زمان مطالعه: 13 دقیقه

چرا سید محمد حسینی به فکر حمله به ایران افتاد؟

«احمدزاده، ایشیمبالا»؛ شاید باورتان نشود ولی همین دو کلمه، روزگاری تکیه‌کلام کودکان و بزرگسالانی بود که در سال‌های آغازین فعالیت شبکه تهران، پای تلویزیون می‌نشستند و «مسابقه بزرگ» را با اجرای سیدکاظم احمدزاده با چهره‌ای مذهبی و داخل چارچوب‌های رسمی و کلیشه‌ای صداوسیما در کنار یک جوان صورت‌تراشیده و خارج از چارچوب‌های رسمی تماشا می‌کردند.
27 اردیبهشت 1399
شناسه : 31993
منبع:
اشتراک گذاری
اشتراک گذاری با
تلگرام گوگل پلاس
لینک
https://hadese24.ir/news/31993
784+
بالا
«احمدزاده، ایشیمبالا»؛ شاید باورتان نشود ولی همین دو کلمه، روزگاری تکیه‌کلام کودکان و بزرگسالانی بود که در سال‌های آغازین فعالیت شبکه تهران، پای تلویزیون می‌نشستند و «مسابقه بزرگ» را با اجرای سیدکاظم احمدزاده با چهره‌ای مذهبی و داخل چارچوب‌های رسمی و کلیشه‌ای صداوسیما در کنار یک جوان صورت‌تراشیده و خارج از چارچوب‌های رسمی تماشا می‌کردند.

حادثه 24 - «احمدزاده، ایشیمبالا»؛ شاید باورتان نشود ولی همین دو کلمه، روزگاری تکیه‌کلام کودکان و بزرگسالانی بود که در سال‌های آغازین فعالیت شبکه تهران، پای تلویزیون می‌نشستند و «مسابقه بزرگ» را با اجرای سیدکاظم احمدزاده با چهره‌ای مذهبی و داخل چارچوب‌های رسمی و کلیشه‌ای صداوسیما در کنار یک جوان صورت‌تراشیده و خارج از چارچوب‌های رسمی تماشا می‌کردند.

«احمدزاده، ایشیمبالا» در واقع نخستین گام‌های این جوان برای فرو رفتن در نقش رهبر یک قیام تخیلی علیه کلیشه‌ها بود چون وقتی این عبارت را می‌گفت، ده‌ها نفر در استودیوی مسابقه بزرگ با او همصدا می‌شدند و بعد هم در کوچه و خیابان این دو کلمه تکرار می‌شد. این در واقع شاه‌بیتی بود که یک مجری جوان را در اواسط دهه هفتاد یعنی مقارن با روزهایی که محمود شهریاری مجری متفاوت صداوسیما به دلیل انتشار فیلم عروسی برادرش ممنوع‌التصویر شده بود و در روزهایی که جدیت و کلیشه از سر و روی تلویزیون می‌ریخت، معروف و محبوب کرد؛ جوانی لاغراندام، پرهیجان و صریح‌اللهجه‌ با موهایی بلند به نام سیدمحمدحسینی.

ولی ما خیلی سال است سیدمحمد حسینی را از یاد برده‌ایم. چهره‌اش دیگر جایی در خاطره جمعی‌مان ندارد؛ مگر اینکه هر چند وقت یک بار توهمات سیاسی‌اش عود کند و مثلا بخواهد به ایران حمله نظامی داشته باشد یا اینکه در برابر دشمنان از خاک آمریکا دفاع کند! واقعیت این است که از مجری محبوب دهه هفتاد، فقط یک متوهم سیاسی باقی مانده است که درد می‌کشد!

اجرای یک مسابقه تلویزیونی در ایران

او این روزها دوباره در فضای مجازی سر زبان‌ها افتاده است؛ با انتشار ویدئویی که در آن گفته با همراهی طرفدارانش به ایران حمله نظامی خواهد کرد و این جمله را با اطمینان کامل و بدون ذره‌ای به کاربردن حس طنز برای مخاطبانش تکرار می‌کند! او معتقد است ۴۰ میلیون نفر طرفدار دارد و اگر بخواهد به خاک ایران حمله کند، آنان به کمکش می‌آیند.

از مجری جوان و پرجنب و جوش آن سال‌ها که در بعضی ایام، هر شب در صداوسیما آنتن زنده داشت و مسابقه‌های بسیار پرمخاطبی را اجرا می‌کرد، امروز مردی باقی مانده که در قالب برنامه‌های اینترنتی و دست چندم با صورتی درهم و کدر و موهایی که از شقیقه سفید شده به دوربین زل می‌زند، خود را رهبر اپوزیسیون می‌نامد و حرف‌های عجیب و غریب می‌زند.

اما حسینی چرا اینگونه شد؟ شاید یکی از دلایلش این است که آدم چیزهایی را که راحت و بدون زحمت به دست می‌آورد، راحت هم از دست می‌دهد. حسینی خودش به این اذعان دارد که به راحتی وارد تلویزیون شده است: «سال ۱۳۷۳ بود که یکی از دوستانم به خانه یک کارگردان رفته و به او گفته بود من یک دوستی دارم که خیلی بامزه است! به همین سادگی رفتم تلویزیون و شروع کردم به آیتم نوشتن و در تلویزیون رقص هندی کردم و برای اولین بار چنین چیزی پخش شد. پس از آن به شبکه تهران که به تازگی تاسیس شده بود دعوت شدم و سال ۱۳۷۴ با اجرای «مسابقه بزرگ» به شهرت رسیدم.»

این مقدمه‌ای بود برای اینکه سیدمحمد حسینی برای ۱۱ سال به صورت مداوم آنتن تلویزیون را در اختیار داشته باشد. خودش در گفت‌وگو با یکی از تلویزیون‌های آنور آبی درباره این ۱۱ سال می‌گوید: «در ۱۱ سالی که در ایران کار کردم، جمهوری اسلامی هیچ توهینی به من نکرد. آنها همیشه به من احترام می‌گذاشتند اما انتقادهایی هم داشتند. مثلا اینکه حق نداری روی آنتن با زن‌ها شوخی کنی. من یک عادتی هم داشتم اول برنامه‌هایم بسم‌ الله‌ الرحمن الرحیم نمی‌گفتم. نه اینکه قصد توهین داشته باشم؛ اعتقادی به آن نداشتم. یک بار لاریجانی (رئیس وقت صدا و سیما) مرا خواست و در این‌باره بازخواستم کرد.»

با همه اینها سیدمحمد حسینی به گفته خودش بیش از ۲۰۰ هزار دقیقه آنتن تلویزیون ایران را در اختیار داشته است. البته از حق نباید گذشت که اجرا و سبک خاص او باعث شده بود مسابقه بزرگ به یکی از پرمخاطب‌ترین برنامه‌های تلویزیون در آن سال‌ها تبدیل شود.

در نهایت در سال ۱۳۸۴ وقتی حسینی در اوج معروفیت و محبوبیت بود، یک روز بدون هماهنگی قبلی با عوامل برنامه‌اش روی آنتن از مردم خداحافظی کرد و گفت که می‌خواهد مدتی از این فضا دور باشد. حسینی بدون اینکه خانواده‌اش را هم در جریان هدف اصلی‌اش قرار دهد، با همسر و فرزند خود به قبرس رفت و خودش به ایران برگشت که خانه و سایر داشته‌هایش را بفروشد و تبدیل به پول کند: «با ۱۱۰ میلیون تومان پول به دوبی رفتم و ۲۵ روز در خانه یکی از دوستانم ماندم. باید به تصمیمم فکر می‌کردم؛ به اینکه می‌خواهم بمانم یا برگردم. از نظر روحی شرایط خوبی نداشتم و گریه می‌کردم. تصمیمم را گرفتم و به قبرس رفتم. خانمم نمی‌دانست اوضاع از چه قرار است. به او گفتم همین جا می‌مانیم و دیگر به ایران برنمی‌گردم. دو سه ماه قبرس بودیم. پول نداشتیم و باید کاری برای خودمان دست و پا می‌کردیم. تصمیم گرفتم به دوبی بروم و آنجا تلویزیون بزنم. دوبی که بودم شبکه «ام آی تی وی» پیشنهاد داد که برایشان یک مسابقه تلویزیونی بسازم و قرار شد با دریافت دستمزد ۵ میلیون دلار این کار را انجام دهم. در تیزر مسابقه من با دو زن، هندی رقصیدم و این موضوع خط قرمز شبکه بود و مدیر شبکه گفت تو سر مرا کلاه گذاشتی!»

حسینی در واقع با پخش این تیزر می‌خواست شرایط پناهندگی را برای خودش راحت کند اما چندی بعد سازمان اطلاعات امارات او را فراخواند و به حسینی گفت که دیگر اجازه اقامت در امارات را ندارد. او پس از چندین بار دیپورت‌شدن در کشورهای مختلف سرانجام در آمریکا ساکن شد.

زندگی کم‌کم داشت آن رویش را به آقای مجری نشان می‌داد و به صورت محدود چند برنامه هنری اجرا می‌کرد. او چهار سال پیش توانست یک رادیوی اینترنتی ۲۴ ساعته راه‌اندازی کند. این اولین رسانه‌ای بود که حسینی پس از خارج‌شدن از ایران، شخصاً تأسیس کرد که رویکردی انتقادی در کنار برنامه‌های سرگرمی داشت.

«ری استارت» یکی از پادکست‌های این رادیو بود که توسط حسینی گسترش پیدا کرد. ری‌استارت به گفته حسینی «جریانی سیاسی است که علیه نظام جمهوری اسلامی ایران فعالیت می‌کند و همچنین مخالف سلطنت‌طلب‌ها و گروه مجاهدین خلق به‌شمار می‌رود».

حسینی تا بحال ۱۲۹ قسمت از برنامه ری‌استارت را اجرا کرده است؛ ۱۲۹ قسمتی که با حاشیه های زیادی همراه بوده است. کانال ری‌استارت در مهرماه سال ۱۳۹۶ توسط تلگرام به دلیل «رواج خشونت و آسیب به امکانات عمومی جامعه» طی چالشی که با نام «چالش سنگ» از آن یاد می‌شد و در پی آتش زدن مسجد جوادالائمه تهران توسط یک جوان ری‌استارتی (چالش آتش) که بازتاب‌های خبری فراوانی در رسانه‌های داخل و خارج از ایران داشت، از دسترس خارج شد.

سیدمحمد حسینی حالا دیگر تبدیل به یک فرد شرور شده بود که از طرفدارانش می‌خواست اماکن عمومی و مساجد را آتش بزنند و تخریب کنند. تا جایی که دو نفر از عوامل ری‌استارت در آذرماه ۱۳۹۶ ساختمان باشگاه پرسپولیس را با بنزین به آتش کشیدند که موجب مصدومیت نگهبان حراست این باشگاه شد و  افراد این گروه هم کلیپی را از این اقدام در شبکه‌های اجتماعی منتشر کردند.

توهمات سیاسی سیدمحمد حسینی تمامی ندارد. او خود را رهبر یک گروه اپوزیسیون بزرگ می‌داند و با اینکه چهره‌اش هر روز بیش از پیش رنجور و شکسته می‌شود اما همچنان سوار بر خر شیطان است.

حسینی در هیچ یک از مصاحبه‌هایش در پاسخ به این پرسش که «چرا یک‌شبه در اوج شهرت ایران را ترک کردید؟»، جواب واضح و مشخصی نمی‌دهد. هیچ دلیل قاطع و محکمی برای پاسخ به این پرسش ندارد و معمولا فقط می‌گوید که دلایل متعددی باعث شده است که این تصمیم را بگیرد. او فقط یک بار پاسخ نسبتا جدی‌تری به این پرسش داد و گفت: «خیلی‌ها برایم پیغام فرستادند و اصرار کردند که از کشور نروم و از تصمیمم برگردم ولی به آنها گفتم: من درد دارم؛ می‌روم؛ دردم که ساکت شد برمی‌گردم ... همه کار کردم ولی اکنون می‌بینم دردم ساکت نشده است ... .»

ارسال نظر