زمان مطالعه: 12 دقیقه

رومینا از 9 سالگی عاشق بهمن شده بود

پسر جوانی که رومینا، دختر 14 ساله گیلانی را فراری داده بود در تازه ترین واکنش بعد از قتل دختر نوجوان توسط پدرش می گوید که او با خواست خودش همراه او رفته است و در 5 روزی که همراه او بود مدام از آزار و اذیت های پدرش صحبت می کرد.
07 خرداد 1399
شناسه : 32419
منبع:
اشتراک گذاری
اشتراک گذاری با
تلگرام گوگل پلاس
لینک
https://hadese24.ir/news/32419
2648+
بالا
پسر جوانی که رومینا، دختر 14 ساله گیلانی را فراری داده بود در تازه ترین واکنش بعد از قتل دختر نوجوان توسط پدرش می گوید که او با خواست خودش همراه او رفته است و در 5 روزی که همراه او بود مدام از آزار و اذیت های پدرش صحبت می کرد.

حادثه 24 - پسر جوانی که رومینا، دختر 14 ساله گیلانی را فراری داده بود در تازه ترین واکنش بعد از قتل دختر نوجوان توسط پدرش می گوید که او با خواست خودش همراه او رفته است و در 5 روزی که همراه او بود مدام از آزار و اذیت های پدرش صحبت می کرد.

«از موقعی که رومینا ۹ سالش بود، از همون موقع عاشقم بود. البته منم دوسش داشتم، بعد از چند وقت ارتباطمون تلفنی شد، وقتی که ۱۱ سالش شده بود. دو سال تلفنی حرف زدیم. توی همین دو سال به من گفته بود که پدرم منو اذیت می‏کنه. بعد از یه مدت هم به من گفت بیا دنبالم منو با خودت ببر. به من پناه آورده بود. من بهش گفتم سنت کمه، اما قبول نکرد. منم یه نفر رو فرستادم سراغ پدرش که بهش بگم دوسش دارم. اما پدرش گفت من به سنی جماعت دختر نمی‏دم. جرم من فقط اهل تسنن بودنمه». این‏ها را بهمن می‏گوید؛ بهمن خاوری ۲۸ ساله، اهل روستای حویق در تالش. همان جوان عاشق‌پیشه‏ای که می‏گوید دخترک را فراری داد. 

داستان رومینا را از هر طرف که بخوانی سیاه است؛ دختر ۱۳ ساله‏ی تالشی که به سودای عشق مردی ترک خانه کرد و بعد که پدر او را پیدا کرد، در خواب با داس سرش را برید. به همین کوتاهی و سیاهی و تلخی. دختری که قرار بود یا قربانی کودک‌همسری باشد و یا قربانی خشم افسارگسیخته و بی‏منطق پدر. دخترکی که تقدیر، رنگ زندگی را برای او برنتابید و پیش از ۱۴ سالگی دست سرد مرگ به دست سنگی پدر بر گردنش نشست.

حالا بهمن، همان جوان عاشق‏پیشه، ناراحت است و این روزها دل‌ پری دارد؛ می‏گوید: «وقتی یه پیرمرد ۷۰ ساله‏ی پولدار میاد یه دختر ۲۰ ساله رو عقد می‏کنه، چون پول داره جرم نیست. اما منی که این دخترو دوست داشتم و می‏خواستم نجاتش بدم جرمه؟ وقتی رومینا رو فراری دادم بردمش خونه خواهر بزرگم. حداقل پنج شش روزی پیش ما بود. پدرش هم به هزار در زد و رفت شکایت کرد. رومینا می‏گفت باباش کتکش می‏زده و موهاشو می‏کشیده. حتی به من گفته بود که پدرش معتاده و شیشه می‏کشه. پدرش از دست من شکایت کرده بود که آدم‌ربایی کردم. از پاسگاه به من زنگ زدن، گوشی رو دادم به رومینا، خودش به مامورا گفت که چون بهمن رو دوست داشتم باهاش فرار کردم. بعد پدرش رفت آگاهی آستارا شکایت کرد. اونا سه روز دنبال من بودن. منم ترسیده بودم. بعد باباش قرار گذاشت بیاد من و رومینا رو عقد کنه. اما همه‏ش نقشه بود و پلیس خبر کرده بود. همه‌چیزم زیر سر شوهرخاله رومینا بود. به پدرش گفته بود دخترتو بگیر بکش ولی به یه سنی نده».

آن‌طور که بهمن ادعا می‏کند حتی عموی رومینا هم پیشنهاد قتل او را با پدرش مطرح کرده  بود؛ «تو فامیلشون پدرشو تحریک کرده بودن که دخترش رو بکشه». اما ماجرا وقتی دلخراش می‏شود که در بین مردان خانواده رومینا، سن او و ماجرای ازدواج او در کودکی محلی از اعراب ندارد. 

بهمن در مورد خانواده رومینا می‏گوید: «من اصلا فکرش رو هم نمی‏کردم که پدرش بخواد همچین کاری بکنه. اگه یه درصد این فکرو می‏کردم رومینا رو برنمی‏گردوندم پیششون. مطمئنم اگه من نمی‏رفتم دنبال رومینا خودکشی می‏کرد. همون روزی که پدرش نقشه عقد ما رو کشیده بود که بتونه ما دو تا رو بگیره، مادرش رو تهدید کرده بود که حتما بیاد وگرنه می‏کشتش. مادرشم از رو ترس قبول کرده بود. اومد رومینا رو بغل کرد گفت ایشالا خوشبخت بشی. اما مامورا اومدن و ما رو بردن آگاهی. رومینا گفت نمی‏خوام برگردم خونه، اما اونا قبول نکردن. بعد من رفتم دادگاه و تبرئه شدم».

بهمن از روز حادثه می‏گوید: «وقتی از دادگاه برگشتم خونه یکی به من زنگ زد گفت رضا اشرفی، پدر رومینا زنشو با گلوله زده. من شوکه شدم. همون موقع خود رضا اشرفی اومده بود پشت خطم. اما بعد که من بهش زنگ زدم جواب نداد. بعد به گوشم رسید که با داس گردن دخترشو زده. انگار می‌خواسته تو خواب خفه‏ش کنه، به یه بهونه‏ای زنشو فرستاده بوده حموم، درم از پشت قفل می‏کنه. بعد می‏ره سراغ دختر. رومینا چقدر اصرار کرد به خونه برنگردوننش. اما مامورای آگاهی گفتن چون سنش کمه باید این کارو بکنیم. اما همون روز که رومینا برگشت خونه باباش کشتش».

همن قبول دارد که سن رومینا کم بوده و شاید آماده‏ی ازدواج نبوده است؛ با این حال می‏گوید: «خانواده باید جوری بچه رو تربیت می‏کردن که به یه جوون پناه نیاره. منم به خاطر انسانیت اونو فراری دادم. وقتی باباش رو دستگیر کردن، گفته اگه بیام بیرون زن و پسر کوچیکمم می‏کشم. حتی تهدید کرده بیاد بیرون من رو هم می‏کشه. عموی رومینا هم به من زنگ زد و تهدیدم کرد با گلوله منو می‌زنه. سه چهار روزه رومینا رو دفن کردن اما حتی نتونستم سر قبرش برم. دختر خاله‏شم به من پیام داد و گفت قبل از اینکه شما فرار کنید پدر رومینا براش مرگ موش خریده بود و بهش گفته بود خودشو بکشه. نمی‏دونم چقدر درسته. این پدر و دختر کلا با هم اختلاف داشتن. همون موقع که به دنیا اومده پدرش ناراحت بوده که چرا پسر نشده. اینا رو خود رومینا به من گفت».

خواهر بهمن: رومینا پاک بود

خواهر بزرگ بهمن، همان کسی که رومینا به خانه‏اش پناه برده بود به می‏گوید: «رومینا یه دختر پاک و معصوم بود. فکر نکردم با داداشم فرار کرده، برام مثل این بود که یه دختر بی‏کس رو پناه دادم. منم مثل دسته گل نگهش داشتم. حتی پسرم رو چند روز فرستادمش جای دیگه، گفتم این دختر امانته اینجا. به داداشمم گفتم هر وقت رسمی زنت شد بیا، غیرتم قبول نمی‏کرد باهم باشن».

خواهر بهمن اما پرده از رازهایی برمی‏دارد، رازهایی مگو که متاسفانه قابل انتشار نیست و اثبات آنها سخت. موضوعی که موجب می‏شود وقتی پدر رومینا به دنبالش می‏آید، خواهر بهمن سیلی محکمی به گوش پدر رومینا می‏زند. او از روزهایی که رومینا پیش او بوده می‌‎گوید: «می‏گفتم با مادرت تماس بگیر، قبول نمی‏کرد. می‏گفت نمی‏خوام هیچ‏کدومشون رو ببینم. به پدری که ده بار داس گذاشته پای گلوی من چی باید بگم آبجی».

او به سن و سال رومینا هم اشاره می‏کند: «من به رومینا گفته بودم که سنت کمه، ۱۳ سالته، ببرم تحویل بابات بدم، یکی دو سال بمون بعد ما میایم خواستگاری. اما می‏گفت من راضیم خودمو بکشم اما برنگردم خونه. هرکاری کردم قبول نکرد. اگه یه درصدی می‏دونستم باباش این کارو می‏کنه، به خدا قسم خودمو می‏کشتم اما به باباش تحویلش نمی‏دادم».

با لباس عقد کشته شد

حالا چند روزی هست که رومینا در خاک خفته. پدر در بازداشت است و مادرش سیاه‏پوش و عزادار. مادری که هیچ حرفی از او مطرح نیست و حتی در اعلامیه‏ی عجیبی که برای مجلس ختم رومینا منتشر شده هم هیچ نام و نشانی از او نیست. یکی از اقوام رومینا اما از حال و هوای مادرش می‎گوید: «مادرش حالش خوب نیست، هر روز می‏ره سر خاکش. از شوهرشم انگار شکایتی نکرده، درگیر مراسم هفت رومینان. پدرش خیلی سختگیر بود. من شنیده بودم تهدیدش کرده بود که اگه خودکشی کنه بهتر از اینه که بخواد زن این پسره بشه. البته بعضیا میگن به خاطر سنی بودن بهمنه، اما من اینو از خانواده نشنیدم، به نظرم مخالفتشون دلیل دیگه‏ای هم داشته که خصوصیه. رومینا خیلی از پدرش می‏ترسید، آخرشم که برگشت خونه با همون لباس عقد کشته شد».

ارسال نظر