حادثه 24 - پول کمی نبود؛ آن همه دلار و چک پول و طلا میتوانست هر کسی را وسوسه کند؛ چه برسد به دو کارگری که هر کدام در زندگیشان با مشکلات مالی زیادی روبهرو هستند. هر دو مستاجرند و هر دو کلی بدهی دارند. دو کارگر شهرداری اصفهان که هنگام تخلیه بازیافتها با کیسهای پر از طلا و پول مواجه شدند، بدون آنکه حتی وسوسه شوند کیسه را به دست صاحبش رساندند؛ ١٥٠ تا ٢٠٠میلیون تومان ارزش آن طلاها و دلارها بود. با این حال محمدحسین چلمغانی و بهمن عاشقی با دیدن آن همه پول به فکرشان هم خطور نکرد که دست به خطایی بزنند؛ با آن پول زندگیشان از این رو به آن رو میشد و تمام مشکلات مالیشان حل میشد ولی این دو کارگر شهرداری، امانتداری کردند و حتی از کار خود پشیمان هم نشدند. بهمن عاشقی که خودش هنگام تخلیه بازیافتها کیسه ارزشمند را پیدا کرده بود، ماجرای آن روز را روایت کرد و از مشکلات زندگیاش گفت:
چند سال داری؟
٤٧ سال.
چند وقت است که در شهرداری کار میکنی؟
٢٠ سال است که کارگر شهرداری هستم؛ در این ٢٠ سال در شهرداری همه کار کردم؛ مدتی روی ماشین زباله کار کردم، مدتی رفتگر بودم و الان هم در قسمت تخلیه بازیافت کار میکنم.
چی شد که کیسه پر از پول را پیدا کردی؟
من و همکارم که راننده بود، به قسمت تخلیه بار در خیابان امام اصفهان رفتیم. داشتم بارها را خالی میکردم که روی کف خودرو ناگهان کیسهای برنجی را دیدم و به آن مشکوک شدم. در کیسه را باز کردم یک جعبه داخلش بود و وقتی در جعبه را باز کردم، شوکه شدم کلی دلار و چکپول و طلا داخلش بود؛ النگو، انگشتر و گردنبند. خیلی تعجب کردم.
بعد از آن چکار کردی؟
موضوع را به همکارم گفتم. او هم وقتی جعبه را دید، شوکه شد. با هم با رئیس قسمتمان تماس گرفتیم و موضوع را به او گفتیم. او هم گفت حتما جعبه را پیش او ببریم و بعد از آن جعبه را به دست صاحبش رساندیم.
جعبه چطور سر از زبالهها در آورده بود؟
آن جعبه ساعت ٩ صبح در قسمت زبالهها افتاده بود. حالا به خاطر سهلانگاری صاحبانش بود یا نه، نمیدانم. آنها تا ساعت ٥ عصر متوجه گمشدن طلاها نشده بودند تا اینکه ساعت ٥ وقتی متوجه میشوند که آن جعبه نیست، همه جا را میگردند و در آخر یادشان میافتد که شاید پول و طلاها داخل زباله باشد. برای همین به قسمت تخلیه بار زبالهها مراجعه میکنند و مسئول قسمت ما هم جعبه را به آنها بازمیگرداند.
بعد از اینکه جعبه را پیدا کردید، اصلا وسوسه نشدید که پولها را بردارید؟
حتی یک لحظه هم وسوسه نشدیم؛ میخواستیم هر طور شده آن را به دست صاحبش برسانیم تا خوشحال شود. من خودم کلی مشکلات مالی دارم، پسر ١٢ سالهام بیماری ذهنی دارد، دخترم ٦ ساله است و تازه امسال به پیشدبستانی رفته است، همسرم بیماری قند دارد و خودم هم بیماری اعصاب و کلیه دارم. ماهی ٧٠٠هزار تومان هزینه درمانم میشود، مستأجرم و کلی بدهی دارم. با این حال حتی لحظهای وسوسه به سراغم نیامد. در این همه سال همیشه کار کردم و نان حلال به خانهام بردم. از این به بعد هم همین است. هیچوقت دوست ندارم نان حرام سر سفرهام ببرم. آن لحظه آنقدر خونسرد بودم، انگار نهانگار که آن همه پول را پیدا کردهام. به هر حال آن پولها برای من نبود و باید هر چه زودتر آن را به صاحبش برمیگرداندم.
از شما تقدیر هم شد؟
بله؛ در نماز جمعه، امامجمعه از ما تقدیر کرد. از طرف شهرداری هم گفتند که بلیت سفر خانوادگی رفتوبرگشت به مشهد به ما میدهند. رئیس قسمتمان هم، آقای شاه علی، خیلی از ما تشکر کرد و البته او هم خیلی سعی کرد که این جعبه به دست صاحبش برسد.
حتی یک لحظه هم وسوسه نشدم
بیشتر از چهارسال است که در شهرداری کار میکند. تا به حال با چنین موردی روبهرو نشده بود. اما همین که آن همه پول را به دست صاحبش رسانده، خیلی خوشحال است. میگوید اگرهزار بار دیگر هم این اتفاق رخ دهد باز هم لحظهای وسوسه به سراغش نخواهد آمد. محمد حسن چلمغانی، کارگر ٤٨ ساله شهرداری در گفتوگویی با «شهروند» دراینباره توضیح داد: «چهارسال در شهرداری کار کردم. راننده ایسوزو بودم، اما به دلایلی مجبور شدم مدتی کار را رها کنم. درست از تیرماه امسال دوباره به شهرداری برگشتم. حالا با ماشین نیسان خودم کار میکنم. راننده هستم. روز دوشنبه صبح بود که ما این جعبه را پیدا کردیم. اول همکارم آن را پیدا کرد و وقتی به من نشان داد، شوکه شدم. آن همه پول و طلا یکجا داخل جعبه بود. اما لحظهای هم درنگ نکردیم. بلافاصله با مسئول قسمت تماس گرفتیم و موضوع را گفتیم. جعبه را هم تحویل دادیم. خودم کلی بدهی دارم. دختر ٢٤سالهام تازه ازدواج کرده است و برای تهیه جهیزیه کلی وام و قرض گرفتهام. هر ماه قسطهای زیادی پرداخت میکنم. برای همین با مشکلات مالی زیادی مواجه هستم. همین که پولها به دست صاحبش رسید خوشحالم و اگر چندین بار دیگر هم با چنین چیزی مواجه شوم، اصلا درنگ نمیکنم. دوباره همین کار را تکرار میکنم. چون دلم میخواهد وجدانم راحت باشد.»
هنوز هم باورمان نمیشودکه پولمان را پیدا کردیم
باورشان نمیشود که آن همه پول و طلا را مستقیم راهی زبالهدانی کردهاند. هنگام اسبابکشی به علت حواس پرتی نزدیک بود سرمایه زیادی را از دست بدهند. اما با امانتداری کارگران شهرداری توانستند همه پولشان را پس بگیرند. آقای کثیری ماجرای هشت ساعت ناپدید شدن پول و طلاهایشان را روایت کرد و دراینباره گفت: «آن روز ما اسبابکشی داشتیم. من و خواهرم داشتیم کارها را انجام میدادیم. قرار بود در همان ساختمان به یک طبقه دیگر نقل مکان کنیم. برای همین کلی وسیله بود که باید آنها را دور میانداختیم. تمام وسیلههایی را که نمیخواستیم یک جا گذاشته بودیم تا تحویل شهرداری بدهیم. اما نمیدانیم چرا جعبه پولها و طلاها را هم کنار آنها گذاشته بودیم. نمیدانم سهلانگاری من بود یا خواهرم یا کارگران. ولی هرچه بود از روی حواسپرتی آن جعبه کنار وسایلی بود که باید به زبالهدانی میرفت. ساعت ٩صبح آن وسایل را تحویل ماشین شهرداری دادیم. تا بعدازظهر متوجه گم شدن پولها نبودیم. تا اینکه ساعت ٥ عصر فهمیدیم جعبه نیست. هرچه به دنبالش گشتیم نبود. نخستین جایی که به ذهنمان رسید، زباله دانی بود. به سرعت به انبار شهرداری مراجعه کردیم. آنها هم گفتند پیگیری میکنند. همین که داشتیم صحبت میکردیم و میخواستیم به دنبال جعبه بگردیم، گفتند دو کارگر آن را پیدا کردهاند. ما هم جعبه را صحیح و سالم تحویل گرفتیم بدون آنکه چیزی از داخلش کم شده باشد. هنوز هم باورمان نمیشود که پولمان را پیدا کردهایم. داخل آن جعبه چیزی حدود ١٥٠ تا ٢٠٠میلیون تومان بود. اگر پیدا نمیشد زندگیمان بهم میریخت.»