چند وقت بعد نیز فوت می‌کند. حالا احمد مانده و روزهای نفس‌گیری که می‌تواند بسیار تعیین‌کننده باشد. ما تمام تلاش خود را برای جورکردن دیه انجام داده‌ایم. با این حال هنوز 500‌میلیون تومان از پول جور نشده است و احمد تنها تا آخر مرداد ماه فرصت دارد. اصلا دوست ندارم که این پسر جوان بار دیگر پای چوبه دار برود و زندگی خود را در ایستگاه آخر ببیند.

احمد و خانواده‌اش وضع مالی بسیار بدی دارند و اصلا نمی‌توانند چنین پولی را جور کنند. مادر احمد اسفند ‌سال 98 فوت کرد. خانواده‌اش دارند تمام تلاش خود را می‌کنند، ولی می‌دانم که نمی‌توانند از عهده‌اش بربیایند، به همین علت ما همه سعی خود را می‌کنیم تا شاید بتوانیم بعد از سال‌ها این پسر را از کابوس اعدام نجات دهیم. احمد به شدت از کار خود پشیمان است و قول داده که اگر آزاد شود، زندگی سالمی را ادامه دهد. هر چند به خاطر کابوس اعدام و آن سه باری که پای چوبه دار رفت، حال روحی خوبی ندارد، ولی سعی می‌کند که خودش را جمع‌وجور کند. امیدواریم تا آخر مرداد این پول جور شود و خانواده مقتول نیز بخشش و بزرگواری خود را نشان دهند تا یک جوان خطارکار از مرگ نجات یابد و فرصت جبران داشته باشد.»

احمد حالا با این کورسوی امیدی که برای زنده‌ماندن یافته، نقشه‌ها و برنامه‌های زیادی را برای آینده‌اش طراحی کرده است. هدف‌هایش را مشخص کرده است و می‌خواهد به افرادی مانند خودش کمک کند. در این 14 سالی که در زندان بوده، کارهای زیادی برای اعدامیان مثل خودش انجام داده و آنان را به جمعیت‌های مختلف برای نجات معرفی کرده است. خواهر احمد حالا با اشک از امید برای آزادی برادرش می‌گوید: «برادرم در این سال‌ها در زندان آن‌قدر رفتارش خوب بوده که همه او را دوست دارند. سه بار تا پای چوبه دار رفت، ولی اعدام نشد. هربار برای اعدام می‌رفت، خداحافظی می‌کرد. لحظات سختی بود.»

ارسال نظر