حادثه24- پدر و مادر آدلیا خودشان را برای برگزاری جشن تولد تنها دخترشان آماده میکردند. میهمانان آنها اعضای خانوادهشان بودند اما برای اینکه در فضای بسته دور هم جمع نشوند، تصمیم گرفته بودند جشن تولد را در باغ برگزار کنند تا خطر ابتلا به کرونا از بین برود؛ غافل از اینکه حادثهای تلخ در کمین آنهاست. حادثهای که با مرگ دختربچه 3ساله همراه شد و حالا دلخوشی پدر و مادرش این است که اعضای بدن آدلیا به چند بیمار نیازمند زندگی دوباره بخشیده است.یکشنبه گذشته بود که پدر و مادر آدلیا راهی بیمارستان سینای تهران شدند تا برای آخرینبار صورت دخترشان را ببینند و از او خداحافظی کنند. آدلیا از یک هفته قبلتر به کما رفته بود و همه امیدوار بودند که به زندگی برگردد، اما سطح هوشیاریاش آنقدر پایین آمده بود که دچار مرگ مغزی شد و این یعنی، هرگز به زندگی بازنخواهد گشت.
وقتی پزشکان این خبر را به پدر و مادر آدلیا اعلام کردند، دنیا روی سرشان خراب شد چرا که برای پدر و مادر چه خبری میتواند تلختر و غمانگیزتر از مرگ تنها جگرگوشهشان باشد؟ پزشکان اما میگفتند که هنوز برای اهدای اعضای بدن او زمان هست و میشود با این کار جان چند بیمار نیازمند را نجات داد.
مادر آدلیا میگوید:« قبلا در روزنامه درباره اهدای عضو زیاد خوانده بودم و از طریق همین خبرها با اهدای عضو آشنا شدم اما هرگز تصور نمیکردم که روزی خودم هم در چنین شرایطی قرار بگیرم اما وقتی این اتفاق افتاد با خودم گفتم، من از خواندن همین خبرها با اهدای عضو آشنا شدم و حالا شاید کسی خبر اهدای اعضای دخترم را بخواند و اگر خدای ناکرده در چنین شرایطی قرار بگیرد، بتواند تصمیم درست بگیرد.»
به این ترتیب بود که پدر و مادر داغدار آدلیا یکی از تلخترین تصمیمات زندگی خود را گرفتند و قبول کردند که اعضای بدن تنها فرزندشان اهدا شود.
بهگفته دکتر ساناز دهقانی، عضو شورای پیوند ارگان، بافت و سلول دانشگاه علوم پزشکی تهران، با اعلام رضایت پدر و مادر آدلیا، پیکر نحیف و بیجان دختربچه 3ساله به اتاق عمل منتقل و کلیهها و کبد او به بیماران نیازمند اهدا شد.
جشن تلخ تولد
«دخترم به داخل استخر باغ افتاد و جانش را از دست داد». این را مادر آدلیا میگوید. او ادامه میدهد: یکشنبه 8تیرماه، تولد دخترم بود و من و همسرم بهخاطر مشغلههای کاری تصمیم گرفته بودیم، 3 روز زودتر یعنی پنجشنبه برایش جشن بگیریم. بهخاطر کرونا، قرار بود فقط اعضای خانوادههایمان را دعوت کنیم اما برای اینکه در فضای بسته جمع نشویم، تصمیم گرفتیم جشن را در باغ برگزار کنیم.
مادر داغدار ادامه میدهد: من و همسرم به همراه دخترمان زودتر به باغ رفته بودیم که مقدمات جشن تولد را فراهم کنیم. در آنجا یک استخر هم بود و متأسفانه زمانی که مشغول کار بودیم، آدلیا که در حیاط بازی میکرد، دور از چشم ما به طرف استخر رفت و ما ناگهان متوجه شدیم که او به داخل استخر سقوط کرده است. سراسیمه به کمکش رفتیم و اورژانس را هم خبر کردیم اما دیگر دیر شده بود. زمانی که اورژانس رسید، حدود 15دقیقه از حادثه گذشته بود و دخترم به بیمارستان منتقل شد و عملیات احیا حدود 45دقیقه طول کشید و قلب دخترم دوباره به تپش افتاد. اما بهدلیل گذشت زمان طلایی برای نجات که 5دقیقه است، او به کما رفت و در بیمارستان بستری شد. در روزهایی که دخترم در کما بود، همه، حتی کادر درمان هم برای بهبودیاش دعا میکردند و حتی یک روز خانم دکتر درحالیکه از خوشحالی گریه میکرد گفت که نفس دخترم برگشته و احتمالا به زندگی برمیگردد اما نوارهای مغزی که بعد از این ماجرا از دخترم گرفته شد، نشان میداد که سطح هوشیاریاش پایین آمده و درنهایت بعد از حدود یک هفته، به ما گفتند که او دچار مرگ مغزی شده و دیگر به زندگی بر نمیگردد.
مادر آدلیا میگوید: حالا که اعضای بدن دخترم را اهدا کردهایم، احساس میکنم که رسالت بزرگ دخترم در این دنیا همین بوده که منجی چند بیمار نیازمند شود. هیچچیز برای پدر و مادر دردناکتر از مرگ تنها فرزندشان نیست و حالا دلخوشی ما این است که اعضای بدن دخترم باعث شده که چند زندگی به جریان عادی برگردد.