زمان مطالعه: 5 دقیقه

اولین اظهارات پدر داغدار عماد: نشد اعضای بدن پسرم را اهدا کنیم / هیچ کدام از ورزشکاران سراغ مان نیامدند

پدر عماد، همان پسر 6 ساله که دوشنبه شب در ورزشگاه آزادی به دلیل برق گرفتگی جانش را از دست داد می گوید قصد داشته اعضای بدن پسرش را اهدا کند اما چون پیکر پسرش دچار سوختگی شده بود امکان این کار وجود نداشت. او در گفتگویی جزئیات بیشتری از حادثه تلخ مرگ پسرش را بازگو کرد.
27 شهریور 1398
شناسه : 15542
منبع:
اشتراک گذاری
اشتراک گذاری با
تلگرام گوگل پلاس
لینک
https://hadese24.ir/news/15542
2563+
بالا
پدر عماد، همان پسر 6 ساله که دوشنبه شب در ورزشگاه آزادی به دلیل برق گرفتگی جانش را از دست داد می گوید قصد داشته اعضای بدن پسرش را اهدا کند اما چون پیکر پسرش دچار سوختگی شده بود امکان این کار وجود نداشت. او در گفتگویی جزئیات بیشتری از حادثه تلخ مرگ پسرش را بازگو کرد.

حادثه 24 - پدر عماد، همان پسر 6 ساله که دوشنبه شب در ورزشگاه آزادی به دلیل برق گرفتگی جانش را از دست داد می گوید قصد داشته اعضای بدن پسرش را اهدا کند اما چون پیکر پسرش دچار سوختگی شده بود امکان این کار وجود نداشت. او در گفتگویی جزئیات بیشتری از حادثه تلخ مرگ پسرش را بازگو کرد.

این حادثه چگونه رخ داد؟

عماد داشت کنار غرفه بازی می‌کرد. حواسم به او بود و مدام می‌گفتم که مراقب باشد. مشغول فروش وسایل شدم و بعد از پایان کار متوجه شدم که از عماد خبری نیست. نگاه کردم بین دو نرده داربست ایستاده بود. صدایش کردم جواب نداد. به طرفش رفتم و دیدم که برق او را خشک کرده است. فوراً به اورژانس خبر دادم و دو دقیقه‌ای نگذشته بود که اورژانس آمد. به بچه‌ام تنفس مصنوعی دادند و کارهای احیا صورت گرفت اما بی‌فایده بود. به من گفتند که نیم ساعت از مرگ پسرم می‌گذرد. داربست‌هایی که در نزدیکی غرفه‌ام نصب کرده بودند ظاهراً برق داشته و پسرم که دستش را به داربست می‌گیرد، دچار برق گرفتگی می‌شود.

چه ساعتی بود؟

 10 دقیقه به 9 شب بود که متوجه ماجرا شدم.

عماد چند سال داشت؟

متولد 7 دی 1392 بود، هنوز 6 سالش هم نشده بود. قرار بود امسال به پیش دبستانی برود.

نمی‌خواستید اعضای بدن عماد را اهدا کنید؟

نشد. بچه‌ام سوخته بود. سمت چپ صورتش کاملاً سوخته بود و زمانی که او را پیدا کردیم فوت کرده بود.

چه کسی به همسرتان خبر داد؟

زنگ زدم به او گفتم تنها بچه‌ام از دستم رفت.

چه مدت بود این داربست‌ها نصب شده بود؟

2، 3 روزی می‌شد. داربست‌ها را نصب کرده بودند که بین تماشاگران ایجاد نظم به وجود بیاید.

همیشه او را با خود به استادیوم می‌آوردید؟

دو سالی می‌شد که او را با خودم به استادیوم می‌آوردم. البته در بازی‌های خیلی شلوغ او را نمی‌بردم. من و عماد از ساعت 12 ظهر به غرفه می‌آمدیم و باهم آنجا را تمیز می‌کردیم. برایم حرف می‌زد و سرگرمم می‌کرد. بازی‌های والیبال را هم دوست داشت و او را برای تماشای بازی والیبال هم می‌بردم.

شما غرفه‌دار استادیوم هستید؟

ای کاش غرفه‌دار نبودم. 6 ماه قبل این غرفه را گرفتم و لوازم ورزشی داخل آن می‌فروخـــتم. می‌خواستم وضعیت زندگی‌ام بهتر شود. قبلاً با موتور کار می‌کردم و در این مدتی که به استادیوم آمدم با خودم گفتم غرفه‌داری درآمد بهتری دارد. نمی‌دانستم که چنین حادثه تلخی قرار است برایم رقم بخورد.

شکایت کرده‌اید؟

بله همان موقع از مدیریت استادیوم، نصاب داربست، برقکار و پیمانکار شکایت کردم. همه باید جواب مرا بدهند. من برای اینکه خون پسرم پایمال نشود حتی حاضرم خانه پدری‌ام را بفروشم و خرج شکایت کنم. نمی‌گذارم حق بچه‌ام پایمال شود. باید جوابگوی خون بچه‌ام باشند. هیچکسی در مراسم خاکسپاری بچه‌ام شرکت نکرد.

انتظار داشتی چه کسانی در مراسم شرکت کنند؟

مسئولان استادیوم آزادی و ورزشکاران. آنها هیچ‌کدام حتی پیام تسلیتی هم برایم نفرستادند.

ارسال نظر