حادثه 24 - برای رهایی از اعتیاد کافیست اراده و باور وجود داشته باشد، اراده و باوری که سرآغاز بازگشت به زندگی است.
اعتیاد، ترکهای مکرر، اما بی فایده و درنهایت رهایی از دام آن، حکایت دور و دراز و البته تکراری است که امکان دارد برای بسیاری از آدمها رخ بدهد.
حکایت آقای نصیری هم روایتی است از یک زندگی با همه فراز و نشیب هایش حسرت روزهای جوانی بر باده داده بر سربساط را دارد وخاطرات روزهای تلخ گذشته همچون زخمی بر پیکره زندگیش باقی مانده است، اما با این وجود به آینده امیدوار است و تصمیم دارد گذشتهها را برای خانواده جبران کند. ۴۹ سال دارد، به قول خودش ۸ سال است که نه تنها از این منجلاب اعتیاد نجات پیدا کرده بلکه هنری دارد که قرار است با آن کشتی بسازد برای نیل به اهدافش.
او حالایک هنرمند است او با کبریتها یش که روزگاری زندگیش را سوزانده اند کشتیهای میسازد برای نیل به اهدافش.
میگوید: متولد ۱۳۴۹ در زنجان است در سال ۱۳۷۲ باهمسرش ازدواج کرده و یکسال بعد دخترشان مهسا بدنیا آمده است او می گوید بعد از ازدواجم تنها دوسال خوبی را تجربه کردم بعد دوسال کم کم معتاد شدم...
او قصه اعتیادش را اینگونه تعریف می کند:همه مشکلات من از ۲۴ سال پیش شروع شد، هنگامی که برای اولین بار برای تسکین درد پاهایم به مصرف مواد مخدر به عنوان مسکن رو آوردم.
اما تسکین درد برای من بهانهای شد برای اعتیاد، طوریکه بعد از ۹ سال دیگر تریاک برایم جوابگو نبود، من معتاد به هروئین شدم.
او ادامه میدهد: دار و ندارم به باد رفت، خانه، ماشین هرچه داشتم فروختم کم کم به طلاهای همسرم رو آوردم، سوختن خانواده ام را می دیدم، اما مواد حاکم و تصمیم گیرنده برای زندگی من بود.
نصیری میگوید:توانم برای کار کردن و تامین خرج و مخارجم از بین رفت، طوریکه اگر یک ماه کار می کردم پنج ماه خانه نشین می شدم.
او ادامه میدهد: دیگر پولی برای خرید مواد نداشتم، یک روز که همسرم در خانه نبود کل وسایل خانه را بار وانت کردم و به قیمت ناچیز فروختم تا بتوانم با آن مواد تهیه کنم.
به فکر فرو میرود عمق ناراحتی را میتوانی از چهره اش بخوانی با بغضی که در گلو دارد میگوید: روزی را به خاطر دارم که برای خرید مواد قابلمه غذای روی اجاق را خالی کردم تا آنرا بفروشم و پول موادم را تامین کنم.
او می گوید: روزی همسرم رو به من کرد و گفت تصمیم دارم برم سر کار تا بتوانم هزینه مواد تو را تامین کنم، این حرف او تلنگری شد برای من و باعث شد هرچه مواد در خانه داشتم جلوی چشم همسرم در سطل آشغال خالی کردم و به او گفتم دیگر از اعتیاد خسته شدم و می خواهم به زندگی سالم برگردم.
نصیری میگوید: بالاخره با هر مشقتی بود موفق به ترک این مواد افیونی شدم، اما فضای بیرون از خانه برای من تازه ترک کرده امن نبود ترس برگشت دوباره با دیدن دوستان و شرایطم مرا بر آن داشت تا کاری که سرگرمم کند در محیط خانه باشد.
او میگوید: قبلا به درخواست برادرم با چوب کبریت کشتی برای پسرش درست کرده بودم که خیلی از اقوام از دست ساخته ام تعریف و تمجید کردند و از من میخواستند برای آنها نیز نمونه آنرا بسازم همین علتی شد تا تصمیم به ساختن کشتی با چوب کبریتها گرفتم.
نصیری میگوید: حالا کارگاهی کوچکی دارم هرچند گاهی دست ساخته هایم در این کارگاه جا نمیشوند و مجبور به کار در منزل کوچکمان میشوم، ولی به هر حال با همه سختیها سعی می کنم بهترین کار را ارائه دهم و بر این باورم که کشتی های که ساخته ام می تواند من و خانواده ام را از تلاطم روزهای سخت به ساحل آرامش برساند .
او ادامه میدهد:از فروش کشتی هایم به اقوام شروع کردم و حالا به جایی رسیده ام که دست ساخته هایم به کشورهای امارات، آمریکا و دوبی فرستاده می شود.
او در پایان می افزاید: آرزو دارم با پولی که از فروش کشتی که در حال حاضر مشغول به ساخت آن هستم خود و همسرم به پابوس آقا امام حسین (ع) مشرف بشویم تا بتوانم در آنجا از همسرم به خاطر همه بدی های که در حق او کرده ام حلالیت بگیرم.
با همسر آقای نصیری که در طول مصاحبه آرام در کنارمان نشسته و به صحبتهای همسرش گوش میداد هم کلام شدم درباره آن روزهای سخت از او سوال میکنم: چشمانش پر از اشک میشود و از روزهای حکایت میکند که برای امرار معاش مجبور به کار کردن می شود حالا ۷ سال از آن روزها می گذرد .
او می گوید، چون همسر و خانواده ام را دوست داشتم نتوانستم ترکش کنم، ماندم جنگیدم و نجاتش دادم حالا همه اقوام ترکمان کردند و از دار دنیا فقط دخترم برایمان ماند.
مهسا دختر خانواده چند سالیست که ازدواج کرده و حالا یک پسر ۴ ساله دارد در طول مصاحبه یاد آوری روزهای تلخ گذشته باعث شد چند بار اتاق را ترک کند، با او سر گفتگو را باز می کنم.
مهسا می گوید: ۱۰ ساله بودم که متوجه اعتیاد پدرم شدم، من و مادرم روزهای سختی را گذراندیم.
او میگوید:اما حالا که پدرم موفق به ترک شده و به زندگی برگشته من به او اعتماد زیاد دارم او یک هنرمند تواناست، در کارش بسیار دقیق است و شبانه روز برای دست ساخته هایش وقت میگذارد تا سفارشاتی که گرفته به دست مشتریانش نرساند آرام و قرار ندارد.
مهسا ادامه میدهد: با این همه بهرهای زیادی از دست ساخته هایش عایدش نمیشود و به همین دلیل از مسئولین انتظار دارم در این راه کمک حال پدرم باشند.
او در پایان میگوید:خواهش من از والدینی که به این بیماری مبتلا شدند این است که به فکر کودکانشان باشند، زیرا آنها آسیب پذیرترین قشرجامعه ما هستند.
همت و باور بلند امثال آقای نصیری میتواندالگویی برای همه کسانی که در تاریکی اعتیاد بدنبال روزنه امید هستند باشد و مهر تاییدی بزند بر مفهوم خواستن توانستن است.