زمان مطالعه: 8 دقیقه

جزئیات 9 شبانه روز جدال آقای دکتر با مرگ در دخمه گروگان گیران

نمی توانم درباره آن حادثه وحشتناک چیزی بگویم! حتی از یادآوری این موضوع نیز همه وجودم می لرزد! در تمام این 9روز با کابوس مرگ زندگی می کردم و ... این ها بخشی از اظهارات یک پزشک عمومی است که 9 روز در چنگ آدم ربایان خشن گرفتار بود و به قول خودش چندین بار سایه مرگ را بالای سرش احساس کرد. آن چه می خوانید گفت وگویی کوتاه با این پزشک است.
28 بهمن 1398
شناسه : 29550
منبع:
اشتراک گذاری
اشتراک گذاری با
تلگرام گوگل پلاس
لینک
https://hadese24.ir/news/29550
500+
بالا
نمی توانم درباره آن حادثه وحشتناک چیزی بگویم! حتی از یادآوری این موضوع نیز همه وجودم می لرزد! در تمام این 9روز با کابوس مرگ زندگی می کردم و ... این ها بخشی از اظهارات یک پزشک عمومی است که 9 روز در چنگ آدم ربایان خشن گرفتار بود و به قول خودش چندین بار سایه مرگ را بالای سرش احساس کرد. آن چه می خوانید گفت وگویی کوتاه با این پزشک است.

حادثه 24 - نمی توانم درباره آن حادثه وحشتناک چیزی بگویم! حتی از یادآوری این موضوع نیز همه وجودم می لرزد! در تمام این 9روز با کابوس مرگ زندگی می کردم و ... این ها بخشی از اظهارات یک پزشک عمومی است که 9 روز در چنگ آدم ربایان خشن گرفتار بود و به قول خودش چندین بار سایه مرگ را بالای سرش احساس کرد. آن چه می خوانید گفت وگویی کوتاه با این پزشک است.

چند ساله هستید؟

 54 سال دارم.

همسرتان هم پزشک است؟

بله! من پزشک عمومی هستم و همسرم پزشک متخصص بیماری های زنان است.

چرا در حاشیه شهر طبابت می کنید؟

هرکس برای خودش اعتقاداتی دارد من هم این شیوه خدمت را برگزیدم  دوست دارم در مناطق کم برخوردار به مردم خدمت کنم. در شهرک شهید باهنر و شهید رجایی پزشکان کمتری حضور دارند بنابراین در نوبت صبح که بیماران بیشتری را درمان می کنم منشی دارم ولی در نوبت بعدازظهر خودم به تنهایی به معالجه بیماران می پردازم.

چه شد که شما را گروگان گرفتند؟

خودم هم نمی دانم چگونه این حادثه وحشتناک رخ داد. پیاده به طرف منزلم در منطقه کوهسنگی حرکت می کردم که ناگهان سه جوان نقابدار که ماسک به چهره داشتند روی سرم ریختند و مرا داخل پراید انداختند.

شما را کتک هم زدند؟

بله. با ضرب و شتم شدید به سمت پراید بردند، همه چیز به طور ناگهانی اتفاق افتاد به گونه ای که گیج شده بودم.

متوجه شدید چه کسانی بودند؟

تا روزی که کارآگاهان پلیس آگاهی مرا از چنگ آن ها رها کردند، چیزی نمی دانستم ولی بعد یکی از آن ها را شناختم.

درون خودرو با شما چه رفتاری داشتند؟

 آن ها اول چشمانم را بستند و سپس با گرفتن گوشی تلفن همراه جیب هایم را نیز خالی کردند تهدیدم می کردند که اگر سروصدا کنم عاقبتی جز مرگ ندارم. آن لحظه آن قدر وحشت زده بودم که مرگ را مقابل چشمانم می دیدم.البته بیشتر به خاطر خانواده و همسرم نگران بودم.

گروگان گیران چه قصدی داشتند؟

فقط می خواستند اخاذی کنند. به دنبال 200 سکه طلابودند.

شماره همسرتان را از شما گرفتند؟

بله. آن ها مرا تهدید می کردند و کتک می زدند! شماره تلفن همسرم را دادم در واقع از برخی مسائل زندگی من خبر داشتند! بعد هم با گوشی تلفن خودم با همسرم صحبت کردند و گفتند که باید 200 سکه طلا حاضر کند.

فهمیدید شما را به کجا می برند؟

 نه. از همان لحظه اول چشمانم را به طور کامل بستند و به جای نامعلومی بردند البته خودشان می گفتند که درون یک باغ بزرگ هستیم.

شما چه فکری می کردید؟

می دانستم دروغ می گویند چون روزی دو بار صدای قطار را می شنیدم که از آن جا عبور می کرد به همین دلیل فهمیدم یا در قلعه خیابان مرا زندانی کرده اند یا در روستای قزقان هستم چرا که من سال ها در آن منطقه طبابت کرده ام و با صدای  قطار آشنا بودم.

به گروگان گیرها چیزی نگفتید؟

 نه. طوری وانمود می کردم که حرف های آن ها را پذیرفته ام! می ترسیدم چیزی بگویم و بیشتر اذیتم کنند.

برخورد گروگان گیران با شما چگونه بود؟

حتی از یادآوری آن چه در این 9 روز بر من گذشت وحشت دارم! هنوز می ترسم و می لرزم! در این مدت واجبات را هم نمی توانستم انجام بدهم! هیچ وقت چشمانم را باز نکردند، همواره دست و پاهایم با غل و زنجیر به ستون بسته بود! فقط هنگام خوردن اندکی آب یا غذا، روی دهانم را باز می کردند! آن افراد سنگدل حتی اجازه طهارت به من نمی دادند! هر روز سایه مرگ را بالای سرم می دیدم.

اعتراض هم نمی کردید؟

به چه کسی اعتراض می کردم آن ها که بویی از انسانیت نبرده بودند، اگر کوچک ترین خواسته ای داشتم، محکم به سرم می کوبیدند. می گفتند سگ گله وحشی داریم! اگر زیادتر از دهانت حرف بزنی، سگ را کنار تو می بندیم.

می دانستید آن ها سه نفر هستند؟ نه. می گفتند ما 9 نفر هستیم و رئیس ما اخلاق وحشتناک تری دارد با شلاق سراغت می آید.

در آن مکان هوا خیلی سرد بود، چگونه دوام آوردید؟ چاره ای نداشتم. از شدت سرما فقط تا صبح می لرزیدم یک هیتر برقی کوچک در آن فضا (ساختمان نیمه ساز) روشن کرده بودند ولی نمی توانستم اعتراض کنم! اصلا امیدی به زنده ماندن نداشتم. چون یقین داشتم اگر آن ها 200 سکه را از همسرم بگیرند مرا خواهند کشت! در این 9 روز فقط کابوس مرگ می دیدم.

در این چند روز برای گرفتن رضایت از شما نیامده اند؟

یکی از اعضای خانواده یکی از متهمان خیلی مرا تحت فشار می گذارد ولی رضایت نمی دهم.

سابقه خبر

ساعت 9:30 بیست و سوم دی گذشته، یک پزشک متخصص زنان و زایمان در حالی که به شدت نگران بود با پلیس تماس گرفت و ماجرای ربوده شدن همسرش را گزارش داد. او گفت: گروگان گیران در برابر آزادی همسرم که پزشک عمومی است 200 سکه بهار آزادی مطالبه کرده اند! به دنبال دریافت این خبر گروه ویژه ای از کارآگاهان اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی مامور رسیدگی به ماجرای گروگان گیری شدند. آنان با همکاری سربازان گمنام امام زمان(عج) در اداره کل اطلاعات خراسان رضوی و پس از 9 روز فعالیت های پلیسی موفق شدند مخفیگاه گروگان گیران را در شهرک شهید رجایی (قلعه ساختمان) شناسایی کنند. در ادامه عملیات کارآگاهان پزشک گروگان را در حالی که با غل و زنجیر به ستون آهنی ساختمان در حال احداث بسته شده بود، نجات دادند و هر سه گروگان گیر را نیز دستگیر کردند.

ارسال نظر