حادثه24- 12 خرداد زن جوانی با پلیس تماس گرفت و از ربوده شدن خود و سرقت اموالش توسط سرنشینان یک خودروی قهوهای رنگ خبر داد.
وی گفت: صبح بههمراه دخترم و برادرزادهام از اسلامشهر سوار یک خودروی عبوری شدیم و به پاسگاه نعمت آباد آمدیم. آنجا دخترها پیاده شدند و من به راننده گفتم برای خرید مرا به بازار میوه و ترهبار چهاردانگه ببرد.او ادامه داد: در نزدیکی بازار بودیم که ناگهان راننده پراید به این بهانه که خودرواش جوش آورده و باید آب داخل رادیاتور بریزد، توقف کرد. چند لحظه بعد ناگهان مرد جوانی روی صندلی عقب نشست. تصور کردم که او هم مسافر است. اما هنوز مسافتی نرفته بودیم که مرد جوان که روی صندلی عقب نشسته بود گلویم را فشار داد و با تهدید، طلاها، گوشی تلفن همراه و پولهایی را که داشتم سرقت کرد. آنها بعد از سرقت طلاهایم مرا پیاده نکردند بلکه به پرسهزنی در شهر ادامه دادند. در نهایت پس از نیم ساعت آنقدر سرو صدا کردم که مرا در یکی از محلههای جنوبی پایتخت از خودروشان به بیرون انداختند.
با شکایت زن جوان، مأموران پلیس بلافاصله وارد عمل شدند. برای بهدست آمدن ردی از پراید سواران، مأموران به بازبینی دوربینهای مداربسته محل تردد متهمان پرداخته و بدین ترتیب شماره پلاک خودروی آنها بهدست آمد.
مأموران مالک خودرو بهنام امیر را احضار کردند اما وی در تحقیقات مدعی شد که خودرواش را اسفند ماه فروخته است.در ادامه بررسیها مأموران به سراغ خریدار جدید خودرو که حمید نام داشت رفتند. وی در تحقیقات اولیه به سرقت از میترا با همدستی یکی از دوستانش اعتراف کرد. بدین ترتیب همدست او نیز بازداشت شد و به دستور بازپرس شعبه چهارم دادسرای امور جنایی پایتخت دو متهم به اتهام آدم ربایی و سرقت روانه بازداشتگاه شدند.
گفتوگو با راننده خلافکار
چه شد که تصمیم به سرقت گرفتید؟همدستم بهنام پیشنهاد داد. من مدتی است که با خودروام مسافربری میکنم. بهنام گفت مسافرهایی را که طلا و پول با خودشان دارند شناسایی کنم. من هم همین کار را کردم، چند باری میترا را بهعنوان مسافر سوار کرده بودم. طلای زیادی همیشه با خودش داشت به همین خاطر دیدم میترا سوژه خوبی برای سرقت است.
نقشهتان چطور بود؟ طبق نقشه بهنام در صندوق عقب خودروام پنهان شد. از اسلامشهر به سمت تهران به راه افتادیم. وقتی دو دختری که با میترا بودند از ماشین پیاده شدند، به سمت چهاردانگه به راه افتادم. در نزدیکی بازار ترهبار بود که به بهانه جوش آوردن ماشین خودرو را متوقف کردم و به بهانه آب برداشتن از صندوق عقب در صندوق را باز کردم تا بهنام بیرون بیاید و سوار خودرو شود. بعد هم با تهدید سرقت را انجام دادیم.
با بهنام چطور آشنا شدی؟ مغازه لباس فروشی داشت و زمانی که من دستفروشی میکردم محل کسب و کارم در نزدیکی مغازه بهنام بود و با هم آشنا شدیم.