حادثه 24 - مسابقات موتور کراس در مقایسه با سایر رشتهها طرفداران بیشتری دارد و مسابقات کلاسهای مختلف این رشته هم هفته قبل با حضور انبوه تماشاگران زن در پیست آزادی برگزار شد. قهرمان مسابقات کلاس 250 سی سی این دوره هم کسی جز افسانه جباری نبود که از 3 سال قبل تا کنون پای ثابت همه مسابقات بوده و این بار هم برای هفتمین بار کاپ قهرمانی را بالای سر برد.
او نخستین بانوی ایرانی است که قهرمان مسابقات موتورسواری کشور شده و از این حیث نامش در تاریخ این رشته به ثبت رسیده است. افسانه جباری روزهای پرفراز و نشیبی را برای رسیدن روی سکوی قهرمانی کشور از سر گذرانده و در 36 سالگی به موتورسوار بیرقیبی بدل شده که همه رقبا برای پایان دادن به قهرمانیهای متوالیاش تقلا میکنند. زندگی او به حدی با پیست، موتور و تمرین و مسابقه عجین شده که 3سال قبل،جشن جمع و جور ازدواجش را هم در پیست موتورسواری شهران برپا کرد تا اولین بانوی موتورسوار ایرانی باشد که با رخت عروسی قدم روی پست و بلندیهای پیست موتورسواری گذاشته است.
خانمها معمولا سراغ ورزشهایی میروند که با ظرافت زنانگی آمیخته است. چه شد که شما موتورسواری را که یک رشته ورزشی مردانه است انتخاب کردید؟
وقتی 15-14سالم بودم پدرم موتورسیکلت شهری داشت و من هم ترکش سوار میشدم. همان موقع به موتورسواری فکر میکردم و علاقه به موتور در وجودم شکل گرفت. حدود 8-7سال بعد، وقتی برای آموزش رانندگی به یکی از دوستانم به پارک کوهسار رفته بودم موتورسوارهایی را دیدم که از تپهها بالا و پایین میرفتند و مردم با شوق و ذوق آنها را تماشا میکردند. وقتی با موتورسوارها صحبت کردم متوجه شدم موتور آنها با موتورهای شهری به کلی متفاوت است و فقط با موتور کراس میتوان مسیرهای پرفرازونشیب را طی کرد. همان موقع برای رفتن به کلاسهای آموزش موتورسواری به صرافت افتادم.
برای خرید موتور کراس که معمولا گرانقیمت است مشکلی نداشتید؟
در آن سالها یک پراید تقریبا صفرکیلومتر داشتم که 6میلیون تومان فروختم و با پولش یک موتور کراس 2009 خریدم. اقساط پراید هنوز تمام نشده بود که آن را فروختم تا بتوانم موتور کراس بخرم. جالب اینکه ماشینم را به پدرم فروختم و او هم خبر نداشت که قصد دارم با پولش موتور بخرم.
پدر با موتورسواری شما مخالف بود؟
پدر من آذری متعصب بود و بهشدت با موتورسواری من مخالفت میکرد. حدود 3ماه برای جلبرضایت پدرم تلاش کردم اما فایدهای نداشت و در همان احوال پیگیر خرید موتور کراس هم بودم. وقتی موتور را خریدم پدرم همچنان ناراضی بود و به همین دلیل موتور را به خانه نمیآوردم.
موتور را کجا نگهداری میکردید؟
موتور را از یک مکانیک خریده بودم و او آن را تا 2ماه در مغازه خودش نگه داشته بود. یک روز با پدرم صحبت کردم و از او خواستم اجازه بدهد در این مورد خاص برای دل خودم زندگی کنم. یقین داشتم که بعدها میتوانم در موتورسواری به موفقیتهایی برسم که در نهایت به رضایت پدرم منجر شود. بعد از آن صحبتها با ماشین یدککش یکی از دوستانم که موتورسوار بود موتور را به خانه آوردم. پدرم وقتی لباس موتورسواری را بر تن دوستم دید از من پرسید میخواهی همین لباسها را بپوشی و من برایش توضیح دادم که پوشیدن این نوع لباس در موتورسواری عرف است و مردانه و زنانه ندارد. بهرغم مخالفتهای شدید، موتور را به خانه آوردم و جمعه که شد اعلام کردم میخواهم به پیست بروم. تا مدتها فاصله خانه تا پیست موتورسواری شهران را با ترس و لرز طی میکردم؛ چون تردد موتور کراس در شهر ممنوع است و از طرفی با غرولندهای خانواده مواجه بودم.
موتورسواری برای شما تفریح و سرگرمی بود یا به حضور در مسابقات هم فکر میکردید؟
اوایل به قصد تفریح به پیست شهران میرفتم اما بعد از 6ماه بیشتر موتورسوارها میگفتند اگر در مسابقات شرکت کنی مقام میآوری و با اصرار آنها راهی مسابقات شدم.
روزی چند ساعت تمرین میکردید؟
هفتهای یکبار و فقط روزهای جمعه به پیست میرفتم و هر بار 4ساعت تمرین میکردم. موقع تمرین حواسم به موتورسوارهای قدیمی بود و حرکات آنها را زیرنظر داشتم تا یاد بگیرم. از موتورسوارها سؤالهای مختلفی میپرسیدم و تشنه یادگیری بودم. در همان روزها من و یکی از موتورسوارهای مرد بهشدت با هم رقابت میکردیم و این رقابت گاهی از حالت دوستانه خارج میشد. تصور رقیبم این بود که موتورسواری یک رشته مردانه است و نباید در این دوئل بازنده باشد و من هم میخواستم ثابت کنم که موتورسواری مردانه و زنانه ندارد و هر کسی استعداد داشته باشد و خوب تمرین کند بهتر است. البته این رقابت تنگاتنگ بعدها به ازدواج ما دو نفر منجر شد.
پدر را چگونه راضی کردید؟
وقتی با همسرم نامزد بودیم یک روز پدرم به پیست موتورسواری آمد. خیلی از موتورسوارها با دیدن پدرم از من تعریف و تمجید کردند و او هم بهعنوان یک پدر ذوقزده شد. البته وقتی به خانه برمیگشتیم همسایهها پدرم را منصرف میکردند و من هر بار برای جلب رضایت پدرم از نو تلاش میکردم تا اینکه موتورسواری زنان در سال 1395 به رسمیت شناخته شد و من در نخستین دوره مسابقات موتور کراس شرکت کردم. پدرم از شدت نگرانی برای تماشای مسابقه به پیست آزادی نیامد اما وقتی با کاپ قهرمانی به خانه برگشتم خیلی خوشحال شد و به همه میگفت دخترم قهرمان شده است. بعد از این ماجراها پدرم رضایت داد.
اگر یک دختر به موتورسواری علاقهمند باشد هنوز هم با چنین محدودیتهایی دستوپنجه نرم میکند یا اوضاع بهتر شده؟
قطعا چنین محدودیتهایی از طرف خانوادهها هنوز وجود دارد، بهخصوص در شهرستانها که خانوادهها به سنتها وفادار ماندهاند. البته فیلمهایی که از موتورسواری زنان در شبکههای اجتماعی منتشر میشود اوضاع را بهتر از قبل کرده و برخی خانوادهها وقتی متوجه میشوند دختر یا همسرشان نخستین نفری نیست که به موتورسواری علاقهمند است و مسابقات موتورسواری زنان برگزار میشود، از مخالفت دستمیکشند.بهنظرم این سد در حال شکستن است.
شما در شکسته شدن این سد چقدر نقش دارید؟
من نخستین زن ایرانی نیستم که موتورسوار شدهام و نمیتوانم ادعا کنم که تابوشکنی کردهام. وقتی من وارد پیست شدم خانمهایی بودند که 12-10سال قبل از من موتورسواری میکردند اما من در نخستین مسابقه موتورسواری زنان اول شدم.
شما دستی هم در آموزش و مربیگری دارید. تا به حال پیش آمده که دختری برای آموزش موتورسواری به شما مراجعه کند اما با مخالفت خانواده مواجه باشد؟
خیلیها از خانمها درباره چگونگی شروع موتورسواری پرسوجو میکنند. چندماه قبل 2دختر به دور از چشم خانوادهشان آمده بودند آموزش ببینند اما به آنها گفتم بدون اطلاع خانوادهها به کسی آموزش نمیدهم. وقتی با پدر و مادر این دو دختر صحبت کردم و به جنبههای مثبت موتورسواری پی بردند، رضایت دادند. فکر میکنم ابتدا باید تصور خانوادهها از خطرات موتورسواری را تغییر داد و آنها را آگاه کرد که لباسهای مخصوص تا حد زیادی از مصدومیت موتورسوار جلوگیری میکند.
مخالفت خانوادهها با هزینههای گزاف موتورسواری ارتباط دارد؟
بخشی از مخالفتها به همین دلیل است. الان یک جفت لاستیک موتور کراس حدود 1.5میلیون تومان است که هر 2ماه یکبار باید تعویض شود. قیمت کلاچ موتور که معمولا در زمینخوردنها آسیب میبیند به 400هزار تومان رسیده و استهلاک موتور را هم باید درنظر گرفت که به افت قیمت آن منجر میشود. متأسفانه بهدلیل نوسانات قیمت ارز، قیمت یک دستگاه موتور کراس از 40میلیون به 140میلیون تومان رسیده و هر کسی از پس خرید آن بر نمیآید. لباسهای موتورسواری هم بهشدت گران است. پوتین موتورسواری حرفهای 7میلیون تومان است و قیمت کلاه ایمنی به 10میلیون تومان رسیده است.
پس میتوانیم بگوییم موتورسواری، ورزش پولدارهاست؟
با وضع فعلی میتوانیم بگوییم موتورسواری ورزش پولدارهاست. شاید اگر از روز اول میدانستم موتورسواری اینقدر هزینه دارد رشته ورزشی دیگری را انتخاب میکردم. این شرایط برای من سختتر بود چون پدرم مخالف بود و به همین دلیل هزینههایم را پرداخت نمیکرد تا موتورسواری را کنار بگذارم.
اگر موتورسوار نمیشدید سراغ چه رشته دیگری میرفتید؟
شاید شنا را انتخاب میکردم که هیچ هزینهای ندارد. البته موتورسواری بهعنوان چهارمین ورزش مهیج دنیا شناخته شده و همین هیجان، تا 36سالگی مرا در این رشته نگه داشته است.
در ورزشهای دیگر، ورزشکار تا این حد در معرض آسیب قرار ندارد. طی 8سالی که در رشته موتورسواری فعالیت کردهاید چندبار مصدوم شدهاید؟
اگر بخواهم مصدومیتهای جزئی را هم لحاظ کنم حسابش از دستم در رفته، اما تاکنون 3بار بهدلیل شکستگی مچ دست و پا جراحی شدهام. شاید جالب باشد بدانید که در روز خواستگاری دستم در گچ بود و با همان دست برای مهمانها چای آوردم.
به شما میگویند نخستین بانوی موتورسوار ایران. موتورسوارهای دیگری هم چنین ادعایی دارند. چهکسی نخستین زن موتور سوار ایران است؟
خیلیها دوست دارند در هر کاری خودشان را نخستین بدانند اما نخستین بودن برای من اهمیت چندانی ندارد. افتخارم این است که نخستین نیستم اما بهترینم. وقتی وارد مسابقات شدم با همه رقبایی که باسابقهتر بودند رقابت کردم و بهترین شدم. هماکنون روی سکوی اول ایستادهام و 7کاپ قهرمانی دارم و این افتخارات بهمراتب از نخستینشدن مهمتر است. من نخستین نبودم اما اولینها را بردم و اول شدم.
البته گفته میشد در نخستین دوره مسابقات موتور کراس زنان، در غیاب قهرمانان این رشته روی سکوی اول ایستادید.
در نخستین دوره مسابقات فقط یک نفر از رقبای اصلی بهدلیل مصدومیت حضور نداشت و به همین دلیل چنین صحبتهایی مطرح شد. این حرف و حدیثها به من انگیزه بیشتری داد و در مسابقات دوم و سوم که با حضور همه مدعیان برگزار شد باز هم اول شدم.
ظاهرا در دوره بارداری هم روی سکو ایستادید.
من از سال 1395در همه مسابقات موتور کراس زنان حضور داشتهام و جز یکبار در بقیه مسابقات قهرمان شدهام. در آن یک مسابقه هم چهارماهه باردار بودم و صرفا برای گرفتن «قهرمان سالی» در مسابقه شرکت کردم.
شما در 36سالگی رقبای زیادی دارید. تا چه زمانی میتوانید با آنها رقابت کنید؟
وزن کم، قدرت بدنی بالا و نیروی جوانی، 3 عنصری است که یک موتورسواری حرفهای به آنها نیاز دارد اما من هر سه مورد را از دست دادهام. بعد از تولد فرزندم 10کیلو اضافه وزن پیدا کردم و درحالیکه همه قهرمانان حرفهای در 30سالگی با دنیای قهرمانی وداع میکنند من با 36سال سن هنوز مسابقه میدهم. با این حال تا وقتی با سرعت بیشتری نسبت به رقبای بیستساله مسابقه میدهم و اول میشوم، به فعالیتم ادامه خواهم. اگر در کلاس پیشکسوتان هم رقبایی پیدا شود، بعد از چهلسالگی هم با آنها مسابقه میدهم. شخصا دوست دارم تا شصتسالگی موتورسواری کنم. خدا را چه دیدید شاید یک روز بهعنوان مسنترین موتورسوار ایران انتخاب شدم.
الگوی شما در موتورسواری چهکسی بود؟
من و همسرم برخلاف زوجهای دیگر که معمولا سریال تماشا میکنند، در خانه فیلم مسابقات بینالمللی موتور کراس را نگاه میکنیم، اما الگوی خارجی ندارم. الگوی من آقای امیررضا ثابتیفر است که مربیام بوده و در همه مسابقات، قهرمان شده و هیچ وقت روی سکوی دوم نرفته است.
برای دخترانی که در این فضای جدید میخواهند شانسشان را در رشته موتورسواری امتحان کنند چه مسیری را توصیه میکنید که نیاز به آزمون و خطای کمتری داشته باشد؟
اولین توصیهام این است که به جاهای معتبری مثل هیأت موتورسواری شهرشان مراجعه کنند تا شروع کارشان با یک مربی مجرب باشد. یک پیشنهاد هم برای مسئولان دارم که در این فضای جدید، ترتیبی دهند تا خانمها بتوانند گواهینامه موتورسیکلت دریافت کنند. باور کنید اگر خانمها گواهینامه داشته باشند و با موتور در خیابانها تردد کنند نیمی از خودروهای تکسرنشین حذف میشوند و ترافیک خیابانها کاهش پیدا میکند.
چه شد که تصمیم گرفتید جشن ازدواجتان را در پیست موتورسواری برپا کنید؟
برپایی جشن ازدواج ما در پیست شهران خیلی تصادفی بود و از قبل برنامهریزی آنچنانی نکرده بودیم. طبق توافقی که با همسرم داشتم مراسم ازدواج نگرفتیم و به عقد محضری و سفر زیارتی به مشهد اکتفا کردیم. دوستان زیادی که در پیست شهران با آنها تمرین میکردیم برای صرف شیرینی و گرفتن عکس یادگاری مشتاق بودند و به همین دلیل تصمیم گرفتیم یک مراسم جمعوجور همراه با صرف کیک و شیرینی و ناهار در پیست بگیریم.
البته همین جشن جمع وجور به یک مراسم خاص تبدیل شد.
بله، چون تا امروز هم کسی جشن عروسیاش را در پیست موتورسواری برپا نکرده. برای همین جشن جمعوجور، لباس عروسی با پوتین و کلاه ایمنی موتورسواری پوشیدم و از همسرم خواستم کت و شلوار و پوتین موتورسواری بپوشد. عکسهای یادگاری که با دوستان مشترکمان گرفتیم خیلی زود در فضای مجازی پخش شد و همه رسما از ازدواج ما باخبر شدند. ما این مراسم را با حدود 50نفر برگزار کردیم اما اگر میدانستم رسانهای میشود حتما مجللتر میشد. بعد از ازدواج، همسرم موتورسواری را کنار گذاشت تا من به فعالیتم ادامه دهم. همسر برخی ورزشکاران زن به آنها اجازه نمیدهند برای حضور در مسابقات بینالمللی از کشور خارج شوند اما همسر من علاوه بر تامین هزینههای سفر، مرا هم در مسابقات برونمرزی همراهی میکند و به همین دلیل همه موفقیتهایم را مدیون او هستم.