زمان مطالعه: 3 دقیقه

ماجرای نجات دختر بازیگوش در سمیرم از زبان فروشنده

دختر خردسال در سمیرم اصفهان با اقدام سریع فروشنده مغازه از یک حادثه دلخراش نجات پیدا کرد. این خبر همراه با فیلمی به انضمام آن طی دیروز و امروز فضای مجازی را تسخیر کرده است.
19 خرداد 1399
شناسه : 32902
منبع:
اشتراک گذاری
اشتراک گذاری با
تلگرام گوگل پلاس
لینک
https://hadese24.ir/news/32902
2041+
بالا
دختر خردسال در سمیرم اصفهان با اقدام سریع فروشنده مغازه از یک حادثه دلخراش نجات پیدا کرد. این خبر همراه با فیلمی به انضمام آن طی دیروز و امروز فضای مجازی را تسخیر کرده است.

حادثه 24 - دختر خردسال در سمیرم اصفهان با اقدام سریع فروشنده مغازه از یک حادثه دلخراش نجات پیدا کرد. این خبر همراه با فیلمی به انضمام آن طی دیروز و امروز فضای مجازی را تسخیر کرده است.

انتشار فیلم نجات معجزه آسای کودک خردسال در سمیرم اصفهان باعث شد تا با پی گیری های مختلف و از طریق دو نفر از دوستان سمیرمی(احمدرضا و سینا رشیدی) به سوژه اصلی فیلم یا همان نجات دهنده کودک برسیم.

سجاد آصفی که در خیابان قدس سمیرم مغازه فرش فروشی دارد او از آن ماجرا می گوید.

«حدود ساعت 20 و 30 دقیقه بود که یک خانم و آقا همراه دو فرزندشان برای خرید فرش وارد فرش فروشی ما شدند. آنها در حال دیدن فرش ها بودند که یکی از بچه ها شروع به گریه کرد، در حالی که پدر بچه ها در حال صحبت با تلفن همراهش بود مادر مشغول فرزندی شد که در حال گریه بود و شاید برای چند ثانیه از فرزند کوچک تر غافل شد».

این فرش فروش که با لهجه شیرین سمیرمی و با هیجان ماجرای آن شب را تعریف می کند ادامه می دهد:« من داخل مغازه بودم و از روی نمایشگرهای دوربین مدار بسته بیرون مغازه را می دیدم که در یک لحظه متوجه خروج کودک خردسال از مغازه شدم. او با اشتیاقی عجیب و با سرعت از مغازه بیرون رفت و همان لحظه بود که متوجه شدم اتفاق بدی در راه است و جان کودک در خطر است».

سجاد که در دوران دانش آموزی و نوجوانی قهرمان دو سرعت مدارس سمیرم بوده و همیشه در مسابقات دو سرعت اول می شده این بار در نجات یک انسان اول شد:«گفتم یا خدا و دویدم.نفهمیدم چطور، فقط هرآنچه در توان داشتم خرج کردم و با سرعت از مغازه بیرون رفتم تا مانع حضور کودک در خیابان شوم».

این جوان سمیرمی سکانس ترسناک و در عین حال شیرین ماجرا را هم بازگو می کند:« بچه زیر خاور بود. طوری که یک لحظه تصمیم گرفتم دستم را دور گردنش حلقه کنم تا مبادا به خاطر سرعت زیاد او به زیر کامیون بیفتند. خدا خواست. باورم نمی شد که نجاتش داده بودم. کار خدا بود.»

سجاد می گوید هنوز حال عجیبی دارد. او از حال پدر و مادر کودک نجات یافته می گوید که خوشحالی اشان زیباترین تصویری بوده که تاکنون در عمرش دیده است.

ارسال نظر