حادثه 24 -زن و مردی جوان که پسر 2ماههای را به مبلغ 100 میلیون تومان خریده بودند، ۱۸ماه بعد، وقتی کودک خود را به بیمارستان بردند، اسرارشان فاش شد.
چند روز قبل زن و مردی جوان، پسر ۲۰ماهه خود را که دچار سوختگی شده بود به بیمارستانی در تهران بردند اما وقتی مسئول پذیرش از زن و مرد جوان، مدارک شناسایی کودک را خواست، آنها دستپاچه شدند و تصمیم به فرار گرفتند. این زن و مرد اما موفق به خروج از بیمارستان نشدند و لحظاتی بعد توسط مأموران حراست دستگیر شدند. در بازجویی از آنها معلوم شد که این دو پدر و مادر واقعی کودک نیستند و به این ترتیب اسرار رازی عجیب فاش شد.
در حسرت فرزند
با ورود پلیس به ماجرا، تحقیقات از این زوج آغاز شد. مرد جوان گفت: ۱۰ سال قبل من و همسرم با یکدیگر ازدواج کردیم اما نمیتوانستیم بچهدار شویم. با اینکه تحت درمان قرار گرفتیم اما به آرزویمان نرسیدیم. ما سالها در حسرت پدر و مادر شدن بودیم و حتی چند سال قبل تصمیم گرفتیم، فرزندی را به سرپرستی بگیریم اما نتوانستیم تا اینکه چند وقت قبل با زن جوانی که بهعنوان مسافر سوار ماشینم شده بود، آشنا شدم. وقتی برای او سفره دلم را باز کردم و متوجه شد که من و همسرم در حسرت فرزند هستیم، پیشنهادی مطرح کرد. او گفت، خانوادهای را میشناسد که حاضر هستند نوزادشان را بفروشند؛ چون شرایط نگهداری از او را ندارند. آن شب ماجرا را با همسرم در میان گذاشتم و وی قبول کرد که نوزاد را بخریم. من و همسرم که خودمان را در یک قدمی رسیدن به آرزویمان میدیدیم قبول کردیم و ۱۸ماه قبل، نوزاد 2ماهه پسر را به مبلغ 100 میلیون تومان خریدیم. ما در این مدت به خوبی از بچه نگهداری کردیم اما نمیتوانستیم برای او شناسنامه بگیریم تا اینکه چند روز قبل پسرمان در حال بازیگوشی بود که ناگهان کتری آب جوش روی او افتاد و دستانش دچار سوختگی شد. ما هم فورا او را به بیمارستان رساندیم اما چون مدارک شناسایی کودک را نداشتیم، درنهایت دستمان رو شد.
بازداشت فروشنده
با افشای این حقیقت، قاضی عظیم سهرابی، بازپرس شعبه نهم دادسرای امور جنایی تهران دستور تحقیقات در این پرونده و بازداشت افرادی را که در زمینه خرید و فروش نوزاد دخیل بودهاند،صادر کرد. با توجه به سرنخهای موجود، زن جوانی که نوزاد را به این زوج فروخته بود شناسایی شد. این زن دستگیر شد و هرچند اصرار بر بیگناهی داشت اما شواهد را که علیه خود دید لب به اعتراف گشود. او مدعی شد که خودش مادر نوزاد بوده و چون شرایط نگهداری پسرش را نداشته، تصمیم گرفته که او را بفروشد.
اظهارات این زن در حالی بیان میشود که پلیس احتمال میدهد وی دروغ میگوید و شاید یکی از اعضای باند خرید و فروش نوزادان باشد. بنابراین زن جوان با قرار قانونی بازداشت شد و تحقیقات در این پرونده ادامه دارد. از سوی دیگر، پسربچه نیز در اختیار شیرخوارگاه قرار گرفته تا ابعاد پنهان این پرونده روشن شود.
گفت و گو
بدشانسی آوردم
زن جوان که به اتهام فروش نوزاد دستگیر شده، میگوید که در زندگی خیلی بدشانسی آورده و از سختیهای زیادی عبور کرده و درنهایت به نقطهای رسیده که تصمیم گرفته پسرش را بفروشد. گفتوگو با او را بخوانید.
نوزادی که فروختی، متعلق بهخودت بود؟
باور کنید خودم مادرش بودم و هستم. نمیدانم چرا پلیس هنوز به من مشکوک است. خودم او را به دنیا آوردهام اما شرایطم اصلا خوب نبود تا از او نگهداری کنم. برای همین تصمیم گرفتم او را بفروشم.
چقدر پول بابت آن گرفتی؟
پول زیادی نگرفتم. من کارتنخوابم! اگر پسرم با من میماند، قطعا بر اثر سرما یا گرما، جانش را از دست میداد.
همسرت خبر از فروش نوزادتان داشت؟
چه همسری؟ او یک خلافکار حرفهای بود. اگر بخواهم از سرنوشتم بگویم، به حال من گریه میکنید. هرچند خودم هم بیتقصیر نبودهام. اجازه دهید برایتان تعریف کنم. من 10 سال قبل ازدواج کردم. درواقع ازدواج چشم بسته بود؛ چون پدر و مادرم مخالف این وصلت بودند اما من گوش شنوا نداشتم و و انگار حرفهای آنها را نمیشنیدم.
سن زیادی نداشتم و عاشق شده بودم. برای همین بهرغم مخالفتپدر و مادرم ازدواج کردم اما شوهرم معتاد از آب درآمد.ای کاش حرف خانوادهام را گوش میکردم و وارد زندگی با مردی که به خوبی او را نمیشناختم، نمیشدم. درنهایت از او جدا شدم و بعد از مدتی با مرد دیگری آشنا شدم و با او ازدواج کردم و از بخت بدم، فهمیدم که او یک خلافکار حرفهای است. دیگر راه برگشت نداشتم تا اینکه شوهرم پس از ارتکاب یک سرقت مسلحانه، تصمیم به فرار گرفت. هنوز هم از سرنوشت او بیخبرم چون وقتی فهمید پلیس در تعقیبش است، فراری شد. پس از فرار او، متوجه شدم باردارم.
چطور با خریداران نوزاد آشنا شدی؟
بعد از اینکه فرزندم به دنیا آمد، عذابم دوچندان شد. چون شوهر تبهکارم هرچه داشتیم را برداشته و فرار کرده بود. من هم دیگر جایی برای زندگی نداشتم. از سوی دیگر خجالت میکشیدم نزد خانوادهام برگردم. کارتن خواب بودم و میترسیدم مبادا پسرم جانش را از دست بدهد. تا اینکه یک روز، نوزادم را پیش یکی از دوستان کارتنخوابم گذاشتم و سوار ماشین مرد مسافرکشی شدم. او تعریف کرد که در حسرت بچه هستند. من همانجا تصمیم گرفتم، فرزندم را در اختیار او و همسرش قرار بدهم. چون حسم میگفت که آنها از پسرم به خوبی مراقبت میکنند. البته پولی از آنها نگرفتهام!
اما همین الان گفتی که پول زیادی از آنها نگرفتی و آنها نیز میگویند 100میلیون تومان به تو دادهاند؟
نه. دروغ میگویند. من اصلا پولی نگرفتم!
آخرین اخبار «حوادث تهران» را در صفحه حوادث تهران حادثه 24 بخوانید.
صفحه اینستاگرام حادثه 24 را در اینجا دنبال کنید.