پدرم بعد از مرگ نامادریام از دنیا رفت. همیشه خودم را مقصر میدانم. تا چند ماه روی رفتن به مزار پدرم را نداشتم. حالا چهار سال از آن روزها گذشته است با برادرم شهرام زندگی میکنم. از صبح تا غروب پشت وانتی که با وام خریدهایم، میوه میفروشیم. «مهدی میوهفروش» را تقریبا همه اهالی خیابان جمهوری میشناسند. حتی پدر و اقوام نزدیک خانواده مقتول از من خرید میکنند