حادثه 24 - بهصورت اتفاقی شماره میگرفت و اگر زنی پاسخ میداد خودش را روانشناس جا میزد تا نقشههایش را پیش ببرد. یکی از ترفندهایش کمک به نیازمندان بود تا به این بهانه آنها را از افسردگی نجات دهد. به این بهانه آنها را به خانهاش میکشاند تا فیلم سیاهی برای اخاذی تهیه کند. ترفند دیگرش انرژی درمانی بود تا به این بهانه طلای زنان را سرقت کند.
تحصیلاتت چقدر است؟
زیردیپلم هستم اما علاقه زیادی به روانشناسی دارم. خیلی دلم میخواست در این رشته تحصیل کنم اما شرایطش را نداشتم. با این حال کتابهای روانشناسی مطالعه میکردم.
اما به دروغ خودت را روانشناس جا میزدی تا نقشه هایت را پیش ببری.
از حدود 4 یا 5 ماه پیش شروع کردم. میدانستم زنان ساده لوح بهراحتی فریب میخورند. اغلب این زنان مشکل روحی دارند و افسردهاند. بهصورت رندم و اتفاقی شماره میگرفتم و اگر زنی پاسخ میداد میگفتم روانشناسم و مؤسسه خیریه دارم. سر صحبت را با آنها باز میکردم و راهکارهایی را برای درمان افسردگی به آنها میدادم. به این ترتیب زنان به من اعتماد میکردند. در مرحله بعد به آنها زنگ میزدم و میگفتم مؤسسه خیریه دارم و یکی از راههای درمان بیماری روحی کمک به افراد نیازمند است. وقتی که به خوبی اعتمادشان را جلب میکردم آنها را به خانهام میکشاندم. درواقع فکر میکردند که قدم در مؤسسه خیریه میگذارند؛ اما وقتی وارد میشدند تازه میفهمیدند فریب خوردهاند. اما دیگر دیر شده بود. با تهدید آنها را مورد آزار و اذیت قرار میدادم و فیلم سیاه تهیه میکردم. در مرحله بعد آنها را تهدید به انتشار فیلم در فضای مجازی میکردم و طعمه هایم ناچار میشدند هرچه پول و طلا داشتند به من بدهند تا من فیلمها را پاک کنم. اکثرشان البته طلا میدادند حتی یکی از طعمههایم تازه عروس بود که ناچار شد سرویس طلای عروسیاش را به من بدهد.
به همین راحتی به تو اعتماد میکردند؟
کافی است تبحر سخنوری داشته باشی، یعنی بتوانی خوب صحبت کنی. آن وقت در کارت موفقی و میتوانی بهراحتی اعتماد طعمههایت را جلب کنی.
از چند نفر با این شیوه اخاذی کردی؟
80مورد. نه 8مورد، دقیق نمیدانم بالای 10مورد! البته شگرد دیگری هم داشتم و آن هم انرژی درمانی بود.
چطور به بهانه انرژی درمانی دست به اخاذی میزدی؟
به زنان میگفتم با انرژی درمانی بیماری افسردگی درمان میشود. آنها هم اعتماد میکردند و مو به مو هرچه میگفتم را انجام میدادند. از آنها میخواستم هرچه طلا دارند داخل کیفشان بگذارند و به پارک جنگلی بروند. پارکی که خودم مشخص میکردم. میگفتم طلا و درخت عنصر انرژیهای خوب هستند و دقیقا به آنها میگفتم که زیرکدام درخت بنشینند تا انرژیهای مثبت را دریافت کنند و افسردگیشان درمان شود. وقتی طعمههایم دستورم را اجرا میکردند، من هم به همان پارک میرفتم و با تهدید چاقو، کیفشان را که پر از طلا بود سرقت میکردم.
با طلاهای سرقتی چه کردی؟
همه طلاها را فروختم و چون اکثر خانمها متاهل بودند میدانستم جرأت پیدا نمیکنند شکایت کنند چون من فیلم سیاه از آنها داشتم اما تصورم اشتباه بود و ظاهرا چند نفر از آنها شکایت کردند و گیر افتادم.