زمان مطالعه: 9 دقیقه

سرقت طلا و جواهرات عروس در روز پاتختی

فرار سارق با کوله‌پشتی هدایای پاتختی سبب شد تا عامل سرقت که هدایا را از عروسی دختر دایی‌اش سرقت کرده‌بود دچار عذاب وجدان شود و ماجرا را برملا کند.
10 اردیبهشت 1399
شناسه : 31213
منبع:
اشتراک گذاری
اشتراک گذاری با
تلگرام گوگل پلاس
لینک
https://hadese24.ir/news/31213
556+
بالا
فرار سارق با کوله‌پشتی هدایای پاتختی سبب شد تا عامل سرقت که هدایا را از عروسی دختر دایی‌اش سرقت کرده‌بود دچار عذاب وجدان شود و ماجرا را برملا کند.

حادثه24- فرار سارق با کوله‌پشتی هدایای پاتختی سبب شد تا عامل سرقت که هدایا را از عروسی دختر دایی‌اش سرقت کرده‌بود دچار عذاب وجدان شود و ماجرا را برملا کند.

آبان‌سال گذشته بود که تازه عروس و دامادی به اداره پلیس رفتند و از سرقت طلا‌ها و کادو‌های عروسی‌شان شکایت کردند.

تازه عروس به مأموران گفت: خانه ما در یکی از خیابان‌های شمالی تهران است و وضع مالی خوبی داریم. چند روز قبل مراسم عروسی‌مان را برگزار کردیم و شب عروسی مهمان‌ها مقدار زیادی طلا و جواهرات و پول نقد به ما کادو دادند تا اینکه دیروز در خانه‌ام مراسم پاتختی گرفتم و به همین خاطر تمامی طلا و جواهراتم و پول‌هایی که شب عروسی کادو گرفته‌بودم داخل یکی از کمدهایم مخفی کردم. در مراسم پاتختی تعداد زیادی از بستگان و دوستانم شرکت داشتند که به خوبی و خوشی برگزار شد. پس از پایان مراسم به سراغ طلا‌ها و کادو‌ها رفتم که دیدم همه طلا وجواهراتم و حتی پول‌هایم از داخل کمد به سرقت رفته است. وی در پایان گفت: همه بستگان و دوستانم که در مراسم بودند افراد مورد اطمینان و پولداری هستند و الان من شوکه‌ام که کدام یک از آن‌ها اموالم را سرقت کرده‌اند. بدین ترتیب با شکایت تازه عروس و داماد تیمی از مأموران پلیس به دستور قاضی دادسرا تحقیقات خود را درباره این حادثه آغاز کردند.

مأموران پلیس در تحقیق از مهمان‌های مراسم پاتختی به هیچ سرنخی نرسیدند تا اینکه شش‌ماه پس از حادثه شاکی دوباره به اداره پلیس رفت و گفت سارق طلا‌ها و جواهراتش دختر عمه‌اش است. شاکی گفت: ساعتی قبل دختر عمه‌ام پروانه پیامکی برای من فرستاد که نوشته بود من طلا‌ها و اموال شما را در روز پاتختی سرقت کردم و به پسر مورد علاقه‌ام دادم و الان هم پشیمان هستم و عذاب وجدان دارم به همین خاطر به سرقت اعتراف می‌کنم.

سپس مأموران پلیس پروانه را به اتهام سرقت بازداشت کردند و وی هم با اعتراف به سرقت همدست خود را به نام فریدون به مأموران معرفی کرد.

بررسی‌های مأموران پلیس نشان داد فریدون از متهمان سابقه دار است که یکسال قبل به اتهام کلاهبرداری از دختر جوانی به بهانه خواستگاری دستگیر و روانه زندان می‌شود، اما مدتی بعد با رضایت شاکی از زندان آزاد می‌شود. بنابراین فریدون به دستور قاضی پرونده تحت تعقیب مأموران پلیس قرار گرفت و مأموران هم خیلی زود وی را شناسایی و دستگیرکردند.

متهم پس از دستگیری در بازجویی‌ها به جرم خود اقرار کرد. وی گفت: مدتی بعد از اینکه از زندان آزاد شدم با پروانه آشنا شدم که به نظر می‌رسید دختر پولداری است. تصمیم گرفتم به بهانه ازدواج از او کلاهبرداری کنم، اما او از ترس پدرش پولی به من نمی‌داد و از خانه‌شان هم سرقت نمی‌کرد تا اینکه شب عروسی دختر دایی‌اش به من گفت مهمان‌ها مقدار زیادی طلا و جواهرات به عروس و داماد کادو داده‌اند. پس از این پروانه را وسوسه کردم طلا‌ها را سرقت کند تا با آن زندگی خوبی را با هم شروع کنیم و او هم قبول کرد و همه طلا و جواهرات دختر دایی‌اش را سرقت کرد و به من داد و من هم همه را فروختم و خرج خوشگذرانی‌ام کردم.

گفتگو با دختر جوان

شما که وضع مالی خوبی دارید، چه شد که دست به سرقت زدی؟

بله، خانواده‌ام پولدار هستند و در زندگی‌ام مشکلی مالی نداشته‌ام و حتی مدتی قبل پدرم برای من خودروی صفر خرید، اما فریب خواستگارم را خوردم و او مرا وسوسه کرد.

چرا قبول کردی؟

من عاشق او بودم و می‌ترسیدم اگر به خواسته‌اش عمل نکنم از دستش بدهم. واقعیتش عاشقی کورم کرده بود و همه زندگی‌ام فریدون شده‌بود.

یعنی گفته بود به شرطی با شما ازدواج می‌کند که دست به سرقت بزنی؟

نه.

پس چرا؟

من زمانی که با فریدون آشنا شدم فکر می‌کردم پسر پولداری است، اما بعد فهمیدم او وضع مالی خوبی ندارد. می‌خواستم از او جدا شوم، اما عاشق او شده بودم و به همین خاطر وقتی پیشنهاد داد برای شروع زندگی‌مان طلا‌های دختر دایی‌ام را سرقت کنم قبول کردم.

چطور با او آشنا شدی؟

چند ماه قبل در تلگرام با فریدون آشنا شدم او به من گفت مهندس است و وضع مالی خوبی دارد.

چند باری با هم بیرون قرار گذاشتیم و فریدون هم با ماشین مدل بالایی سرقرار آمد و مدعی بود که ماشین مال خودش است. او پیشنهاد ازدواج داد و من هم نه یک دل که صد دل عاشق او شدم، اما مدتی بعد فهمیدم که فریدون هیچی ندارد و ماشین هم امانتی دوستش بوده‌است. من عاشق او شده بودم و جدایی از او برای من ممکن نبود. از طرفی هم، چون وضع مالی خوبی نداشت اگر به خواستگاری‌ام می‌آمد پدر و مادرم قبول نمی‌کردند به همین دلیل وقتی گفت با فروش طلا‌های سرقتی می‌توانیم زندگی خوبی شروع کنیم فریب او را خوردم و قبول کردم.

درباره سرقت توضیح بده؟

من می‌دانستم که دختر دایی‌ام طلاهایش را کجا نگهداری می‌کند تا اینکه روز پاتختی در حالی که همه مشغول رقص و آواز بودند به سراغ کمدش رفتم و همه طلا‌ها را داخل کوله پشتی ریختم و کوله پشتی را از پنجره به داخل کوچه که فریدون آنجا منتظر بود پرت کردم و او هم کوله را برداشت و رفت.

چه‌شد که تصمیم گرفتی راز این سرقت را بر ملا کنی؟

بعد از سرقت فریدون ناگهان ناپدید شد و حتی به تلفن‌های من هم جواب نمی‌داد. هر چقدر تلاش کردم او را پیدا کنم موفق نشدم که تازه فهمیدم در دام چه مرد شیادی گرفتارشده بودم و تصمیم گرفتم او را لو دهم.

ارسال نظر