زمان مطالعه: 10 دقیقه

افشای عجیب یک جنایت با پیامک از دیار باقی

مرد فریبکار که پس از قتل همسرش با گوشی تلفن همراه وی برای دوستان او پیامک می‌فرستاد سرانجام بازداشت شد.
07 خرداد 1399
شناسه : 32378
منبع:
اشتراک گذاری
اشتراک گذاری با
تلگرام گوگل پلاس
لینک
https://hadese24.ir/news/32378
676+
بالا
مرد فریبکار که پس از قتل همسرش با گوشی تلفن همراه وی برای دوستان او پیامک می‌فرستاد سرانجام بازداشت شد.

حادثه 24 - مرد فریبکار که پس از قتل همسرش با گوشی تلفن همراه وی برای دوستان او پیامک می‌فرستاد سرانجام بازداشت شد.

روز جمعه‌۲۶ اردیبهشت‌ماه امسال زنی سراسیمه به اداره پلیس رفت و گفت خواهر ۳۶‌ساله‌اش به نام مینا به طور ناگهانی گمشده است.وی در توضیح ماجرا گفت: خواهرم، مینا مدتی است با شوهرش که مصیب نام دارد اختلاف پیدا کرده است و به همین خاطر از هم جدا زندگی می‌کنند. مینا بهیار بیمارستان است و مدتی است به خاطر اینکه بیمارستان‌ها برای مقابله با بیماری کرونا در آماده‌باش هستند، او را ندیده‌ام. چند روز قبل تلفنی با هم حرف زدیم و طبق قراری که داشتیم امروز برای دیدنش به خانه‌اش رفتم، اما در را روی من باز نکرد.

وی ادامه داد: شوهر خواهرم همراه پسر ۱۴‌ساله‌اش در خانه‌ای در نزدیکی خانه خواهرم زندگی می‌کنند و خواهرم نیز هر چند روز یکبار برای دیدن پسرش به خانه شوهرش می‌رود. امروز وقتی خواهرم در را باز نکرد، احتمال دادم برای دیدن پسرش به خانه شوهرش رفته باشد که راهی آنجا شدم. خودروی خواهرم در پارکینگ خانه مصیب بود، اما شوهرش گفت که مینا چند روز قبل خودرواش را در خانه او پارک کرده و رفته‌است و دیگر از او خبری ندارد. الان نگران خواهرم هستم و احتمال می‌دهم برای او اتفاق بدی رخ داده باشد.

کشف نخستین سرنخ

در حالی که تحقیقات برای پیدا کردن زن جوان ادامه داشت، مأموران پلیس دریافتند تعدادی پیامک از گوشی مینا به همکارانش ارسال شده‌است که در آن از طرف مینا نوشته شده «به خاطر خستگی و برای استراحت چند روزی به خارج از کشور مسافرت کرده‌ام.»

پس از این مأموران از طریق اداره گذرنامه موضوع را بررسی کردند که بررسی‌ها حکایت از این داشت فردی با مشخصات مینا از کشور خارج نشده است و از سوی دیگر مشخص شد که مینا اصلاً از محل کارش برای مسافرت مرخصی نگرفته است.

مأموران پلیس در شاخه دیگر از تحقیقات میدانی دریافتند پس از گمشدن زن جوان در سه مرحله از یکی از کارت‌های عابر بانک او مبلغ ۱۵‌میلیون تومان برداشت و به حساب پسر ۱۴‌ساله‌اش واریز شده‌است. بررسی‌های دوربین‌های مداربسته نشان داد عامل انتقال ۱۵‌میلیون‌ تومانی از کارت مینا به کارت پسرش، مصیب است. بنابراین چند روز قبل مأموران پلیس به دستور بازپرس شعبه چهارم دادسرای امور جنایی تهران مصیب را به عنوان مظنون بازداشت کردند.

متهم ابتدا در بازجویی‌ها مدعی شد از سرنوشت همسرش بی‌خبر است، اما وقتی با مدارک و دلایل روبه‌رو شد به قتل همسرش اعتراف کرد. قاتل پس از اعتراف به قتل برای ادامه تحقیقات در اختیار کارآگاهان اداره‌دهم پلیس‌آگاهی قرار گرفت.

گفتگو با متهم

مصیب چطور با همسرت آشنا شدی و ازدواج کردی؟

سال‌۸۰ بود که به خواستگاری مینا رفتم و با هم ازدواج کردیم. من کارمند اداره دولتی هستم و همسرم بهیار بیمارستان بود و زندگی خوبی داشتیم تا اینکه سال‌۸۵ پسرمان به‌دنیا آمد. زندگی ما کمی شیرین‌تر شد و هر دو امید بیشتری به زندگی پیدا کردیم، اما این خوشی دوام زیادی نیاورد تا اینکه پس از یکسال و نیم با هم اختلاف پیدا کردیم. هر روز اختلافات ما بیشتر شد و هر روز هم از هم دورتر می‌شدیم و در نهایت از هم جدا شدیم. پس از آن سرپرستی پسرم را به عهده گرفتم و همراه پسرم زندگی تازه‌ای را شروع کردم، اما او دست بردار نبود و سعی می‌کرد زندگی من را خراب کند.

مینا که جدا شده بود چطور در زندگی تو دخالت می‌کرد؟

من برای بزرگ کردن پسرم خیلی سختی کشیدم و به همین خاطر مدتی بعد تصمیم گرفتم ازدواج مجدد کنم. وقتی ازدواج کردم مینا دوباره به بهانه دیدن پسرش به خانه من رفت و آمد می‌کرد و باعث شد من با همسر دومم اختلاف پیدا کنم و در نهایت همسر دومم از من جدا شد و من تنها شدم. پس از آن جدایی از همسر دومم، مینا به من رجوع کرد و من هم به خاطر پسرم دوباره با او شروع به زندگی کردم، اما باز هم به اختلاف برخورد کردیم.

چه اختلافی داشتید؟

همسر دومم بعد از جدایی مهریه ۲۸۳‌سکه‌ای‌اش را به اجرا گذاشت و من مجبور شدم ۸۰‌سکه او را نقدی پرداخت کنم و ما بقی را هم به صورت قسطی پرداخت می‌کنم و به همین خاطر از مینا انتظار داشتم بیشتر به زندگی‌اش توجه کند، اما او مدام بهانه می‌گرفت و می‌گفت برای ادامه زندگی به شمال کشور که خانواده‌اش آنجا زندگی می‌کردند برویم که من مخالف بودم و همین موضوع دوباره باعث اختلاف ما شد.

چرا همراه او به شمال نرفتی؟

واقعیتش مادرش در زندگی ما خیلی دخالت می‌کرد و به همین خاطر حاضر نشدم زندگی‌ام را به شمال کشور انتقال دهم.

بعد چه شد؟

این موضوع ادامه داشت تا اینکه پدر زنم فوت کرد و بعد مادر زنم برای ادامه زندگی به تهران آمد. پس از آن اختلاف ما بیشتر شد، چون همسرم دوست داشت در نزدیکی خانه مادرش زندگی کند و از او مراقبت کند، اما من موافقت نکردم. شهریور سال قبل مادر زنم هم فوت کرد که اختلافات ما دو چندان شد و همسرم مدعی بود، اگر پیش مادرش زندگی می‌کرد او فوت نمی‌کرد. همین موضوع باعث شد که دوباره از هم جدا زندگی کنیم.

روز حادثه برای چه به خانه تو آمده بود؟

او همیشه برای دیدن پسرش به خانه من می‌آمد و از طرفی هم خیلی وقت‌ها به خاطر اینکه پارکینگ نداشت خودرواش را در پارکینگ خانه من پارک می‌کرد. آن روز هم برای دیدن پسرش آمده‌بود که با هم درگیر شدیم و این اتفاق افتاد.

درباره روز حادثه توضیح بده؟

آن روز پسرم با گوشی مادرش بازی می‌کرد که متوجه شدم، او با دوستان و بستگان زیادی ارتباط پیامکی دارد که به او گفتم چرا دیگران در زندگی ما دخالت می‌کنند و باعث اختلاف ما می‌شوند. از همسرم خواستم با بستگان و دوستانش مشورت نکند که ناراحت شد و سنگی که با آن گردو می‌شکستم برداشت و به پای من زد. خیلی عصبانی شدم و در یک لحظه کنترلم را از دست دادم و با هم درگیر شدیم. وقتی درگیری ما بالا گرفت کابل برقی برداشتم و به دور گردنش انداختم و او را خفه کردم.

زمان حادثه پسرتان کجا بود؟

او برای خرید به داخل خیابان رفته بود.

متوجه قتل مادرش نشد؟

پس از اینکه او را به قتل رساندم خیلی پشیمان شدم و کمی گریه کردم و در نهایت تصمیم گرفتم جسد را به بیرون از خانه منتقل کنم. جسد را مثله کردم و داخل چند نایلون قرار دادم و در حال انتقال نایلون‌ها به صندوق عقب خودرو بودم که پسرم از راه رسید و واقعیت را به او گفتم و پسرم هیچ عکس‌العملی نشان نداد.

جسد را چه کار کردی؟

جسد را به بیابان‌های حوالی شهریار بردم و آنجا دفن کردم و بعد به خانه برگشتم.

موضوع پیامک‌هایی که از گوشی همسرت به دوستانش می‌فرستادی چه بود؟

من خیلی ترسیده بودم و برای اینکه مأموران پلیس را فریب دهم پس از قتل از گوشی همسرم به دوستانش پیامک دادم که من برای تفریح به خارج از کشور رفته‌ام، اما همین پیامک‌ها مرا گرفتار کرد.

چرا از حساب همسرت پول برداشت کردی؟

من احتمال دادم به زودی گرفتار می‌شوم و به همین خاطر تصمیم گرفتم از حساب همسرم مقداری پول به حساب پسرم واریز کنم که در نبود من مشکل مالی نداشته باشد.

حرف آخر؟

خیلی پشیمان هستم و می‌دانم خطایی بزرگی مرتکب شده‌ام به همین خاطر از زندگی خسته شده‌ام، به طوریکه چند باری تصمیم گرفتم به زندگی‌ام پایان دهم.

ارسال نظر