حادثه 24 - روند شناسایی و تشخیص هویت پیکر جانباختگان حادثه سقوط هواپیمای اوکراینی همچنان ادامه دارد و تا عصر دیروز در مجموع 148 نفر از قربانیان شناسایی شدند.
داستان مسافران افغان
هرچند بیشتر مسافران هواپیمای اوکراینی، ایرانیانی بودند که قصد بازگشت به کانادا را داشتند اما در بین آنها 13تبعه افغانستان نیز حضور داشتند؛ افرادی که بیشترشان ساکن ایران بودند و برای دیدن اقوام از کانادا راهی تهران شده بودند.
مرگ دردناک
سکینه احمدی، ۲۹ساله با 2فرزندش مطهره احمدی و محسن احمدی از قربانیان این حادثه بودند. به نوشته روزنامه صبح کابل، نرگس احمدی از وابستگان این خانواده میگوید که سکینه برای دیدن پدر و مادرش از آلمان به ایران رفته بود و این دیدار آخرین دیدار او با خانوادهاش شد. او ادامه میدهد: «سکینه برای فرزندانش آرزوها و برنامههای زیادی در آینده داشت؛ اما این آرزوها فقط آرزو ماند.» مطهره ۸ساله و محسن ۵ساله پس از وداع با پدربزرگ و مادربزرگشان جهان را نیز وداع گفتند.
دانشجوی پزشکی
مهدی محمدی ۲۱سال پیش در ولایت دایکندی به دنیا آمد. او کودک بود که با خانوادهاش به ایران مهاجرت کرد. او 4برادر و 2خواهر داشت. مهدی در سال۲۰۱۳ به سوئد رفت و در آنجا پناهنده شد. 2سال مانده بود تا دوره تحصیل را در رشته پزشکی به پایان برساند. او، یکماه قبل برای دیدار با خانوادهاش از مسیر اوکراین به تهران آمد که هنگام بازگشت در این حادثه جان باخت.
پایان یک زندگی تازه
رحیمه از ولایت میدان وردک و حسین از هلمند بود. رحیمه در سال۲۰۱۵ به سوئد رفت و ۳سال بعد، او و حسین در مراسم جشن تولد یکی از دوستهای مشترکشان، با هم آشنا شدند. خانواده حسین در تهران و نزدیکان رحیمه در کابل و تهران زندگی میکردند. رحیمه تنها عضو خانوادهاش بود که از میان همه اعضا توانسته بود در سال۲۰۱۵ در رساندن خودش به اروپا، موفق شود. بقیه اعضای خانوادهاش اما رد مرز شده بودند. حسین و رحیمه که تصمیم به ازدواج گرفته بودند، بهدنبال فرصت بودند تا موضوع را با خانوادههایشان در میان بگذارند. سرانجام تعطیلات کریسمس به آنان فرصت داد که به ایران بیایند و جشن نامزدیشان را با خانوادهها و بستگانشان برگزار کنند. 6روز پس از جشن نامزدی و آغاز یک زندگی تازه که با خود هزار امید و آرزو را به همراه داشت، این حادثه رخ داد و لبخندهای عاشقانه این 2 را با خود به یغما برد.
دیدار با والدین
شهرام تاجیک، آرزوهایی کوچک و قلب پر از امید داشت. او ۲۱ساله و یکی از جوانان افغان در سوئد بود که بهسختی کار میکرد تا بتواند پول خرید بلیت هواپیما را به دست آورد و در سفری به ایران والدین خود را ببیند. مهرنوش، یکی از بستگان شهرام در صفحه فیسبوکش نوشته: «او نه آقازاده بود و نه دارای تحصیلات بالا، فقط یک انسان بود با تمامی آرزوهای کوچک و قلبی پر از امید.»
5سال دوری
زینالعابدین سعادت، بعد از 5سال دوری به دیدن پدرش در ایران آمده بود که هنگام بازگشت جانش را از دست داد. او در سال۲۰۱۵ با تحمل مشقتهای زیاد به سوئد پناهنده شد. بهعنوان پناهجوی نوجوان بعد از 1.5سال، اقامت گرفت. او دوران کودکی را در افغانستان سپری کرد و مدتی نیز در ایران بود. زینالعابدین ۱۹ساله، کوچکترین عضو خانوادهاش بود و بعد از 5سال دوری از خانواده برای دیدن پدرش به ایران سفر کرد که روز چهارشنبه به مقصدش نرسید.
ملاقات با مادر
هر روز که از حادثه مرگبار هواپیمای تهران-کییف میگذرد روایتهای تازهای از داستان زندگی قربانیان آن فاش میشود. روایتهایی که شنیدن برخی از آنها چنان دل را به درد میآورد که گویی داغ حادثه با گذشت چند روز دوباره برایت زنده میشود. داستان زندگی آراد رضایی هم یکی از همین روایتهاست. پدر آراد در کانادا زندگی میکند و سالهاست به آنجا مهاجرت کرده؛ یعنی سالها پس از اینکه آراد به دنیا بیاید. آنها پیش از کانادا در غرب لندن زندگی میکردند اما سالها پیش، پدر و مادر آراد از هم جدا شدند، پدر دست پسرش را گرفت و راهی کانادا شد و مادرش به ایران برگشت. به این ترتیب بود که آراد هرازگاهی برای دیدن مادر راهی تهران میشد. به نوشته نشریههای کانادا، آراد 17ساله در دبیرستان ریچموند هیل درس میخواند. او تعطیلات ژانویه را راهی ایران شده بود تا با مادرش ملاقات کند. پسر نوجوان در حال بازگشت به کانادا بود که این حادثه رخ داد و خانوادهاش را برای همیشه عزادار کرد. پدر آراد میگوید: «بعد از این حادثه نمیتوانم نفس بکشم. من همه تلاشم را میکنم تا جسد پسرم به کانادا منتقل شود و آنجا در کنار من بماند.»
به گفته دوستان آراد، او قصد داشت پس از بازگشت از ایران راهی لندن، جایی که کودکیاش را در آنجا سپری کرده بود شود و تولد 18سالگیاش را در کنار دوستانش در این شهر جشن بگیرد. آیدین، یکی از دوستان او میگوید: آراد بهترین دوست من بود. مادرانمان با هم دوست بودند و خیلی وقتها من به خانه آنها میرفتم. او بهترین فردی بود که در زندگیام میشناختم. ما هیچوقت با هم مشاجره نداشتم و دوستان خوبی بودیم. او خیلی پرانرژی بود و کسی پیدا نمیشود که درباره او بد بگوید. آراد و آیدین در لندن با هم دوست بودند و از زمانی که آراد و پدرش راهی کانادا شده بودند، دوستیشان ادامه داشت. آیدین میگوید: «وقتی آراد گفت که میخواهد برای جشن تولد 18سالگیاش به لندن بیاید، خیلی خوشحال شدم. به مادرم گفتم: آراد را یادت هست؟ و او گفت مگر میشود فراموشش کنم؟ وقتی شنید که میخواهد به لندن بیاید خوشحال شد.» آیدین با گفتن این جمله بغضش میترکد و گریه امانش را میبرد و دیگر نمیتواند چیزی بگوید.
پدر داعدار
«پس از این، زندگی برایم بیمعنی است.» این را علیرضا قندچی، مردی میگوید که در حادثه هواپیمای تهران-کییف همسر و 2فرزندش را از دست داد. فائزه، همسر 46ساله علیرضا به همراه پسرشان دانیال 9ساله و دخترشان درسا 17ساله در تعطیلات کریسمس برای دیدار با خانواده و بستگانشان در ایران راهی تهران شده بودند و قرار بود چهارشنبه با پرواز تهران-کییف به اوکراین بروند و از آنجا راهی کانادا شوند اما هرگز به مقصد نرسیدند. آنها ازجمله 138مسافری بودند که مقصد همگیشان کانادا بود و در این حادثه جانشان را از دست دادند. خانه علیرضا قندچی در ریچموند هیل کانادا حالا پذیرایی افرادی است که برای همدردی با او به آنجا میآیند. فائزه یک نماینده املاک در ریچموند هیل بود که بهتازگی از کالج اندرسون فارغالتحصیل شده بود. به نوشته یکی از نشریات کانادا، حالا پدر خانواده غمگین و ناراحت است و میگوید: دانیال پسر کوچکم خیلی پسر نازی بود. دخترم درسا یک هنرمند واقعی و با استعداد بود که عاشق ساخت فیلم در یوتیوب و نواختن پیانو بود. آنها برای دیدن اقوام به ایران رفته بودند و من بهخاطر مشغله کاری موفق نشدم در این سفر همراهیشان کنم و حالا، بدون آنها زندگی برایم معنی ندارد.
آخرین سفر مادر و دختر
سحرناز حقجو و دختر 9سالهاش الناز که برای دیدن اقوام راهی ایران شده بودند، در راه بازگشت به کانادا بودند که در حادثه هواپیما جانشان را از دست دادند. یکی از اقوام سحرناز به فارس میگوید: سحرناز کمسنوسال بود که با خانوادهاش به اروپا مهاجرت کرد؛ شاید حدود 30سال قبل. چند سال در ایرلند زندگی کردند و بعد از آن بود که به کانادا رفتند و در آن کشور ساکن شدند. او ادامه میدهد: سحرناز که دختر سوم خانواده بود، رفتوآمد زیادی به ایران داشت تا اینکه همینجا ساکن شد و بهدلیل تسلطش به زبان انگلیسی، بهعنوان گوینده خبر انگلیسی در شبکه خبر مشغول کار شد. مدتی بعد هم وارد بخش سیمای انگلیسی شبکه سحر شد و هم بهعنوان گوینده و هم مجری برنامه تلویزیونی در این شبکه بینالمللی فعالیتش را ادامه داد. ازدواج سحرناز هم در ایران سرگرفت و چندسالی با همسر و تکفرزندش همینجا زندگی کردند. اما دلتنگی برای پدر و 3خواهرش، دوباره او را راهی غربت کرد. سحرناز با اینکه عاشق ایران بود و شرایط خوبی هم اینجا داشت اما یکچیز کم داشت. همیشه میگفت: نمیتوانم دوری خواهرهایم را تحمل کنم. خلاصه خانواده 3نفری سحرناز از 4سال قبل در کانادا ساکن شدند اما ارتباطشان با ایران قطع نشد و برای دیدار با اقوام هر دوسال یکبار به ایران میآمدند. امسال هم در تعطیلات ژانویه، آمدهبودند با فامیل و دوستان تجدید دیدار کنند که هنگام بازگشت این حادثه رخ داد. او ادامه میدهد: اینبار وقتی به ایران آمدند، همسر سحرناز برای رسیدگی به امور کاریاش حدود یک هفته زودتر به کانادا برگشت اما سحرناز و دخترش -اِلسا- ماندند تا کمی بیشتر در کنار اقوام باشند. دوشنبه هفته قبل سحرناز یک مهمانی گرفتهبود تا همگی دور هم باشیم و دیدارها تازه شود. پس از آن بود که همراه السا راهی کانادا شدند اما او هم مثل مادرش، درست در 37سالگی آسمانی شد. سحر، سرشار از امید و انگیزه بود و آرزوهای بزرگی برای خودش و همسر و دخترش داشت. اما او و خانوادهاش همیشه تسلیم امر خدا بوده و هستند و حالا هم درخواست دارند بهطور عادلانه به موضوع رسیدگی شود.