زمان مطالعه: 10 دقیقه

اگر هواپیما سقوط نمی کرد امروز روجا آزادیان 42 ساله بود

جلد سرخ‌رنگ کتاب، روی خاک سرد محمودآباد شهریار تا خورده. چه فرقی می‌کند که کتاب «دستور سه‌تارِ حسین علیزاده» را کدام یک از سرنشینان بویینگ ٧٣٧ همراه خود برداشته بود؛ روجا آزادیان یا هر کس دیگر. شاید خیلی‌های دیگر در آن هواپیما مثل روجا، عشق موسیقی داشتند و برای روزهای دلتنگی سه‌تار دست می‌گرفتند. او سوپرانوی گروه شهر تهران بود و اجراهای زیادی همراه آنها داشت، اگرچه این اواخر با آنها خداحافظی کرده بود.
24 دی 1398
شناسه : 28586
منبع:
اشتراک گذاری
اشتراک گذاری با
تلگرام گوگل پلاس
لینک
https://hadese24.ir/news/28586
7042+
بالا
جلد سرخ‌رنگ کتاب، روی خاک سرد محمودآباد شهریار تا خورده. چه فرقی می‌کند که کتاب «دستور سه‌تارِ حسین علیزاده» را کدام یک از سرنشینان بویینگ ٧٣٧ همراه خود برداشته بود؛ روجا آزادیان یا هر کس دیگر. شاید خیلی‌های دیگر در آن هواپیما مثل روجا، عشق موسیقی داشتند و برای روزهای دلتنگی سه‌تار دست می‌گرفتند. او سوپرانوی گروه شهر تهران بود و  اجراهای زیادی همراه آنها داشت، اگرچه این اواخر با آنها خداحافظی کرده بود.

حادثه 24 - جلد سرخ‌رنگ کتاب، روی خاک سرد محمودآباد شهریار تا خورده. چه فرقی می‌کند که کتاب «دستور سه‌تارِ حسین علیزاده» را کدام یک از سرنشینان بویینگ ٧٣٧ همراه خود برداشته بود؛ روجا آزادیان یا هر کس دیگر. شاید خیلی‌های دیگر در آن هواپیما مثل روجا، عشق موسیقی داشتند و برای روزهای دلتنگی سه‌تار دست می‌گرفتند. او سوپرانوی گروه شهر تهران بود و  اجراهای زیادی همراه آنها داشت، اگرچه این اواخر با آنها خداحافظی کرده بود.

 چهارشنبه صبح روجا هم در میان آتش و دود و تکان‌های شدید هواپیما به دلهره و مرگ سنجاق شد. نشد که شمع تولد ٤٢سالگی‌اش را در کانادا فوت کند و یک هفته پیش از تولدش از دست رفت. همیشه می‌گفت: «نگذارید آرزوهایتان بر زمین بماند.» همیشه هم به سمت آرزوهایش رفت. توانسته بود با تلاش و استمرار روبه‌روی پیانوی استاد، نت‌ها را گام‌به‌گام بخواند و آنقدر تمرین کند که وارد یک گروه شود. بیشتر از چهار‌سال در گروه کُر شهر تهران حضور داشت تا همین چند وقت پیش که شرایط مهاجرتش به کانادا فراهم شد. بویینگ ٧٣٧ صبح چهارشنبه در آسمان تهران پرید و چند دقیقه بعد همه آرزوهای روجا مثل بقیه مسافران با حادثه‌ای هولناک؛ شلیک اشتباه، آتش‌سوزی و سقوط پرید. نه دیگر می‌تواند سه‌تارش را دست‌بگیرد و نه به عشق کلاویه‌های سفید و سیاه پیانو لبخند بزند. آن کتابِ سرخ رنگِ چروک خوردهِ سه‌تار از حسین علیزاده هم که صبح چهارشنبه دوربین‌‌های عکاسی شکار کردند، احتمالا کتاب سام ذکایی یکی از سرنشینان دیگر هواپیما بود که به تازگی آموزش سه‌تار را شروع کرده بود، اما حالا چه فرقی می‌کند، نه دیگر سام ذکایی هست و نه روجا آزادیان.

خانواده روجا از چند روز پیش برای بدرقه او از ساری به تهران آمده بودند. روجا هم با وسواسی که داشت چمدان بسته بود. خواهر روجا از هلند آمده بود تا در یک محفل خانوادگی ایرانی دور هم جمع شوند، اما همین دیدار، آخرین دیدارشان در تهران و هر جای دیگر جهان شد. حالا سپیده سلوتی، دوست و هم‌دانشگاهی روجا که سال‌های زیادی با او هم‌خانه بود، از حال‌وروز خانواده رفیق چندین‌ساله‌اش می‌گوید: «قرار بود با همسرش دو تایی از ایران بروند، اما بلیت را جدا خریده بودند. در فرودگاه متوجه لغو بلیت محسن می‌شوند، به همین دلیل تصمیم‌می‌گیرند روجا نرود تا جمعه با هم بروند، اما نظر روجا عوض می‌شود، بنابراین روجا می‌رود تا محسن هم دو روز دیرتر با هواپیما به او برسد.» خواهر روجا دو ساعت بعد از او برای پرواز هلند بلیت داشت. خانواده که او را راهی کردند، ماندند تا آب پشت سر خواهر دیگر بریزند.  اما آن‌طور که سلوتی می‌گوید تا زمانی که در فرودگاه بودند، از این حادثه مرگبار چیزی نمی‌دانستند. وقتی به خانه رسیدند، همه چیز رنگ تردید و دلهره گرفت. رسانه‌ها از سقوط بویینگ خبرمی‌دادند و آنها آرزو می‌کردند، خواب باشند یا شوخی در کار باشد، اما نبود و عزیزشان برای همیشه رفته بود. حالا آنها با تمام بغض و نگرانی که دارند، منتظر پاسخ آزمایش دی‌ان‌ای هستند تا بتوانند روجا را به خاک بسپارند.

«رشته اصلی روجا مهندسی صنایع بود و ما در دوره دانشگاه بیشتر از چهار‌سال هم‌خانه بودیم. آن وقت‌ها صدای او طنین‌انداز خانه‌ دانشجویی‌مان بود. خیلی تلاش کرد تا توانست به گروه کُر راه پیدا کند، چند اجرا در تالار وحدت داشت، اما هیچ وقت نتوانستم برای اجراهایش بروم و از حالا به بعد همیشه حسرت آن را دارم.» بیست‌وچهارم دی ماه‌سال ٥٦ روجا به دنیا آمده بود، درست سه روز زودتر از صمیمی‌ترین دوستش سپیده سلوتی: «خیلی از سال‌ها تولدمان را با هم جشن می‌گرفتیم. همیشه به شوخی می‌گفت برای سه روز باید تو اول سلام کنی.»

حکایت روجا آزادیان از زبان مهدی قاسمی، رهبر گروه کُر شهر تهران که حالا کنسرت بیست‌وسوم و بیست وچهارم دی ماه را به احترام روجا لغو کرده هم اینچنین مختصر و مفید است: «یکی از بااخلاق‌ترین بچه‌های گروه بود؛ ساکت و سر به زیر. همیشه لبخند محجوبی داشت. البته من سرپرست گروه هستم و با بچه‌ها فاصله رسمی داشتم، اما او از سوپرانوهای گروه کُر شهر تهران بود و در اجراهای زیادی ازجمله اجرای ارمنستان و ارکستر سمفونیک به رهبری شهرداد روحانی حضور داشت.»

بچه‌های گروه کُر شهر تهران این روزها روحیه خوبی ندارند؛ چهارشنبه صبح اسم روجا را در فهرست فوت‌شدگان بویینگ دیده‌ و شوکه شده‌اند. فکر می‌کردند تشابه اسمی است، اما تشابه اسمی نبود. صفا مظفری، دیگر سوپرانوی گروه کُر شهر تهران شاید نزدیک‌ترین فرد به او در این گروه بود که حالا با وسواس خاصی درباره‌اش حرف می‌زند: «در این چهار‌سال به واسطه گروه، تقریبا هفته‌ای ٦ ساعت همدیگر را می‌دیدیم، چون هم‌مسیر بودیم و او مرا تا منزل می‌رساند. آواز خواندن آرزوی همیشگی‌اش بود. همیشه هم می‌گفت هیچ وقت نگذاریم آرزوهایمان روی زمین بماند. خداحافظی از گروه خیلی برایش سخت بود، اما درنهایت خداحافظی کرد. همیشه دوست داشت نواختن فلوت ریکوردر را  شروع کند  و حتی قرار بود  به همراه دوستانش یک فلوت  به عنوان یادگاری به او بدهیم  که وقتی به کانادا  رفت یادگیری  آن را آغاز کند.  کار با کودک  یکی دیگر از   علاقه ‌مندی‌‌‌های روجا بود  و اینکه در زمینه موسیقی یا زمینه دیگری برای  بچه‌ها کار ی انجام بدهد و تا حدی هم دنبال آن بود.» روز شنبه در متنی که از سوی گروه کُر شهر تهران در اختیار خبرگزاری‌ها قرار گرفته، به حوادث روزهای گذشته و نقش روجا آزادیان در این گروه اشاره شده بود: «روزهایی را سپری می‌کنیم که غم و اندوه بر سر کشورمان آوار شده است. در سوگ هم‌میهنانی نشسته‌ایم که هر کدام‌شان سرشار از امید و آرزو برای فردایی بهتر بوده‌اند و از دست دادن‌شان بغض را در گلویمان هرچه فشرده‌تر کرد. اعضای گروه کُر شهر تهران هم با همه‌ توان‌شان تلاش کردند با وجود تمام مصائب پیش‌آمده، در روند تمرین‌هایشان خللی پیش نیاید و اجرای خوب و پرقدرتی داشته باشند، بلکه از بار این غم و اندوه بکاهند. دریغا که سرنوشت، بغض‌هایمان را به گریستن تبدیل کرد، وقتی ‌که شنیدیم یکی از اعضای گروه‌مان هم در آن پروازِ شوم از دست رفت؛ خانم روجا آزادیان از سوپرانوهای گروه کر شهر تهران. دختری آرام و سر‌به‌زیر. به همین دلیل تصمیم بر این شد کنسرت پیش‌‌روی گروه کُر به تاریخ دیگری موکول و در شرایط روحی بهتری اجرا شود.»

آخرین خداحافظی محسن و روجا

روجا آزادیان مدتی قبل‌ به همراه همسرش محسن از اوتاوای کانادا راهی ایران شده بود تا تعطیلات ژانویه را به‌جای کانادا در کنار اقوام و بستگان‌شان سپری کنند. آنها صبح چهارشنبه گذشته در حالی که چمدان‌هایشان را بسته و بلیت‌هایشان را آماده کرده بودند پس از خداحافظی با اقوام راهی فرودگاه شدند. اما درست زمانی که این زوج قصد سوارشدن به هواپیما را داشتند، ماموران کنترل به محسن گفتند که بلیت وی اعتبار ندارد و او نمی‌تواند سوار هواپیما شود. محسن در آن لحظه از روجا خداحافظی کرد و به او گفت که خیلی زود و با اولین پرواز خودش را به خانه‌شان در اوتاوا می‌رساند. به گفته دوستان این زوج، آن روز روجا به‌تنهایی سوار هواپیما شد و شوهرش پس از برخاستن هواپیما از باند در حال خروج از ترمینال بود که هولناک‌ترین خبر زندگی‌اش را شنید. خبری که نشان می‌داد این زوج دیگر یکدیگر را نخواهند دید.

ارسال نظر